نقد اعتقادات وهابیت به شرک و اسناد آن به شیعه

چکیده :

وهابیون با دیدگاه خاصی که در میزان شرک و توحید دارند، بسیاری از اعمال مسلمین از قبیل تبرک، استعانت از ارواح اولیای الهی و… را شرک می دانند، و عاملان به آن را مشرک می خوانند، و به تبع آن، خونشان را به هدر دانسته و اموالشان را نیز حلال می شمرند. آنان تا آن جا پیش می روند که ذبیحه آنان را حرام می دانند. ولی در مقابل، مسلمانان عالم با مبانی خاصی که از راه عقل و قرآن و روایات معتبر کسب کرده اند این مصادیق و اعمال را نه تنها شرک ندانسته بلکه مستحب و در راستای توحید می دانند. در این جا به بررسی موضوع فوق می پردازیم.

متن مقاله :

میزان در توحید و شرک
وهابیون با دیدگاه خاصی که در میزان شرک و توحید دارند، بسیاری از اعمال مسلمین از قبیل تبرک، استعانت از ارواح اولیای الهی و… را شرک می دانند، و عاملان به آن را مشرک می خوانند، و به تبع آن، خونشان را به هدر دانسته و اموالشان را نیز حلال می شمرند. آنان تا آن جا پیش می روند که ذبیحه آنان را حرام می دانند. ولی در مقابل، مسلمانان عالم با مبانی خاصی که از راه عقل و قرآن و روایات معتبر کسب کرده اند این مصادیق و اعمال را نه تنها شرک ندانسته بلکه مستحب و در راستای توحید می دانند. در این جا به بررسی موضوع فوق می پردازیم.
فتاوای وهابیون در مصادیق شرک
۱ شیخ عبد العزیز بن باز، مفتی وهابیون در عصر خود می گوید: دعا از مصادیق عبادت است، و هر کس در هر بقعه ای از بقعه های زمین بگوید: یا رسول الله، یا نبی الله، یا محمّد به فریاد من برس، مرا دریاب، مرا یاری کن، مرا شفا بده، امّتت را یاری کن، بیماران را شفا بده، گمراهان را هدایت فرما یا امثال اینها، با گفتن این جمله ها برای خدا شریک در عبادت قرار داده و در حقیقت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را عبادت نموده است… (۱) .
۲همو در جای دیگر می گوید: بی شک کسانی که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا غیر او از اولیا و انبیا و ملائکه یا جنّ پناه می برند، معتقدند که آنان دعایشان را شنیده و حاجاتشان را بر آورده می کنند، این اعتقادها انواعی از شرک اکبر است، زیرا علم غیب را غیر از خدا کسی دیگر نمی داند. دلیل دیگر این که اموات تصرفات و اعمالشان در دنیا با مرگ منقطع شده است خواه پیامبر باشند یا غیر پیامبر و ملائکه و جنّ نیز از ما غائب و به شئون خود مشغولند. (۲) .
۳ همو می گوید: آنچه در کنار قبور از انواع شرک انجام می گیرد قابل توجه است، از جمله صدا زدن صاحبان قبر، استغاثه به آنان، طلب شفای مریض، طلب نصرت بر اعدا و امثال اینها، همه از انواع شرک اکبر است که اهل جاهلیّت به آن عمل می کردند. (۳) .
۴ وی در جای دیگر می گوید: ذبح برای غیر خدا منکری عظیم و شرک اکبر است؛ خواه برای پیامبر باشد یا ولیّ یا ستاره یا بت یا غیر اینها…. (۴) .
۵ همو می گوید: در نماز اقتدا به مشرکان جایز نیست، که از جمله آنان کسانی اند که به غیر خدا استغاثه می کنند و از او مدد می خواهند، زیرا استغاثه به غیر خدا؛ از اموات و بت ها و جنّ و غیر اینها از انواع شرک به خداست….(۵) .
۶ وی در جایی دیگر می گوید: قسم به کعبه یا غیر کعبه از مخلوقات جایز نیست. (۶) .
۷ او می گوید: صدا زدن مرده و استغاثه به او و طلب مدد از وی، همگی از مصادیق شرک اکبر است آنان همانند عبادت کنندگان بت ها در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) از قبیل: لات، عزّی و منات اند…. (۷) .
گویا وهابیون تنها خود را اهل توحید خالص می دانند و معتقدند: بقیه که اکثریّت مسلمانان را تشکیل می دهند مشرکانی اند که خون، ذرّیه و اموالشان احترام ندارد، و خانه هایشان نیز خانه جنگ و شرک است….
عمر عبد السلام نویسنده سنّی مذهب می گوید: در سفری که در جوانی به مکه مکرّمه برای ادای فریضه حجّ به سال ۱۳۹۵ه. داشتم، در مدینه منوره کنار قبر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با صحنه بسیار عجیبی رو به رو شدم. دیدم که وهابیون با انواع اهانت ها با مسلمین برخورد می کنند و مسلمانان را که میهمانان خدا و رسولند با انواع فحش و دشنام از کنار قبر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دور می سازند. هر گاه زائر قصد اظهار محبّت به حضرت و نزدیک شدن به ضریح رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و بوسیدن آن را داشت، او را با جمله ابتعدوا ایّها المشرکون از ضریح دور می ساختند. از این کردار بسیار ناراحت شدم، و بعد از مراجعء به تاریخ دیدم که این اعمال نشأت گرفته از افکار بزرگان وهابیان از قبیل ابن تیمیه و دیگران است…
وهابیون با این نوع برخورد چه هدفی را دنبال می کنند؟ با دقت در رفتار آنان پی می بریم که آنان در ظاهر یک اصل مهمّی را دنبال می کنند که همان گسترش توحید و مقابله با انواع شرک و بت پرستی است، ولی واقع امر و پشت قضیه حکایت از امر دیگری دارد. واقع امر آن است که آنها خواسته یا ناخواسته هدفی را دنبال می کنند که استعمار خواهان آن است که همان تفرقه بین مسلمین و ایجاد فتنه ها و جنگ ها بین آنان است، تا در این میان دشمن استفاده کرده به مطامع شوم خود برسد. گروهی از محققین در تاریخ وهابیت این هدف مخفی را به اثبات رسانده و تصریح نموده اند که اصل این مذهب و تأسیس آن در شبه جزیره العرب به امر مستقیم وزارت مستعمرات انگلستان بوده است، زیرا بهترین مذهبی که می تواند مطامع پلید آنان را تأمین نماید، این مذهب با همین نوع افکار، آن هم در شبه جزیره العرب است. (۸) .

