خطبه ۲۳۴ – خطبه به عبداللّه بن عباس در زمانى که عثمان در محاصره بود

وَ مِنْ خُطْبَه لَهُ عَلَیْهِ السّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُسَمّى هذِهِ الْخُطْبَهَ بِالْقاصِعَهِ
که گروهى از مردم آن را «قاصعه» (کوبنده متکبران) مى نامند
– وَ هِىَ تَتَضَمَّنُ ذَمَّ اِبْلیسَ لَعْنَهُ اللّهُ عَلَى اسْتِکْبارِهِ وَ تَرْکِهِ السُّجُودَ لاِدَمَ
این خطبه حاوى مذمّت ابلیس ملعون به خاطر استکبار و ترک سجودش نسبت به آدم
عَلَیْهِ السّلامُ، وَ اَنَّهُ اَوَّلُ مَنْ اَظْهَرَ الْعَصَبِیَّهَ وَ تَبِعَ الْحَمِیَّهَ،
علیه السّلام است، و اینکه او اولین کسى است که بر عدم پذیرش حق اصرار ورزید، و پیرو خودخواهى شد،
وَ تَحْذیرَ النّاسِ مِنْ سُلُوکِ طَریقَتِهِ-.
و این خطبه مردم را از پیروى راه او برحذر مى دارد.
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیاءَ، وَ اخْتارَهُما لِنَفْسِهِ
حمد خداى را که لباس عزت و بزرگوارى شایسته اوست، و این دو صفت را نه براى آفریده هایش
دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُما حِمًى وَ حَرَماً عَلى غَیْرِهِ،
بلکه به خود اختصاص داد، و آنها را قرقگاه و حریم خود نمود، و بر دیگران ممنوع کرد،
وَ   اصْـطَـفاهُـما لِـجَـلالِـهِ.
و هر دو را محض جلالت و عظمت خویش برگزید.
تکبر رأس گناهان
وَ جَعَلَ اللَّعْنَهَ عَلى مَنْ نازَعَهُ فیهِما مِنْ عِبادِهِ. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِکَ
و برهرکس ازبندگانش که در این دو صفت با او به ستیز برخاست لعنت مقرر کرد. آن گاه با این دو
مَلائِکَتَهُ الْمُقَرَّبینَ لِیَمیزَ الْمُتَواضِعینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرینَ،
وصف فرشتگان مقرّب خود را آزمایش نمود، تا خاکساران آنان را از گردنکشان جدا کند،
فَقالَ سُبْحانَهُ ـ وَ هُوَ الْعالِمُ بِمُضْمَراتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوباتِ
پس با اینکه به آنچه در دلها مستور است و از غیوب هستى که ازنظرها محجوب است داناست،خطاب
الْغُیُوبِ ـ : «اِنّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین، فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ
به فرشتگان فرمود: «من بشرى را از گل بهوجود مى آورم، چون او را ساختم و از
رُوحى فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ. فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ،
روح خود در او دمیدم براى او سجده کنید. جز ابلیس تمام فرشتگان
اِلاّ اِبْلیسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّهُ، فَافْتَخَرَ عَلى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ
سجده کردند» که کبر و نخوت به او روى آورد، و به آفرینش خویش به آدم فخر کرد، و به خاطر ریشه اش
عَلَیْهِ لاَِصْلِهِ. فَعَدُوُّ اللّهِ اِمامُ الْمُتَعَصِّبینَ، وَ سَلَفَ الْمُسْتَکْبِرینَ،
که از آتش بود بر او تعصّب ورزید. این دشمن خداوند پیشواى اهل تعصّب، و پیشرو گردنکشان است،
الَّذى وَضَعَ اَساسَ الْعَصَبِیَّهِ، وَ نازَعَ اللّهَ رِداءَ الْجَبَرِیَّهِ، وَ ادَّرَعَ
که بنیاد عصبیت را بنا کرد، و با خداوند در لباس عزّت و کبریایى به ستیز برخاست، و آن لباس
لِباسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِناعَ التَّذَلُّلِ. اَلاتَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللّهُ
عزّت را برخود پوشید، و جامه فروتنى و خاکسارى را درآورد. نمى بینید خداوند چگونه او را محض تکبرش
بِتَکَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ اللّهُ بِتَرَفُّعِهِ؟! فَجَعَلَهُ فِى الدُّنْیا مَدْحُوراً، وَ اَعَدَّ لَهُ
به شدت تحقیر کرد، و به سبب گردنکشى به چاه سرافکندگى درانداخت؟! پس او را در دنیا طرد از رحمت نمود،
فِـى الاْخِـرَهِ سَـعیـراً .
و براى وى در آخرت آتش فروزان مهیّا ساخت.
فلسفه آزمایش الهى
وَ لَوْ اَرادَ اللّهُ اَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُور یَخْطَفُ الاَْبْصارَ ضِیاؤُهُ،
اگر خداوند مى خواست آدم را از نورى که روشنى اش دیده ها را برباید،
وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُواؤُهُ، وَ طیب یَأْخُذُ الاَْنْفاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ،
و زیبایى آن خردها را مات و مبهوت کند، و از مادّه خوشبویى که بوى خوشش نفسها را بگیرد بیافریند مى آفرید،
وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الاَْعْناقُ خاضِعَهً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوى فیهِ عَلَى
و اگر بدین صورت مى آفرید گردنها در برابرش خاضع، و آزمایش فرشتگان سهل و
الْمَلائِکَهِ، وَلکِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یَبْتَلى خَلْقَهُ بِبَعْضِ ما یَجْهَلُونَ
آسان مى شد، ولى خداوندِ پاک بندگانش را به برخى از امورى که به حقیقت و ریشه آن آگاه نیستند
اَصْلَهُ، تَمْییزاً بِالاِْخْتِبارِ لَهُمْ، وَ نَفْیاً لِلاِْسْتِکْبارِ عَنْهُمْ، وَ اِبْعاداً
آزمایش مى کند، تا خالص از ناخالص جدا شود، و کبر و نخوت از آنان برطرف، و خودخواهى و
لِلْخُیَـلاءِ مِنْهُـمْ .
خودپسندى از آنان دور گردد.
طلب عبرت آموزى
فَاعْتَبِرُوا بِما کانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِاِبْلیسَ، اِذْ اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ،
از برنامه حضرت حق در رابطه با شیطان عبرت بگیرید، که اعمال طولانى، و سختکوشى او را
وَ جَهْدَهُ الْجَهیدَ، وَ کانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّهَ آلافِ سَنَه ـ لا یُدْرى اَمِنْ
به خاطر یک ساعت تکبر تباه کرد، در صورتى که خداوند را شش هزار سال بندگى کرد که معلوم
سِنِى الدُّنْیا اَمْ سِنِى الاْخِرَهِ ـ عَنْ کِبْرِ ساعَه واحِدَه. فَمَنْ ذا بَعْدَ
نیست ازسالهاى دنیایى است یا سالهاى آخرتى (که هر روزش هزارسال دنیایى است). چه کسى پس از
اِبْلیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ؟ کَلاّ! ما کانَ اللّهُ سُبْحانَهُ
ابلیس با آلوده شدن به گناهى چون گناه او از عذاب حق سالم مى ماند؟ حاشا؟ خداوند هرگز انسانى را
لِیُدْخِلَ الْجَنَّهَ بَشَراً بِاَمْر اَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَکاً، اِنَّ حُکْمَهُ فى اَهْلِ
به عملى وارد بهشت نمى کند که به خاطر همان عمل فرشته اى را از آنجا بیرون کرد; امر و فرمانش در
السَّماءِ وَ اَهْلِ الاَْرْضِ لَواحِدٌ، وَ ما بَیْنَ اللّهِ وَ بَیْنَ اَحَد مِنْ خَلْقِهِ
حق آسمانیان و زمینیان مساوى است، و بین خداوند و اَحدى از بندگانش صلح خاصى وجود ندارد
هَوادَهٌ فى اِباحَهِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعالَمینَ.
تا به خاطر آن آنچه را بر جهانیان حرام کرده بر او مباح کند.
گریز از شیطان
فَاحْذَرُوا عِبادَ اللّهِ عَدُوَّ اللّهِ اَنْ یُعْدِیَکُمْ بِدائِهِ، وَ اَنْ یَسْتَفِزَّکُمْ
بندگان خدا، از دشمن خدا حذر کنید، مباد آنکه شما را به درد خود مبتلا  کند، و با ندایش شما را
بِنِدائِهِ، وَ اَنْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ. فَلَعَمْرى لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ
به حرکت آورد، و با ارتش سواره و پیاده اش بر شما بتازد. به جان خودم سوگند که تیرى سهمناک علیه
سَهْمَ الْوَعیدِ، وَ اَغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزْع  ِ الشَّدیدِ، وَ رَماکُمْ مِنْ مَکان
شما به کمان گذاشته، و کمان را با شدت هرچه تمامتر کشیده، و از مکانى نزدیک به شما
قَریب. وَ قالَ: «رَبِّ بِما اَغْوَیْتَنى لاَُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ
تیر انداخته. و گفته: «پروردگارا، براى آنکه مرا اغوا کردى، زر و زینت دنیا را در زمین در برابر دیده
وَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ»، قَذْفاً بِغَیْب بَعید،
آنان جلوه مى دهم و همه را به ضلالت دچار مى نمایم»، به تاریکى تیرى به هدفى دور انداخت،
وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَیْرِ مُصیب، صَدَّقَهُ بِهِ اَبْناءُ الْحَمِیَّهِ،
و گمانى ناصواب و خطا بر زبان راند، ولى زادگان کبر و نخوت با عمل خود ادّعایش را تصدیق کردند،
وَ اِخْوانُ الْعَصَبِیَّهِ، وَ فُرْسانُ الْکِبْرِ وَالْجاهِلِیَّهِ. حَتّى اِذَا انْقادَتْ لَهُ
و برادران عصبیّت، و سواران کبر و جاهلیت آن گفتار کجوباطل را راست آوردند، تا چون گردنکشان
الْجامِحَهُ مِنْکُمْ، وَ اسْتَحْکَمَتِ الطَّماعِیَهُ مِنْهُ فیکُمْ، فَنَجَمَتِ
شما مطیع او شدند، و طمع او در گمراهى شما پابرجا شد، و در نتیجه
الْحالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِىِّ اِلَى الاَْمْرِ الْجَلِىِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطانُهُ عَلَیْکُمْ،
صورت حال او از پرده نهان به ظهور درآمد، سلطه اش بر شما قدرت گرفت،
وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَکُمْ، فَاَقْحَمُوکُمْ وَلَجاتِ الذُّلِّ، وَ اَحَلُّوکُمْ
و لشکرش را به جانب شما نزدیک کرد، سپاه او شما را به بیشه خوارى انداختند، و در ورطه
وَرَطاتِ الْقَتْلِ، وَ اَوْطَاُوکُمْ اِثْخانَ الْجِراحَهِ، طَعْناً فى عُیُونِکُمْ،
کشتار درآوردند، و شما را زخمى کارى زدند: با فرو بردن نیزه گناه در چشمتان،
وَ حَزّاً فى حُلُوقِکُمْ، وَ دَقّاً لِمَناخِرِکُمْ، وَ قَصْداً
و بریدن گلویتان با کارد معصیت، و کوبیدن مغزتان با اندیشه هاى باطل، و فرود آوردن ضربه بر اعضاى
لِمَقاتِلِکُمْ، وَ سَوْقاً بِخَزائِمِ الْقَهْرِ اِلَى النّارِ الْمُعَدَّهِ لَکُمْ.
حساس و کشنده تان، و کشاندنتان با مهار قهر و غلبه به سوى آتشى که از پیش براى شما مهیا شده.
فَاَصْبَحَ اَعْظَمَ فى دینِکُمْ جَرْحاً، وَ اَوْرى فى دُنْیاکُمْ قَدْحاً،
شیطان در زخم زدن به دینتان قوى تر، و براى فساد در دنیایتان آتش افروزتر است
مِنَ الَّذینَ اَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُناصِبینَ، وَ عَلَیْهِمْ مُتاَلِّبینَ. فَاجْعَلُوا عَلَیْهِ
از کسانى که آشکارا با آنان دشمنى مىورزید، و براى جنگ با آنها جمع مى شوید. پس آنچه خشم و نیرو
حَـدَّکُـمْ ، وَ لَـهُ جِـدَّکُـمْ .
دارید بر دفع او به کار گیرید، و در این برنامه از کوشش همه جانبه دریغ نورزید.
فَلَعَمْرُ اللّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلى اَصْلِکُمْ، وَ وَقَعَ فى حَسَبِکُمْ،
به بقاى حق قسم که او نسبت به ریشه وجود شما فخر و ناز کرد، و از حسب شما عیبجویى نمود،
وَ دَفَعَ فى نَسَبِکُمْ، وَ اَجْلَبَ بِخَیْلِهِ عَلَیْکُمْ، وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبیلَکُمْ،
و نسب شما را پست شمرد، و با لشگر سواره اش به جانب شما تاخت، و با ارتش پیاده اش راه را بر شما بست،
یَقْتَنِصُونَکُمْ بِکُلِّ مَکان، وَ یَضْرِبُونَ مِنْکُمْ کُلَّ بَنان، لاتَمْتَنِعُونَ
به هر مکانى شما را به دام مى اندازند، و دستتان را از راه هدایت قطع مى کنند، با هیچ نقشه اى نمى توانید
بِحیلَه، وَ لاتَدْفَعُونَ بِعَزیمَه. فى حَوْمَهِ ذُلٍّ،
از خواسته آنان امتناع ورزید، و با هیچ تصمیمى قدرت ندارید آنان را دفع کنید، که دام آنان دریاى خوارى،
وَ حَلْقَهِ ضیق، وَ عَرْصَهِ مَوْت، وَ جَوْلَهِ بَلاء.
و حلقـه اى تنـگ، و عرصـه گـاه مـرگ، و جـولانـگاه بلاسـت.
فَاَطْفِئُوا ما کَمَنَ فى قُلُوبِکُمْ مِنْ نیرانِ الْعَصَبِیَّهِ، وَ اَحْقادِ
پس آتش عصبیت و کینه هاى جاهلیت را که در دلهایتان پنهان است
الْجاهِلِیَّهِ، فَاِنَّما تِلْکَ الْحَمِیَّهُ تَکُونُ فِى الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَراتِ
خاموش کنید، چرا که این کبر و خودخواهى در فرد مسلمان از خاطره انگیزى هاى
الشَّیْطانِ وَ نَخَواتِهِ، وَ نَزَغاتِهِ وَ نَفَثاتِهِ. وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ
شیطان و ایجاد نخوتها و فسادها و وسوسه هاى اوست. گوهر تواضع
عَلى رُؤُوسِکُمْ، وَ اِلْقاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ اَقْدامِکُمْ، وَ خَلْعَ التَّکَبُّرِ مِنْ
بر سر نهید، خرمهره کبر زیر پا اندازید، حلقه تکّبر از گردن
اَعْناقِکُمْ، وَ اتَّخِذُوا التَّواضُعَ مَسْلَحَهً بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ عَدُوِّکُمْ اِبْلیسَ
باز کنید، و فروتنى را سنگر بین خود و دشمنتان یعنى شیطان و لشگرش
وَ جُنُودِهِ، فَاِنَّ لَهُ مِنْ کُلِّ اُمَّه جُنُوداً وَ اَعْواناً، وَ رَجِلاً وَ فُرْساناً.
قرار دهید، زیرا این موجود خطرناک را از هر ملّتى لشگرى و یارانى، و پیاده و سوارانى است.
وَ لا تَکُونُوا کَالْمُتَکَبِّرِ عَلَى ابْنِ اُمِّهِ مِنْ غَیْرِ ما فَضْل جَعَلَهُ اللّهُ فیهِ
شما مانند آن متکبرى (قابیل) که بر فرزند مادرش (هابیل) کبر ورزید نباشید که خداوند او را بر
سِوى ما اَلْحَقَتِ الْعَظَمَهُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَداوَهِ الْحَسَدِ، وَ قَدَحَتِ
برادرش برترى نداده بود جز آنکه خودپسندى دلش را دچار حسادت کرده، و عصبیت و کبر
الْحَمِیَّهُ فى قَلْبِهِ مِنْ نارِ الْغَضَبِ، وَ نَفَخَ الشَّیْطانُ فى اَنْفِهِ مِنْ ریح  ِ
آتش خشم را در قلبش شعلهور ساخت، شیطان هم با کبر در دماغش دمید،
الْکِبْرِ الَّذى اَعْقَبَهُ اللّهُ بِهِ النَّدامَهَ، وَ اَلْزَمَهُ آثامَ الْقاتِلینَ اِلى یَوْمِ
کبرى که خداوند او را پس از آلوده شدن به آن دچار ندامت کرد، و گناه هر قاتلى را تا قیامت به گردن
الْقِیامَهِ.
او انداخت.
پرهیز از کبر و حمیّت جاهلى
اَلا وَ قَدْ اَمْعَنْتُمْ فِى الْبَغْىِ، وَ اَفْسَدْتُمْ فِى الاَْرْضِ، مُصارَحَهً لِلّهِ
شما در تجاوز و ستمگرى به شدت پیش راندید، و در روى زمین فساد ایجاد کردید، به گونه اى که آشکارا
بِالْمُناصَبَهِ، وَ مُبارَزَهً لِلْمُؤْمِنینَ بِالْمُحارَبَهِ. فَاللّهَ اللّهَ فى کِبْرِ
با حضرت حق دشمنى نموده و علناً با مردم مؤمن به جنگ برخاستید. خدا را خدا را از کبر برگرفته
الْحَمِیَّهِ، وَ فَخْرِ الْجاهِلِیَّهِ، فَاِنَّهُ مَلاقِحُ الشَّنَـآنِ، وَ مَنافِخُ الشَّیْطانِ،
از عصبیت، و خودخواهى جاهلى، که زاینده کینه و دشمنى، و مجراى دمیدن و افسون شیطان است،
الَّتى خَدَعَ بِهَا الاُْمَمَ الْماضِیَهَ، وَ الْقُرُونَ الْخالِیَهَ، حَتّى اَعْنَقُوا
کبرى که با آن امت هاى پیشین، و ملتهاى گذشته را فریب داده است، تا کارشان به جایى رسید
فى حَنادِسِ جَهالَتِهِ، وَ مَهاوى ضَلالَتِهِ، ذُلُلاً عَنْ سِیاقِهِ، سُلُساً
که در تاریکیهاى جهالت، و دامهاى ضلالت او درافتادند، و در برابر ساربانى اش نرم، و در مقابل
فى قِیادِهِ، اَمْراً تَشابَهَتِ الْقُلُوبُ فیهِ، وَ تَتابَعَتِ الْقُرُونُ
راهبریش آرام شدند. دلها در صفت کبر و نخوت با هم مشابهند، و مردم روزگاران گذشته به دنبال هم بر این
عَلَیْـهِ ، وَ کِبْـراً تَضـایَقَـتِ الصُّـدُورُ بِـهِ .
منوال ره سپردند، و کبرى را پیش گرفتند که تمام سینه ها به آن تنگ است.
اَلا، فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طاعَهِ ساداتِکُمْ وَ کُبَرائِکُمُ! الَّذینَ
هان، از پیروى رؤسا و بزرگانتان حذر، حذر! آنان که از حسب خود
تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَ اَلْقَوُا الْهَجینَهَ عَلى
فراتر رفتند، و خود را برتر از نسب خود شمردند، امور زشت و ناپسند را (بر اساس اعتقاد باطلشان) به خدا
رَبِّهِمْ، وَ جاحَدُوا اللّهَ عَلى ما صَنَعَ بِهِمْ، مُکابَرَهً لِقَضائِهِ، وَ مُغالَبَهً
نسبت دادند، و احسان خدا را بر خود منکر شدند، تا با قضاى حق بستیزند، و بر نعمتهاى او
لآِلائِهِ، فَاِنَّهُمْ قَواعِدُ اَساسِ الْعَصَبِیَّهِ، وَ دَعائِمُ اَرْکانِ الْفِتْنَهِ،
چیره آیند، زیرا این نابکاران پایه هاى ساختمان عصبیت، و ستونهاى ارکان فتنه،
وَ سُیُوفُ اعْتِزاءِ الْجاهِلِیَّهِ.
و شمشیرهـاى تفـاخر جاهلیـت اند.