توحید اساس دعوت انبیا
بی شک اساس دعوت انبیا؛ توحید و نفی شرک و بت پرستی بوده است. قرآن کریم به این هدف اساسی انبیا اشاره نموده، می فرماید: ” وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ “؛ (۹) و هر آینه در هر امتی پیامبری فرستادیم تا آنان را به عبادت خدا دعوت نمایند.
دعوت به توحید اساس و هدف اساسی بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بوده است. پیامبر(صلی الله علیه وآله)در حدیثی می فرماید: من مأمور شدم که با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالتم دهند و هرگاه چنین کنند خونشان و اموالشان محفوظ و حسابشان با خداوند است. (۱۰) .
مورد نزاع و بحث با وهابیون آن است که چه عملی شرک و چه عملی نشانه توحید است. ما در این بحث اثبات خواهیم کرد مصادیقی که وهابیون شرک می دانند، نه تنها شرک نبوده بلکه در راستای توحید است.
مراحل توحید:
توحید در لغت به یعنی: چیزی را یکتا و منحصر به فرد دانستن. و هنگامی که بر خداوند اطلاق می گردد به معنای اعتقاد به وحدانیت و یکی بودن اوست.
در کتاب های اعتقادی برای توحید مراحلی ذکر شده است:
۱ توحید در الوهیت؛
۲ توحید در خالقیت؛
۳ توحید در ربوبیت؛
۴ توحید در عبادت.
۱ توحید در الوهیت: یعنی تنها موجود مستحق عبادت که دارای همه صفات کمال و جمال بالاستقلال بوده خداوند متعال است. او می فرماید: ” وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ “؛ (۱۱) .
و خدای شما خدای یکتاست. هم چنین می فرماید: ” قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ “؛ (۱۲) بگو او خدای
یگانه است. و نیز می فرماید: ” وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِله “؛ (۱۳) و هرگز با او خدای دیگری نیست. در جای دیگر می فرماید: ” وَ لاتَجْعَلُوا مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ “؛ (۱۴) هرگز با خداوند خدای دیگری [شریک] قرار ندهید.
۲ توحید در خالقیت: یعنی تنها خالق مستقل در عالم یکی است و هر کس غیر از او در خالقیّتش محتاج به اذن و مشیّت اوست و کسی بدون اراده او کاری انجام نمی دهد. ولی این اراده و مشیت الهی با اختیار بنده ناسازگاری ندارد؛ زیرا اراده الهی بر این تعلّق گرفته که بندگان با اراده و اختیار خود اعمالشان را انجام دهند.
خداوند متعال می فرماید: ” قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء “؛ (۱۵) بگو خداوند خالق هر چیز است. هم چنین در جایی دیگر می فرماید: ” هَلْ مِنْ خالِق غَیْرُ اللّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ “؛ (۱۶) آیا خالقی غیر خداوند وجود دارد که در آسمان و زمین به شما روزی دهد؟
۳ توحید در ربوبیّت: یعنی تنها تربیت کننده و مدبّر شئون عالم و خلقت اشیاء و هدایت کننده آنها به سوی اهدافشان به صورت مستقل، خداوند متعال است و هر کس دیگر که شأنی از شئون تدبیر را دارد به اذن و اراده و مشیّت الهی است.
خداوند متعال می فرماید: ” الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ “؛ (۱۷) حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که تربیت کننده عالمیان است.
در جایی دیگر می فرماید: ” قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْء “؛ (۱۸) بگو آیا غیر خدا را به عنوان پروردگار خود طلب نمایم، در حالی که او پروردگار و تربیت کننده هر چیزی است.
این منافات ندارد که برخی افراد امثال ملائکه تدبیر برخی از امور را از جانب خداوند به دست گرفته باشند، همان گونه که خداوند درباره آنان می فرماید: ” فَالْمُدَبِّراتِ أَمْرًا “.
۴ توحید در عبادت: یعنی عبادت و پرستش مخصوص خداوند متعال است. خداوند متعال در آیات بسیاری به این نوع از توحید اشاره کرده است:
” وَقَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ “؛ (۱۹) و حکم کرده پروردگار تو این که غیرِ او را عبادت نکنید.
” قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَه سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ “؛ (۲۰) ای اهل کتاب بیایید از آن کلمه حقّ که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا هیچ کس را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی، برخی را به جای خدا به ربوبیت تعظیم نکنیم.
” وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ “؛ (۲۱