فَاتَّقُوا اللّهَ وَلا تَکُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْکُمْ اَضْداداً، وَلا لِفَضْلِهِ عِنْدَکُمْ
بنابراین از خدا پروا کنید، و با نعمتهایش به ستیزه برنخیزید، و به احسان او بر خودتان
حُسّاداً، وَلاتُطیعُوا الاَْدْعِیاءَ الَّذینَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِکُمْ کَدَرَهُمْ،
حسادت نورزید، و از بى پدرانى که آب تیره طبعشان را با آب صافى قلبتان نوشیدید،
وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِکُمْ مَرَضَهُمْ، وَ اَدْخَلْتُمْ فى حَقِّکُمْ باطِلَهُمْ،
و بیمارى روانشان را با سلامت روح خود آمیختید، و باطلشان را در حق خود داخل کردید پیروى نکنید،
وَ هُمْ اَساسُ الْفُسُوقِ، وَ اَحْلاسُ الْعُقُوقِ، اتَّخَذَهُمْ اِبْلیسُ مَطایا
آنان پایه گناهانند، و ملازم نافرمانیها، شیطان اینان را حیوان بارکش
ضَلال، وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَى النّاسِ، وَ تَراجِمَهً یَنْطِقُ عَلى
گمراهى نموده، و سپاه خود قرار داده که به سبب آنان بر مردم حمله مى برد، با زبان آنان
اَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِراقاً لِعُقُولِکُمْ، وَ دُخُولاً فى عُیُونِکُمْ، وَ نَفْثاً
سخن مى گوید، تا عقلتان را بدزدد، و در دیدگانتان درآید، و در گوشتان
فى اَسْماعِکُمْ، فَجَعَلَکُمْ مَرْمى نَبْلِهِ، وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ، وَ مَأْخَذَ یَدِهِ.
بدمد، او شما را هدف تیرش، و مایه پایمال شدن گامهایش، و ابزار دست خویش قرار داده.
عبرت از گذشتگان
فَاعْتَبِرُوا بِما اَصابَ الاُْمَمَ الْمُسْتَکْبِرینَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَأْسِ اللّهِ
از آنچه به گردنکشان پیش از شما از عذاب خدا و دشواریها و حوادث و کیفرهاى او رسید
وَ صَوْلاتِهِ، وَ وَقائِعِهِ وَ مَثُلاتِهِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَثاوى خُدُودِهِمْ،
عبرت گیرید، و از خاک تیره اى که صورتشان بر آن نهاده شده و زمینى که پهلویشان
وَ مَصارِع  ِ جُنُوبِهِمْ، وَ اسْتَعیذُوا بِاللّهِ مِنْ لَواقِح  ِ الْکِبْرِ،
بر آن افتاده پند پذیرید، و از امورى که زاینده کبر است به خدا پناه جویید،
کَما تَسْتَعیذُونَهُ مِنْ طَوارِقِ الدَّهْرِ.
چنانکه از آفات ناگهانى روزگار به او پناه مى برید.
فَلَوْ رَخَّصَ اللّهُ فِى الْکِبْرِ لاَِحَد مِنْ عِبادِهِ لَرَخَّصَ فیهِ لِخاصَّهِ
اگر خداوند اجازه کبر ورزیدن را به فردى از بندگانش مى داد هرآینه رخصت آن را به پیامبران و
اَنْبِیائِهِ وَ اَوْلِیائِهِ، وَلکِنَّهُ سُبْحانَهُ کَرَّهَ اِلَیْهِمُ التَّکابُرَ،
اولیائش که از خاصان اویند عنایت مى فرمود، ولى خداوند پاکْ کبرورزى را بر آنان روا نداشت،
وَ رَضِىَ لَهُمُ التَّواضُعَ، فَاَلْصَقُوا بِالاَْرْضِ خُدُودَهُمْ، وَ عَفَّرُوا
و فروتنى را براى آن بزرگواران پسندید، آنان گونه هاى خود را به عبادت بر زمین گذاشتند، و صورتهاى
فِى التُّرابِ وُجُوهَهُمْ، وَ خَفَضُوا اَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنینَ، وَ کانُوا
خویش را بر خاک ساییدند، و در برابر اهل ایمان تواضع کردند، و در نظر بى خبرانْ بى قدرت
اَقْواماً مُسْتَضْعَفینَ، قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللّهُ بِالْمَخْمَصَهِ، وَابْتَلاهُمْ
و ناتوان به حساب مى آمدند، خداوند آنها را به گرسنگى امتحان کرد، و به رنج و سختى
بِالْمَجْهَدَهِ، وَامْتَحَنَهُمْ بِالْمَخاوِفِ، وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَکارِهِ.
مبتلا نمود، با برنامه هاى خوفناک آزمایششان فرمود، و به جفاها و ناخوشیها خالصشان کرد.
فَلاتَعْتَبِرُوا الرِّضا وَالسَّخَطَ بِالْمالِ وَالْوَلَدِ، جَهْلاً بِمَواقِعِ الْفِتْنَهِ
از باب نادانى به موارد آزمایش و امتحان در مواضع غنا و فقر، ثروت
وَالاِْخْتِبارِ، فى مَواضِعِ الْغِنى وَالاِْقْتِدارِ، فَقَدْ قالَ سُبْحانَهُ
و اولاد را معیار رضایت و خشم خدا نگیرید، خداوند پاک
وَ تَعالى: «اَیَحْسَبُونَ اَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مال وَ بَنینَ نُسارِ عُ لَهُمْ
فرمود: «آیا گمان مى کنند از این که آنان را به ثروت و فرزندان مدد مى کنیم در نیکیهاى ایشان شتاب
فِى الْخَیْراتِ؟ بَلْ لایَشْعُرُونَ»، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یَخْتَبِرُ
مىورزیم؟ نه این طور نیست، اینان حقیقت را نمى فهمند»، زیرا خداوند متکبران از بندگانش را که
عِبادَهُ الْمُسْتَکْبِرینَ فى اَنْفُسِهِمْ بِاَوْلِیائِهِ الْمُسْتَضْعَفینَ
در نظر خود بزرگ مى نمایند با اولیائش که در دیده آنان ضعیف به شمار مى آیند آزمایش مى کند
فــى اَعْیُـنِهِـمْ .
(و شاهد این واقعیت وضع موسى و فرعون است).
فلسفه فروتنى پیامبران
وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرانَ وَ مَعَهُ اَخُوهُ هارُونُ ـ صَلَّى اللّهُ
موسى بن عمران همراه برادرش هارون ـ درود خدا بر آنان ـ
عَلَیْهِما ـ عَلى فِرْعَوْنَ وَ عَلَیْهِما مَدارِعُ الصُّوفِ، وَ بِاَیْدیهِمَا
وارد بر فرعون شدند در حالى که تن پوشى از پشم به تن داشتند، و هر یک را عصایى در دست
الْعِصِىُّ، فَشَرَطا لَهُ اِنْ اَسْلَمَ بَقاءَ مُلْکِهِ وَ دَوامَ عِزِّهِ، فَقالَ:
بود، و درصورت اسلام آوردن اوبقاء حکومت و دوام عزتش را با او شرط کردند، فرعون رو به مردم
«اَلاتَعْجَبُونَ مِنْ هذَیْنِ یَشْرِطانِ لى دَوامَ الْعِزِّ وَ بَقاءَ الْمُلْکِ،
کرد و گفت: «از این دو نفر تعجب نمى کنید که دوام عزت و بقاء سلطنتم را با من شرط مى کنند،
وَ هُما بِما تَرَوْنَ مِنْ حالِ الْفَقْرِ وَالذُّلِّ؟! فَهَلاّ اُلْقِىَ عَلَیْهِما اَساوِرُ
در حالى که خود آنان را در تهیدستى و خوارى مى بینید؟! چرا دستبندهایى از طلا به آنان
مِنْ ذَهَب؟!» اِعْظاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ، وَاحْتِقاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ.
داده نشده؟!» این را گفت محض اینکه طلا و جمع کردن آن را بزرگ، و پوشش پشمینه آنان را پست شمرد.
وَ لَوْ اَرادَ اللّهُ سُبْحانَهُ لاَِنْبِیائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ اَنْ یَفَتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ
اگر خداوند پاک به وقت بعثت انبیاء خود مى خواست درب گنج هاى
الذُّهْبانِ، وَ مَعادِنَ الْعِقْیانِ، وَ مَغارِسَ الْجِنانِ، وَ اَنْ یَحْشُرَ مَعَهُمْ
طلا، و معادن زر ناب، و باغهاى سرسبز را به روى آنان باز کند، و پرندگان آسمان،
طُیُورَ السَّماءِ وَ وُحُوشَ الاَْرْضِ لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلاءُ،
و جانوران زمین را همراه آنان نماید انجام مى داد، ولى در این صورت جایى براى امتحان باقى نمى ماند،
وَ بَطَلَ الْجَزاءُ، وَاضْمَحَلَّتِ الاَْنْباءُ، وَ لَما وَجَبَ لِلْقابِلینَ اُجُورُ
و اجر و پاداش بى مورد مى شد، و اخبار آسمانى از بین مى رفت، و براى قبول کنندگان دعوت انبیا ثواب مبتلایان
الْمُبْتَلینَ، وَ لاَ اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوابَ الْمُحْسِنینَ، وَ لا لَزِمَتِ
به رنج و سختى واجب نمى گشت، و نه اهل ایمان استحقاق مزدى همپایه نیکوکاران را داشتند، و براى اسماء و لغات
الاَْسْـماءُ مَعانِیَـها.
مفهومى باقى نمى ماند (زیرا بر اساس تمکّن مادّى انبیا، ایمان مردم بر اساس طمع بود و محلّى براى انجام عمل نیک وجود نداشت).
وَلکِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولى قُوَّه فى عَزائِمِهمْ، وَ ضَعَفَهً
ولى خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیم هایشان نیرومند و قوى، و از نظر
فیما تَرَى الاَْعْیُنُ مِنْ حالاتِهِمْ، مَعَ قَناعَه تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَالْعُیُونَ
برنامه هاى ظاهرى ضعیف قرار داد، با قناعتى که از بى نیازى چشمها را
غِنًى، وَ خَصاصَه تَمْلاَُ الاَْبْصارَ وَالاَْسْماعَ اَذًى. وَ لَوْ کانَتِ الاَْنْبِیاءُ
پر مى کرد، و تهیدستى و فقرى که دیده ها و گوشها را از آن مملو مى ساخت. اگر انبیا داراى قدرتى
اَهْلَ قُوَّه لاتُرامُ، وَ عِزَّه لاتُضامُ، وَ مُلْک تَمْتَدُّ
بودند که کسى را توان معارضه با آنان نبود، و داراى عزّتى که مغلوب کسى نمى شدند، و شوکتشان به گونه اى
نَحْوَهُ اَعْناقُ الرِّجالِ، وَ تُشَدُّ اِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحالِ،
بود که گردنهاى مردان به سوى آن کشیده مى شد، و مردم براى تماشاى بزرگى و سطوتشان بار سفر مى بستند،
لَکانَ ذلِکَ اَهْوَنَ عَلَى الْخَلقِ فِى الاِْعْتِبارِ، وَ اَبْعَدَ لَهُمْ مِنَ الاِْسْتِکْبارِ،
این وضع در پندگیرى مردم از آنان آسانتر، و از گردنکشى در برابر آنان دورتر بود،
وَ لاَ مَنُوا عَنْ رَهْبَه قاهِرَه لَهُمْ، اَوْ رَغْبَه مائِلَه
و به خاطر ترسى که از عظمت ظاهر انبیا برمى داشتند، یا به خاطر رغبتى که به ثروت آنان پیدا مى کردند ایمان
بِهِمْ، فَکانَتِ النِّیّاتُ مُشْتَرَکَهً، وَالْحَسَناتُ مُقْتَسَمَهً. وَلکِنَّ اللّهَ
مى آوردند، آن هنگام قصدها خالص نبود، و خوبیها به طمع دنیا وآخرت انجام مى گرفت. ولى خداوند
سُبْحانَهُ اَرادَ اَنْ یَکُونَ الاِْتِّباعُ لِرُسُلِهِ، وَالتَّصْدیقُ بِکُتُبِهِ، وَالْخُشُوعُ
پاک اراده فرمود پیروى از انبیائش، و تصدیق کتابهایش، و خشوع
لِوَجْهِهِ، وَالاِْسْتِکانَهُ لاَِمْرِهِ، وَ الاِْسْتِسْلامُ لِطاعَتِهِ اُمُوراً لَهُ خاصَّهً،
در پیشگاهش، و تسلیم در برابر فرمانش، و گردن نهادن به طاعتش امورى باشد خاصّ او،
لاتَشُوبُها مِنْ غَیْرِها شائِبَهٌ; وَ کُلَّما کانَتِ الْبَلْوى وَالاِْخْتِبارُ اَعْظَمَ،
و نیّت دیگرى با آن حقایق نیامیزد ; که هرچه آزمایش و امتحان بزرگتر،
کانَتِ الْمَثُوبَهُ وَالْجَزاءُ اَجْزَلَ.
پـاداش و جـزایش فـراوان تـر اسـت.
جایگاه خانه خدا
اَلا تَرَوْنَ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الاَْوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ـ صَلَواتُ
آیا نمى بینید خداوند پاک گذشتگان را از زمان آدم ـ درود خدا بر او باد ـ
اللّهِ عَلَیْهِ ـ اِلَى الاْخِرینَ مِنْ هذَا الْعالَمِ بِاَحْجار لا تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ،
تا آخرین انسان این جهان به سنگهایى آزمایش نموده که نه زیان مى رساند و نه سود مى دهد،
وَ لا تُبْصِرُ وَ لا تَسْمَعُ؟! فَجَعَلَها بَیْتَهُ الْحَرامَ الَّذى جَعَلَهُ لِلنّاسِ
نه مى بیند، و نه مى شنود؟! آنجا را خانه حرمت خود و جایگاه قیام مردم به عبادت
قِیاماً. ثُمَّ وَضَعَهُ بِاَوْعَرِ بِقاعِ الاَْرْضِ حَجَراً، وَ اَقَلِّ نَتائِقِ الدُّنْیا
قرار داد. و آن را در سنگلاخ ترین محل ها، و کم کلوخ ترین مکانهاى مرتفع
مَدَراً، وَ اَضْیَقِ بُطُونِ الاَْوْدِیَهِ قُطْراً، بَیْنَ جِبال خَشِنَه، وَ رِمال
دنیا، و درّه اى از دیگر درّه ها تنگ تر، در میان کوههاى سخت، و رملهاى
دَمِثَه، وَ عُیُون وَشِلَه، وَ قُرًى مُنْقَطِعَه، لا یَزْکُو بِها خُفٌّ، وَ لا حافِرٌ
نرم و روان، و چشمه هاى کم آب، و دهات دور از هم، که شتر و گاو و گوسپند در آنجا از بى آب و علفى
وَ لا ظِلْفٌ. ثُمَّ اَمَرَ آدَمَ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ وَ وَلَدَهُ اَنْ یَثْنُوا اَعْطافَهُمْ
رشد نمى کنند بنا کرد. سپس به آدم ـ علیه السّلام ـ و فرزندانش دستور داد به آن ناحیه
نَحْوَهُ، فَصارَ مَثابَهً لِمُنْتَجَعِ اَسْفارِهِمْ، وَ غایَهً لِمُلْقى رِحالِهِمْ،
توجه کنند، در نتیجه آن منطقه مرکزى براى سودبخشى سفرها، و مقصدى براى باراندازى قاصدان گردید،
تَهْوى اِلَیْهِ ثِمارُ الاَْفْئِدَهِ، مِنْ مَفاوِزِ قِفار سَحیقَه، وَ مَهاوى فِجاج
اعماق دلها آهنگ آن خانه مى کند، از بیابانهاى بى آب و علف و دور از آبادى، و ارتفاعات درّه هاى عمیق
عَمیقَه، وَ جَزائِرِ بِحار مُنْقَطِعَه، حَتّى یَهُزُّوا مَناکِبَهُمْ ذُلُلاً،
و شیب دار، و جزایر جدا از همِ دریاها روى به آن مى آورند، تا از روى ذلّت شانه ها را حرکت دهند،
یُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ، وَ یَرْمُلُونَ عَلى اَقْدامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ، قَدْ نَبَذُوا
و گرداگرد آن خانه تهلیل گویند، و ژولیده موى و غبارآلود هَرْوَله نمایند، لباسهاى
السَّرابیلَ وَراءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِاِعْفاءِ الشُّعُورِ مَحاسِنَ
خود را کنار انداخته، و با اصلاح نکردن سر و صورتْ زیبایى خلقت خود را
خَلْقِهِمْ، ابْتِلاءً عَظیماً، وَ امْتِحاناً شَدیداً، وَ اخْتِباراً مُبیناً،
زشت نمایند، به جهت ابتلایى بزرگ و امتحانى سخت، و آزمایشى روشن،
وَ تَمْحیصاً بَلیغاً، جَعَلَهُ اللّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَهً اِلى جَنَّتِهِ.
و تطهیـرى به نهایـت، که آن را موجـب رحمـت، و رسـیدن به بهشـت قـرار داد.
وَلَوْ اَرادَ سُبْحانَهُ اَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرامَ، وَ مَشاعِرَهُ الْعِظامَ بَیْنَ
و اگر خداوند پاک مى خواست خانه با حرمت خود و مراکز مناسک حج را در میان
جَنّات وَ اَنْهار، وَ سَهْل وَ قَرار، جَمِّ الاَْشْجارِ،دانِى الثِّمارِ، مُلْتَفِّ
باغها و نهرها، و زمین هاى نرم و هموار و پردرخت، و میوه هاى در دسترس، و ساختمانهاى
الْبُنى، مُتَّصِلِ الْقُرى، بَیْنَ بُرَّه سَمْراءَ، وَ رَوْضَه خَضْراءَ، وَ اَرْیاف
به هم پیوسته، و آبادیهاى متّصل به هم، میان گندمزارى نیکو، و باغهاى سرسبز و خرّم، و کشتزارهاى
مُحْدِقَه، وَ عِراص مُغْدِقَه، وَ زُرُوع ناضِرَه، وَ طُرُق عامِرَه، لَکانَ
وسیع، و نواحى پر آب، و زراعتهاى تازه و شاداب، و جادّه هاى آباد قرار دهد قرار مى داد، آنوقت
قَدْ صَغَّرَ قَدْرَ الْجَزاءِ عَلى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاءِ. وَ لَوْ کانَ الاِْساسُ
مقدار اجر و ثواب را به تناسب آزمایشِ سهل و آسان اندک ساخته بود. و اگر بنیانى که خانه بر آن
الْمَحْمُولُ عَلَیْها، وَالاَْحْجارُ الْمَرْفُوعُ بِها، بَیْنَ زُمُرُّدَه خَضْراءَ،
استوار است، و سنگهایى که بیت حق از آن ساخته شده، از زمرّد سبز،
وَ یاقُوتَه حَمْراءَ، وَ نُور وَ ضِیاء لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصارَعَهَ الشَّکِّ فِى
و یاقوت قرمز، و روشنى و درخشش خیره کننده بود، بار دو دلى را از سینه ها
الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجاهَدَهَ اِبْلیسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَ لَنَفى مُعْتَلَجَ
سبک مى کرد، و کوشش ابلیس را براى وسوسه در قلوب فرو مى گذاشت، و تلاطم شک و تردید را
الرَّیْبِ مِنَ النّاسِ. وَلکِنَّ اللّهَ یَخْتَبِرُ عِبادَهَ بِاَنْواع  ِ الشَّدائِدِ،
از مردم برطرف مى نمود. ولى خداوند بندگانش را به انواع سختى ها امتحان مى کند،
وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِاَنْواعِ الْمَجاهِدِ، وَ یَبْتَلیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکارِهِ، اِخْراجاً
و با کوشش هاى گوناگون به عبادت وامى دارد، و به امور ناخوشایند مى آزماید، تا کبر را
لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ اِسْکاناً لِلتَّذَلُّلِ فى نُفُوسِهِمْ، وَلِیَجْعَلَ ذلِکَ
از دلهایشان بیرون کند، و خوارى و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با این گونه آزمایشها
اَبْواباً فُتُحاً اِلى فَضْلِهِ، وَ اَسْباباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ.
ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و اسباب عفو خود را به راحتى به آنان عنایت فرماید.
فلسفه عبادات
فَاللّهَ اللّهَ فى عاجِلِ الْبَغْىِ، وَ آجِلِ وَخامَهِ الظُّلْمِ، وَ سُوءِ عاقِبَهِ
خدا را خدا را، از عقوبت تجاوز در این جهان، و نتیجه وخامت ستم در آن جهان، و بدى عاقبت
الْکِبْرِ، فَاِنَّها مَصیدَهُ اِبْلیسَ الْعُظْمى، وَ مَکیدَتُهُ الْکُبْرَى الَّتى
کبر ، که بزرگترین دام شیطان ، و عظیم ترین مکر اوست ، چنان
تُساوِرُ قُلُوبَ الرِّجالِ مُساوَرَهَ السُّمُومِ الْقاتِلَهِ، فَما تُکْدى اَبَداً،
کیدى که با دلها چونان زهرهاى کشنده مى رزمد، شیطان هرگز از کارش عاجز نمى گردد،
وَ لاتُشْوى اَحَداً، لا عالِماً لِعِلْمِهِ، وَ لا مُقِلاًّ فى طِمْرِهِ.
و راه هلاک کسى را خطا نمى کند، نه دانشمند را به خاطر دانشش، و نه تهیدست را به علت لباس کهنه اش.
وَ عَنْ ذلِکَ ما حَرَسَ اللّهُ عِبادَهُ الْمُؤْمِنینَ بِالصَّلَواتِ وَ الزَّکَواتِ،
خداوند بندگانش را از این همه شرور با نماز و زکات،
وَ مُجاهَدَهِ الصِّیامِ فِى الاَْیّامِ الْمَفْرُوضاتِ، تَسْکیناً لاَِطْرافِهِمْ،
و زحمت در روزه گرفتن در ماه رمضان حراست فرموده، تا اندامشان را از گناه آرام سازد،
وَ تَخْشیعاً لاَِبْصارِهِمْ، وَ تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، وَ تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِمْ،
و دیدگانشان را خاشع نماید، و جانشان را خوار و فروتن گرداند، و دلهایشان را از برترى جویى فرود آورد،
وَ اِذْهاباً لِلْخُیَلاءِ عَنْهُمْ، لِما فى ذلِکَ مِنْ تَعْفیرِ عِتاقِ الْوُجُوهِ
و کبر و خودپسندى را از آنان بزداید، زیرا ساییدن جبهه به خاک
بِالتُّرابِ تَواضُعاً، وَالْتِصاقِ کَرائِمِ الْجَوارِحِ بِالاَْرْضِ تَصاغُراً،
علّت تواضع، و وانهادن اعضاى پرارزش به روى زمینْ شکستن خود،
وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّیامِ تَذَلُّلاً; مَعَ ما فِى الزَّکاهِ مِنْ
و لاغر شدن بدن از پىِ روزه باعث خاکسارى است، و نیز در اداى زکاتْ پرداخت
صَرْفِ ثَمَراتِ الاَْرْضِ وَ غَیْرِ ذلِکَ، اِلى اَهْلِ الْمَسْکَنَهِ وَالْفَقْرِ.
میوه هاى زمین و غیر آن به مسکینان و تهیدستان نهفته است.
اُنْظُرُوا اِلى ما فى هذِهِ الاَْفْعالِ مِنْ قَمْعِ نَواجِمِ الْفَخْرِ، وَ قَدْعِ طَوالِعِ
آثار این عبادات را بنگرید که چگونه جوانه هاى فخر را برمى کَند، و از نهالهاى سربرآورده کبر
الْـکِـبْـرِ  .
جلوگیرى مى کند.
تعصب هاى ناروا
وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَما وَجَدْتُ اَحَداً مِنَ الْعالَمینَ یَتَعَصَّبُ لِشَىْء مِنَ
حقّاً دقت کردم احدى از جهانیان را نیافتم که نسبت به چیزى تعصّب ورزد،
الاَْشْیاءِ اِلاّ عَنْ عِلَّه تَحْتَمِلُ تَمْویهَ الْجُهَلاءِ، اَوْ حُجَّه تَلیطُ بِعُقُولِ
مگر آنکه ظهور آن تعصّب را علّتى بود که حقیقت را بر جاهلان مشتبه کند، یا امرى که به غلط به عنوان
السُّفَهاءِ، غَیْرَکُمْ فَاِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لاَِمْر لا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لا عِلَّهٌ.
حجّت به اندیشه نفهمان چسبد، جز شما که تعصبتان را سبب و علّتى نیست.
اَمّا اِبْلیسُ فَتَعَصَّبَ عَلى آدَمَ لاَِصْلِهِ، وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فى خِلْقَتِهِ،
ابلیس به خاطر ریشه خود که از آتش بود بر آدم تعصّب ورزید، و او را نسبت به خلقتش سرزنش کرد،
فَقالَ: اَنَا نارِىٌّ وَ اَنْتَ طینىٌّ. وَ اَمَّا الاَْغْنیاءُ مِنْ مُتْرَفَهِ الاُْمَمِ،
و گفت: من از آتشم و تو از خاکى. اما ثروتمندان نازپرورده امتها،
فَتَعَصَّبُوا لاِثارِ مَواقِع  ِ النِّعَمِ، فَقالُوا: «نَحْنُ اَکْثَرُ اَمْوالاً وَ اَوْلاداً،
به نعمتهاى فراوان خود تعصب به خرج دادند، و گفتند: «اموال و اولادمان از همه افزون تر است،
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ».
و مـا را عـذابـى نخواهـد بـود».
تعصب هاى روا
فَاِنْ کانَ لابُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکارِمِ الْخِصالِ،
اگر بنا به تعصب باشد باید تعصب شما براى صفات پسندیده،
وَ مَحامِدِ الاَْفْعالِ، وَ مَحاسِنِ الاُْمُورِ الَّتى تَفاضَلَتْ فیهَا الْمُجَداءُ
و کردارهاى شایسته، و امور نیکى باشد که بزرگان و دلیران از خاندان هاى
وَالنُّجَداءُ مِنْ بُیُوتاتِ الْعَرَبِ، وَ یَعاسیبِ الْقَبائِلِ، بِالاَْخْلاقِ
ریشه دار عرب و رؤساى قبایل به آنها برترى مى طلبند: به اخلاق
الرَّغیبَهِ، وَالاَْحْلامِ الْعَظیمَهِ، وَالاَْخْطارِ الْجَلیلَهِ، وَ الاْثارِ
خوب، و اندیشه هاى بزرگ، و مقامات بلند، و آثار ستوده
الْمَحْمُودَهِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوارِ، وَالْوَفاءِ
تعصب بوزرید. به خصلت هاى باارزش که عبارت است از حفظ حقوق همسایه ها، وفاى
بِالذِّمامِ، وَ الطّاعَهِ لِلْبِرِّ، وَالْمَعْصِیَهِ لِلْکِبْرِ، وَالاَْخْذِ بِالْفَضْلِ،
به عهد، پیروى نیکى، روى گرداندن از کبر، توسل به احسان و بخشش،
وَالْکَفِّ عَنِ الْبَغْىِ، وَالاِْعْظامِ لِلْقَتْلِ، وَالاِْنْصافِ لِلْخَلْقِ، وَالْکَظْمِ
خوددارى از تجاوز، مهم شمردن قتل نفس، انصاف دادن به خلق خدا، فرو خوردن
لِلْغَیْظِ، وَاجْتِنابِ الْفَسادِ فِى الاَْرْضِ. وَاحْذَرُوا ما نَزَلَ بِالاُْمَمِ
خشم، و اجتناب از فساد در روى زمین. و از عذابهایى که بر اثر
قَبْلَکُمْ مِنَ الْمَثُلاتِ بِسُوءِ الاَْفْعالِ وَ ذَمیمِ الاَْعْمالِ، فَتَذَکَّرُوا فِى
زشتى افعال و بدى اعمال بر امم گذشته رسید حذر نمایید، نیک و بد
الْخَیْرِ وَالشَّرِّ اَحْوالَهُمْ، وَاحْذَرُوا اَنْ تَکُونُوا اَمْثالَهُمْ.
احوالشـان را بینـدیشید، و از اینکه هماننـد آنـان شـوید برکنار بمانیـد.
فَاِذا تَفَکَّرْتُمْ فى تَفاوُتِ حالَیْهِمْ، فَالْزَمُوا کُلَّ اَمْر لَزِمَتِ الْعِزَّهُ بِهِ
چون در تفاوت وضع امم گذشته در نیکى و بدى اعمالشان اندیشه کردید، آن کارى را اختیار نمایید که عزت
شَأْنَهُمْ، وَ زاحَتِ الاَْعْداءُ لَهُ عَنْهُمْ، وَ مُدَّتِ الْعافِیَهُ فیهِ عَلَیْهِمْ،
آنان بدان سبب تأمین شد، و دشمنانشان از عرصه حیاتشان دور شدند، و زمان سلامتیشان طولانى گشت،
وَانْقادَتِ النِّعْمَهُ لَهُ مَعَهُمْ، وَ وَصَلَتِ الْکَرامَهُ عَلَیْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ
و نعمت در اختیارشان قرار گرفت، و پیوند کرامت آنان استوار شد، به این معنى که از
الاِْجْتِنابِ لِلْفُرْقَهِ، وَاللُّزُومِ لِلاُْلْفَهِ، وَالتَّحاضِّ عَلَیْها، وَ التَّواصى
تفرقه اجتناب کردند، و بر الفت پایدارى نمودند، و یکدیگر را به آن تشویق و ترغیب کردند و سفارش
بِها. وَاجْتَنِبُوا کُلَّ اَمْر کَسَرَ فِقْرَتَهُمْ، وَ اَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ،
نمودند. و از امورى که ستون فقراتشان را درهم شکست، و قدرتشان را قرین سستى کرد دورى نمایید:
مِنْ تَضاغُنِ الْقُلُوبِ، وَ تَشاحُنِ الصُّدُورِ، وَ تَدابُرِ النُّفُوسِ،
از کینهورزى قلوب ، و عداوت سینه ها ، و ناموافق بودن نفوس ،
وَ تَخـاذُلِ الاَْیْـدى .
و دست از یارى یکدیگر کشیدن.
عبرت از مؤمنان پیشین
وَ تَدَبَّرُوا اَحْوالَ الْماضینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ قَبْلَکُمْ کَیْفَ کانُوا
در احوالات مؤمنین گذشته اندیشه کنید، که چگونه
فى حالِ التَّمْحیصِ وَالْبَلاءِ! اَلَمْ یَکُونُوا اَثْقَلَ الْخَلائِقِ اَعْباءً،
در حال آزمایش و امتحان بودند! آیا از همه خلایق مشکلاتشان بیشتر نبود؟
وَاَجْهَدَ الْعِبادِ بَلاءً، وَ اَضْیَقَ اَهْلِ الدُّنْیا حالاً؟ اتَّخَذَتْهُمُ الْفَراعِنَهُ
آیا بیش از همه مردم در زحمت و رنج نبودند؟ آیا از همه مردم دنیا در تنگناى بیشترى قرار نداشتند؟ فراعنه
عَبیداً، فَسامُوهُمْ سُوءَ الْعَذابِ، وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرارَ، فَلَمْ تَبْرَح  ِ
آنان را برده خود ساختند، و به عذاب سخت کشیدند، جرعه جرعه تلخى به آنان نوشاندند، پیوسته
الْحالُ بِهِمْ فى ذُلِّ الْهَلَکَهِ، وَ قَهْرِ الْغَلَبَهِ، لایَجِدُونَ حیلَهً فِى
در ذلّت هلاکت، و مورد سلطه و استیلا بودند، چاره اى براى
امْتِناع  ، وَ لا سَبیلاً اِلى دِفاع  . حَتّى اِذا رَأَى اللّهُ سُبْحانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ
سر باز زدن، و راهى براى دفاع نمى یافتند. تا چون خداوند جدیّت آنان را در صبر
مِنْهُمْ عَلَى الاَْذى فى مَحَبَّتِهِ، وَ الاِْحْتِمالَ لِلْمَکْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ،
بر آزار در راه محبّتش، و تحمّل ناراحتى ها را در مسیر بیم و خوفش از آنان دید،
جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضایِقِ الْبَلاءِ فَرَجاً، فَاَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَکانَ الذُّلِّ،
گشایشى از تنگناهاى بلا براى آنان قرار داد، ذلّتشان را به عزّت
وَ الاَْمْنَ مَکانَ الْخَوفِ، فَصارُوا مُلُوکاً حُکّاماً، وَ اَئِمَّهً اَعْلاماً، وَ قَدْ
و بیمشان را به امنیت تبدیل کرد، پس سلاطینِ حکمران، و پیشوایانِ راهنما شدند، و کرامت
بَلَغَتِ الْکَرامَهُ مِنَ اللّهِ لَهُمْ ما لَمْ تَذْهَبِ الاْمالُ اِلَیْهِ بِهِمْ.
خداوند درباره آنان به جایى رسید که خیالش هم درباره آنان نمى رفت.
فَانْظُرُوا کَیْفَ کانُوا حَیْثُ کانَتِ الاَْمْلاءُ مُجْتَمِعَهً، وَ الاَْهْواءُ
بنگرید چگونه بودند زمانى که اجتماعشان متّحد، خواسته هایش
مُؤْتَلِفَهً، وَالْقُلُوبُ مُعْتَدِلَهً، وَ الاَْیْدى مُتَرادِفَهً، وَ السُّیُوفُ مُتَناصِرَهً،
متّفق، دلها معتدل و مناسب، دستها پیشتیبان هم، و شمشیرها مددکار یکدیگر،
وَ الْبَصائِرُ نافِذَهً، وَ الْعَزائِمُ واحِدَهً! اَلَمْ یَکُونُوا اَرْباباً فى اَقْطارِ
چشم دلشان نافذ، و تصمیم هایشان یکى بود! آیا با این خصال آقاى سراسر زمین
الاَْرَضینَ، وَ مُلُوکاً عَلى رِقابِ الْعالَمینَ؟ فَانْظُرُوا اِلى ما صارُوا
نبودند، و بر جهانیان حکومت نمى کردند؟ از طرفى به پایان کارشان
اِلَیْهِ فى آخِرِ اُمُورِهِمْ حینَ وَقَعَتِ الْفُرْقَهُ، وَ تَشَتَّتَتِ الاُْلْفَهُ،
نظر کنید که به کجا رسید زمانى که بینشان جدایى افتاد، الفتشان به پراکندگى رسید،
وَاخْتَلَفَتِ الْکَلِمَهُ وَالاَْفْئِدَهُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفینَ، وَ تَفَرَّقُوا
وحدت کلمه و دلهایشان به اختلاف مبدل شد، دسته دسته شده، به جنگ با هم
مُتَحارِبینَ، قَدْ خَلَعَ اللّهُ عَنْهُمْ لِباسَ کَرامَتِهِ، وَ سَلَبَهُمْ غَضارَهَ
برخاستند، خداوند لباس کرامت را از وجودشان به در آورد، و نعمت فراوانش را از آنان
نِعْمَتِهِ، وَ بَقِىَ قَصَصُ اَخْبارِهِمْ فیکُمْ عِبَرَهً لِلْمُعْتَبِرینَ مِنْکُمْ.
گرفت، و داستان زندگى آنان در بین شما به عنوان درس عبرتى براى عبرت گیرندگان شما باقى ماند.
فَاعْتَبِرُوا بِحالِ وَلَدِ اِسْماعیلَ وَ بَنى اِسْحاقَ وَ بَنى اِسْرائیلَ
از حال اولاد اسماعیل و اسحاق و یعقوب ـ درود خدا بر آنان ـ
عَلَیْهِمُ السَّلامُ. فَما اَشَدَّ اعْتِدالَ الاَْحْوالِ، وَ اَقْرَبَ اشْتِباهَ الاَْمْثالِ!
پند گیرید، چه اندازه احوالات با هم متناسب، و چقدر داستانها به هم نزدیک است!
تَاَمَّلُوا اَمْرَهُمْ فى حالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ، لَیالِىَ کانَتِ الاَْکاسِرَهُ
در امورشان به هنگام پراکندگى و جداییشان از یکدیگر دقت کنید، روزگارى که
وَالْقَیاصِرَهُ اَرْباباً لَهُمْ، یَحْتازُونَهُمْ عَنْ ریفِ الاْفاقِ، وَ بَحْرِ
کسرى ها و قیصرها حاکم آنان بودند، آنها را از مرغزارها، و دریاى
الْعِراقِ، وَ خُضْرَهِ الدُّنْیا، اِلى مَنابِتِ الشّیح  ِ، وَ مَهافِى الرّیح  ِ،
عراق، و سرزمین هاى سبز و خرّم ربودند، و به زمین هایى که گیاه دِرَمْنه روید، و بادهاى سخت وزد،
وَ نَکَدِ الْمَعاشِ. فَتَرَکُوهُمْ عالَهً مَساکینَ، اِخْوانَ دَبَر وَ وَبَر،
و زندگى در آن مشکل باشد روانه نمودند. آنان را فقیر و تهیدست، و در شغل شترچرانى رها کردند،
اَذَلَّ الاُْمَمِ داراً، وَ اَجْدَبَهُمْ قَراراً، لایَأْوُونَ
خوارترین امم از نظر خانه و مکان، و در بى حاصل ترین سرزمین ها از نظر مسکن و مأوا ساختند، نه دعوت
اِلى جَناح  ِ دَعْوَه یَعْتَصِمُونَ بِها، وَ لا اِلى ظِلِّ اُلْفَه یَعْتَمِدُونَ عَلى
حقّى که به آن چنگ زنند ، نه سایه الفتى که به عزّتش تکیه
عِزِّها. فَالاَْحْوالُ مُضْطَرِبَهٌ، وَالاَْیْدى مُخْتَلِفَهٌ، وَالْکَثْرَهُ مُتَفَرِّقَهٌ،
نمایند. احوالشان مضطرب، و قدرتشان پراکنده، و جمعیّتشان قرین تفرقه،
فى بَلاءِ اَزْل، وَ اَطْباقِ جَهْل! مِنْ بَنات مَوْؤُودَه، وَ اَصْنام مَعْبُودَه،
گرفتار بلایى سخت، و جهالتى متراکم! که نتیجه کارشان زنده به گور کردن دختران، پرستش بتها،
وَ اَرْحام مَقْطُوعَه، وَ غارات مَشْنُونَه.
قطع رحـم، و غـارت پـى در پـى یکـدیگـر بـود.
نعمت وجود پیامبر(ص)
فَانْظُرُوا اِلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَیْهِمْ حینَ بَعَثَ اِلَیْهِمْ رَسُولاً،
به نعمت هاى خداوند زمانى که پیامبر اسلام را در بین آنان برانگیخت دقت کنید،
فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُمْ، وَ جَمَعَ عَلى دَعْوَتِهِ اُلْفَتَهُمْ، کَیْفَ نَشَرَتِ
که اطاعتشان را به آیین پیامبر پیوند داد، و در سایه دعوتش ایشان را جمعیت واحد نمود، چگونه نعمت
النِّعْمَهُ عَلَیْهِمْ جَناحَ کَرامَتِها، وَ اَسالَتْ لَهُمْ جَداوِلَ نَعیمِها،
الهى پر و بال کرامتش را بر عرصه حیات آنان گسترد، و نهرهاى آسایش و راحتى را به سوى آنان جارى نمود،
وَالْتَفَّتِ الْمِلَّهُ بِهِمْ فى عَوائِدِ بَرَکَتِها! فَاَصْبَحُوا فى نِعْمَتِها غَرِقینَ،
و دین خدا در میان انواع منافع و برکات خود آنان را گرد هم آورد؟ در نعمت آن غرق شدند،
وَ فى خُضْرَهِ عَیْشِها فَکِهینَ، قَدْ تَرَبَّعَتِ الاُْمُورُ بِهِمْ فى ظِلِّ سُلْطان
و از خرّمى عیش آن دلشاد گشتند، زندگى آنان در سایه حکومتى قوى
قاهِر، وَ آوَتْهُمُ الْحالُ اِلى کَنَفِ عِزٍّ غالِب، وَ تَعَطَّفَتِ الاُْمُورُ عَلَیْهِمْ
استوار شد، و نیکویى احوالشان آنان را به عزتى پیروز رساند، و در بلندیهاى دولتى
فى ذُرى مُلْک ثابِت. فَهُمْ حُکّامٌ عَلَى الْعالَمینَ، وَ مُلُوکٌ فى اَطْرافِ
ثابت کارشان سهل و آسان شد، بر جهانیان حاکم شدند، و پادشهان روى زمین
الاَْرَضینَ، یَمْلِکُونَ الاُْمُورَ عَلى مَنْ کانَ یَمْلِکُها عَلَیْهِمْ، وَ یُمْضُونَ
گشتند، مالک امور کسانى شدند که آنان قبلاً مالک امور اینان بودند، و بر آنانى فرمان راندند
الاَْحْکامَ فیمَنْ کانَ یُمْضیها فیهِمْ. لا تُغْمَزُ لَهُمْ قَناهٌ، وَ لا تُقْرَعُ
که در گذشته بر اینان فرمان مى راندند. کسى قدرت درهم شکستن آنان را نداشت، و در مبارزه علیه
لَـهُـمْ صَـفـاهٌ .
ایشان به خود جرأت نمى داد.
سرزنش یاران نافرمان
اَلا وَ اِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ اَیْدِیَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطّاعَهِ، وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ
بدانید که شما دست از رشته طاعت برداشتید، و با زنده کردن احکام جاهلى در حصن محکم
اللّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیْکُمْ بِاَحْکامِ الْجاهِلِیَّهِ. وَ اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ قَدِ
حق که به اطراف شما کشیده شده بود رخنه ایجاد نمودید، و خداوند پاک
امْتَنَّ عَلى جَماعَهِ هذِهِ الاُْمَّهِ فیما عَقَدَ بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الاُْلْفَهِ
بر این امت با پیوند الفتى که میان آنان برقرار کرد
الَّتى یَنْتَقِلُونَ فى ظِلِّها، وَ یَأْوُونَ اِلى کَنَفِها، بِنِعْمَه لایَعْرِفُ اَحَدٌ
تا در سایه اش زندگى کنند و در حمایتش مأوى گیرند، به نعمتى منّت نهادکه ارزش آن را احدى
مِنَ الْمَخْلُوقینَ لَها قیمَهً، لاَِنَّها اَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَن، وَ اَجَلُّ مِنْ کُلِّ
از آفریدگان نمى داند، زیرا بهاى الفت با یکدیگر از هر بهایى بالاتر، و از هر عظمتى
خَـطَــر .
عظیم تر است.
وَ اعْلَمُوا اَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَهِ اَعْراباً، وَ بَعْدَ الْمُوالاهِ اَحْزاباً،
و بدانید که شما پس از دیندارى بى دین شدید، و بعد از الفت و برادرى حزب حزب گشتید،
ما تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الاِْسْلامِ اِلاّ بِاسْمِهِ، وَ لاتَعْرِفُونَ مِنَ الاْیمانِ
تعلّقى به اسلام جز به نام آن ندارید، و از ایمان جز نشان
اِلاّ رَسْمَهُ. تَقُولُونَ: النّارَ وَ لاَ الْعارَ! کَاَنَّکُمْ تُریدُونَ اَنْ تُکْفِئُوا
آن را نمى دانید. مى گویید به دوزخ مى رویم ولى ننگ را نمى پذیریم! گویى قصد دارید
الاِْسْلامَ عَلى وَجْهِهِ، انْتِهاکاً لِحَریمِهِ، وَ نَقْضاً لِمیثاقِهِ الَّذى وَضَعَهُ
اسلام را وارونه کنید، با هتک حرمت حریم حق، و شکستن پیمانى که خداوند آن را در زمین
اللّهُ لَکُمْ حَرَماً فى اَرْضِهِ، وَ اَمْناً بَیْنَ خَلْقِهِ! وَ اِنَّکُمْ اِنْ لَجَأْتُمْ اِلى
خود پناهگاه شما، و منطقه امن براى آفریدگانش قرار داده است! اگر به غیر اسلام پناهى
غَیْرِهِ حارَبَکُمْ اَهْلُ الْکُفْرِ، ثُمَّ لا جَبْرائیلُ وَ لا میکائیلُ
بگیرید اهل کفر به جنگ شما برمى خیزند، آن وقت جبرئیل و میکائیل
وَ لا مُهاجِرُونَ وَ لا اَنْصارٌ یَنْصُرُونَکُمْ اِلاَّ الْمُقارَعَهَ بِالسَّیْفِ،
و مهاجر و انصار در میان نیستند که شما را یارى کنند، جز شمشیر زدن بر یکدیگر چیزى به جاى نماند
حَتّى یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَکُمْ.
تا خـداونـد بین شما حکـم کنـد.
وَ اِنَّ عِنْدَکُمُ الاَْمْثالَ مِنْ بَأْسِ اللّهِ وَ قَوارِعِهِ، وَ اَیّامِهِ
امثال و داستانهایى از عذاب خدا و کیفرهاى کوبنده و روزگار بلا و حوادث سخت که کیفر گناهان گذشتگان
وَ وَقائِعِهِ. فَلاتَسْتَبْطِئُوا وَعیدَهُ جَهْلاً بِاَخْذِهِ، وَ تَهاوُناً بِبَطْشِهِ،
بود در اختیار شماست. فرا رسیدن عذابش را به بهانه جهل به مؤاخذه او و یا سهل انگارى نسبت به خشمش،
وَ یَأْساً مِنْ بَأْسِهِ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَلْعَنِ الْقَرْنَ الْماضِىَ بَیْنَ
یا ایمنى از کیفرش دیر مپندارید، زیرا خداوند پاک، گذشتگان را از رحمتش
اَیْدیکُمْ اِلاّ لِتَرْکِهِمُ الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىَ عَنِ الْمُنْکَرِ. فَلَعَنَ اللّهُ
دور نکرد مگر به خاطر ترک امر به معروف و نهى از منکر. آرى پروردگار جاهلان
السُّفَهاءَ لِرُکُوبِ الْمَعاصى، وَالْحُلَماءَ لِتَرْکِ التَّناهى.
را به خاطر ارتکاب گناه، و عاقلان را به علّت ترک نهى از منکر از رحمت خود دور نمود.
اَلا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَیْدَ الاِْسْلامِ، وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَ اَمَتُّمْ اَحْکامَهُ.
بدانیدکه شما رشته اسلام را ازگردن جان برداشتید، حدود آن را واگذاشتید، واحکامش رامیراندید.
اَلا وَ قَدْ اَمْرَنِىَ اللّهُ بِقِتالِ اَهْلِ الْبَغْىِ وَالنَّکْثِ وَالْفَسادِ فِى الاَْرْضِ.
معلومتان باد که خداوند مرا به جنگ با ستم پیشگان و پیمان شکنان و آنان که در زمین اهل فسادند امر فرموده.
فَاَمَّا النّاکِثُونَ فَقَدْ قاتَلْتُ، وَ اَمَّا الْقاسِطُونَ فَقَدْ جاهَدْتُ، وَ اَمَّا
بر این اساس با پیمان شکنان جنگیدم، و با متجاوزان به نبرد برخاستم، و بیرون شدگان
الْمارِقَهُ فَقَدْ دَوَّخْتُ، وَ اَمّا شَیْطانُ الرَّدْهَهِ فَقَدْ کُفیتُهُ بِصَعْقَه
از مدار دین را خوار و زبون ساختم، و اما شیطان رَدْهَه (رئیس خوارج) با فریاد وحشتى که از پى
سَمِعْتُ لَها وَجْبَهَ قَلْبِهِ، وَ رَجَّهَ صَدْرِهِ، وَ بَقِیَتْ بَقِیَّهٌ مِنْ اَهْلِ الْبَغْىِ،
آن بانگِ تپش دل و لرزه سینه او را شنیدم کارش تمام شد، و تعدادى اندک از ستمکاران باقى مانده اند،
وَلَئِنْ اَذِنَ اللّهُ فِى الْکَرَّهِ عَلَیْهِمْ لاَُدیلَنَّ مِنْهُمْ اِلاّ
اگر خداوند مرا اجازت دهد که دوباره براى جنگ به جانب ایشان حرکت نمایم نابودشان مى کنم جز
مـا یَتَشَـذَّرُ فـى اَطْـرافِ الْبِـلادِ تَشَـذُّراً .
گروهى اندک که این طرف و آن طرف پراکنده مى شوند و از دسترس خارج مى گردند.
در بیان فضایل خود
اَنَا وَضَعْتُ فِى الصِّغَرِ بِکَلاکِلِ الْعَرَبِ، وَ کَسَرْتُ نَواجِمَ قُرُونِ
من در خردسالى سرکشان عرب را به زمین رساندم، و شاخ قدرت دو قبیله
رَبیعَهَ وَ مُضَرَ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعى مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ
ربیعه و مُضَر را شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه و آله
وَ آلِهِ بِالْقَرابَهِ الْقَریبَهِ، وَالْمَنْزِلَهِ الْخَصیصَهِ. وَضَعَنى فى حَجْرِهِ
به خاطر خویشى نزدیک و منزلت مخصوص مى دانید، وقتى کودک بودم مرا در دامن مى نشاند،
وَ اَنَا وَلیدٌ، یَضُمُّنى اِلى صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنى فى فِراشِهِ، وَ یُمِسُّنى
در آغوشش مى فشرد، در فراشش جاى مى داد، تنش را به تنم
جَسَدَهُ، وَ یُشِمُّنى عَرْفَهُ، وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّىْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنیهِ.
مى سایید، و بوى خوشش را به من مى بویانید، غذا را جویده در دهانم قرار مى داد.
وَ ما وَجَدَ لى کَذْبَهً فى قَوْل، وَ لا خَطْلَهً فى فِعْل. وَ لَقَدْ قَرَن اللّهُ بِهِ
هرگز دروغى در گفتار، و اشتباهى در عمل از من ندید. از وقتى رسول خدا
صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَک مِنْ
صلّى اللّه علیه وآله را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور
مَلائِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمکارِمِ، وَ مَحاسِنِ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ
وى نمود، تا شبانه روز او را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان
وَ نَهارَهُ. وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصیلِ اَثَرَ اُمِّهِ، یَرْفَعُ لى فى کُلِّ
سوق دهد. من همانند طفلى که به دنبال مادرش مى رود دنبال او مى رفتم، هر روز براى من
یَوْم مِنْ اَخْلاقِهِ عَلَماً، وَ یَأْمُرُنى بِالاِْقْتِداءِ بِهِ. وَ لَقَدْ کانَ یُجاوِرُ فى
از اخلاق پاک خود نشانه اى برپا مى کرد، و مرا به پیروى از آن فرمان مى داد. هر سال در
کُلِّ سَنَه بِحِراءَ، فَاَراهُ وَ لایَراهُ غَیْرى. وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ
حراء مجاورت مى نمود، تنها من او را مى دیدم و غیر من کسى وى را مشاهده نمى کرد. آن زمان در خانه اى
واحِدٌ یَوْمَئِذ فِى الاِْسْلامِ غَیْرَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
جز خانه اى که رسول حق ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ و خدیجه در آن بودند اسلام وارد
وَ خَدیجَهَ وَ اَنَا ثالِثُهُما. اَرى نُورَ الْوَحْىِ وَ الرِّسالَهِ، وَ اَشُمُّ ریحَ
نشده بود و من سومى آنان بودم. نور وحى و رسالت را مى دیدم، و بوى نبوت را
النُّــبُــوَّهِ  .
استشمام مى کردم.
وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطانِ حینَ نَزَلَ الْوَحْىُ عَلَیْهِ صَلَّى اللّهُ
به هنگام نزول وحى بر ایشان ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ صداى ناله شیطان را شنیدم،
عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ، ما هذِهِ الرَّنَّهُ؟ فَقالَ: هذَا الشَّیْطانُ
عرضه داشتم: یا رسول اللّه، این صداى ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است که وى را از پرستش
قَدْ اَیِسَ مِنْ عِبادَتِهِ. اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمَعُ، وَ تَرى ما اَرى، اِلاّ اَنَّکَ
شدن یأس و ناامیدى دست داده; تو آنچه را مى شنوم مى شنوى، و آنچه را مى بینم مى بینى، جز اینکه
لَسْتَ بِنَبِىٍّ، وَلکِنَّکَ لَوَزیرٌ، وَ اِنَّکَ لَعَلى خَیْر.
پیامبـر نیسـتى، ولى وزیـر مـن و بـر طریـق خیـر هستى .
وَلَقَدْ کُنْتُ مَعَهُ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمّا اَتاهُ الْمَلاَُ مِنْ قُرَیْش،
من همراه رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ بودم که دسته اى از بزرگان قریش نزد او آمدند،
فَقالُوا لَهُ: یا مُحَمَّدُ، اِنَّکَ قَدِ ادَّعَیْتَ عَظیماً لَمْ یَدَّعِهِ آباؤُکَ وَ لا اَحَدٌ
و گفتند: اى محمّد، تو مسأله عظیمى را ادعا مى کنى که پدرانت و احدى از خاندانت آن را
مِنْ بَیْتِکَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ اَمْراً اِنْ اَنْتَ اَجَبْتَنا اِلَیْهِ وَ اَرَیْتَناهُ، عَلِمْنا
ادعا نکردند، ما کارى از تو مى خواهیم که اگر آن را بپذیرى و به ما بنمایانى، مى دانیم که
اَنَّکَ نَبِىٌّ وَ رَسُولٌ، وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنا اَنَّکَ ساحِرٌ کَذّابٌ. فَقالَ
تو پیامبر و فرستاده خدایى، وگرنه به این نتیجه مى رسیم که جادوگر و دروغگویى! آن حضرت
صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: وَ ما تَسْأَلُونَ؟ قَالُوا: تَدْعُو لَنا هذِهِ الشَّجَرَهَ
صلّى اللّه علیه وآله فرمود: چه مى خواهید؟ گفتند: این درخت را به خاطر ما صدا کن
حَتّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِها وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْکَ. فَقالَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:
که از ریشه درآید و جلو آمده در برابرت بایستد. پیامبر ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ فرمود:
اِنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ، فَاِنْ فَعَلَ اللّهُ لَکُمْ ذلِکَ اَتُؤْمِنُونَ
خداوند بر هر کارى تواناست، اگر خداوند این برنامه را برایتان انجام دهد ایمان مى آورید
وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟ قَالُوا: نَعَمْ. قالَ: فَاِنّى سَاُریکُمْ مَا تَطْلُبُونَ،
و به حق شهادت مى دهید؟ گفتند: آرى. فرمود: آنچه را مى خواهید به شما نشان مى دهم،
وَ اِنّى لاََعْلَمُ اَنَّکُمْ لاتَفیئُونَ اِلى خَیْر، وَ اِنَّ فیکُمْ مَنْ یُطْرَحُ فِى
ولى مى دانم که به خیر و نیکویى بازنمى گردید، در میان شما کسى است که به چاه افکنده مى شود
الْقَلیبِ، وَ مَنْ یُحَزِّبُ الاَْحْزابَ. ثُمَّ قالَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:
(درجنگ بدر)، و نیز کسى است که احزاب را فراهم خواهد آورد. سپس آن حضرت صلّى اللّه علیه وآله فرمود:
یَا اَیَّتُهَا الشَّجَرَهُ، اِنْ کُنْتِ تُؤْمِنینَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ وَ تَعْلَمینَ اَنّى
اى درخت، اگر به خدا و قیامت ایمان دارى، و آگاهى که من فرستاده
رَسُولُ اللّهِ، فَانْقَلِعى بِعُرُوقِکِ حَتّى تَقِفى بَیْنَ یَدَىَّ بِاِذْنِ اللّهِ.
خداوندم، با ریشه از جاى بیرون آى تا به اذن خدا در برابر من بایستى.
فَوَالَّذى بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لاَنْقَلَعَتْ بِعُرُوقِها، وَ جَاءَتْ وَ لَها دَوِىٌّ شَدیدٌ
قسم به خدایى که او را به راستى برانگخیت درخت همراه ریشه هایش از زمین برآمد، و در حالى که آوازى شدید
وَ قَصْفٌ کَقَصْفِ اَجْنِحَهِ الطَّیْرِ حَتّى وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَىْ رَسُولِ اللّهِ
و صدایى چون صداى بال پرندگان داشت آمد تا آنکه چون مرغى بال گشاده در برابر پیامبر
صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُرَفْرِفَهً، وَ اَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الاَْعْلى عَلى رَسُولِ
ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ ایستاد، و شاخه هاى بلند خود را بر پیامبر
اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ بِبَعْضِ اَغْصانِها عَلى مَنْکِبى، وَ کُنْتُ
ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ و بعضى از شاخه هایش را به روى دوش من گستراند و من در
عَنْ یَمینِهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. فَلَمّا نَظَرَ الْقَوْمُ اِلى ذلِکَ قالُوا
جانب راست رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله بودم. چون قریش این واقعه را دیدند، از باب
ــ عُلُواًّ وَ اسْتِکْباراً ــ : فَمُرْها فَلْیَأْتِکَ نِصْفُها، وَ یَبْقى نِصْفُها.
برترى جویى و گردنکشى فریاد زدند: بگو نصف درخت نزد تو آید و نصف دیگر بر جایش بماند.
فَاَمَرَها بِذلِکَ، فَاَقْبَلَ اِلَیْهِ نِصْفُها کَاَعْجَبِ اِقْبال وَ اَشَدِّهِ دَوِیّاً،
رسول خدا فرمان داد نیمى از آن با حالتى شگفت آور و صداى سخت ترى به حضرت روى آورد
فَکادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. فَقالُوا ــ کُفْراً
که نزدیک بود به رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله بپیچد. پس از آن از روى کفر
وَ عُتُوّاً ــ : فَمُرْ هذَا النِّصْفَ فَلْیَرْجِعْ اِلى نِصْفِهِ کَما کانَ. فَاَمَرَهُ
و سرکشى گفتند: بگو این نصفه درخت پیش نصفه دیگرش بازگردد. حضرت رسول
صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَرَجَعَ. فَقُلْتُ اَنَا: لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ; اِنّى اَوَّلُ مُؤْمِن
صلّى اللّه علیه وآله امر فرمود پس درخت بازگشت. من فریاد زدم: لا اله الاّ اللّه، اى رسول خدا، من
بِکَ یَا رَسُولَ اللّهِ، وَ اَوَّلُ مَنْ اَقَرَّ بِاَنَّ الشَّجَرَهَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِاَمْرِ
اولین کسى هستم که به تو ایمان آوردم، و نخستین کسى که اعتراف کرد که درخت آنچه را دستور دادى
اللّهِ تَعالى تَصْدیقاً بِنُبُوَّتِکَ وَ اِجْلالاً لِکَلِمَتِکَ. فَقالَ الْقَوْمُ کُلُّهُمْ:
به فرمان خدا انجام داد تا به پیامبریت شهادت دهد و سخنت را بزرگ شمارد. ولى همه آنان گفتند:
بَلْ ساحِرٌ کَذّابٌ، عَجیبُ السِّحْرِ، خَفیفٌ فیهِ، وَ هَلْ یُصَدِّقُکَ فى
بلکه ساحرى است دروغگو، و جادوگرى است عجیب جادو و تردست! آیا رسالتت را جز
اَمْرِکَ اِلاّ مِثْلُ هذا؟ ـ یَعْنُونَنى ـ .
امثال این تصدیق مى کند؟ ـ منظورشان من بودم ـ .
وَ اِنّى لَمِنْ قَوْم لاتَأْخُذُهُمْ فِى اللّهِ لَوْمَهُ لائِم، سیماهُمْ سیمَا
من از کسانى هستم که در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان باک ندارند، از کسانى هستم که چهره
الصِّدِّیقینَ، وَ کَلامُهُمْ کَلامُ الاَْبْرارِ، عُمّارُ اللَّیْلِ وَ مَنارُ النَّهارِ،
آنان چهره صدّیقان، و سخنشان سخن نیکان است، شب زنده دارانند و نشانه هاى روز روشن،
مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ، یُحْیُونَ سُنَنَ اللّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ،
تمسک به ریسمان قرآن دارند، سنّت خدا و رسولش را زنده مى کنند،
لا یَسْتَکْبِرُونَ وَ لا یَعْلُونَ، وَ لایَغُلُّونَ وَ لایُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِى
استکبار و برترى جویى ندارند، و خیانت و فساد در کارشان نیست، دلهایشان در
الْجِنانِ، وَ اَجْسادُهُمْ فِى الْعَمَلِ.
بهشت، و بدنهایشان در عبـادت خـداوند است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *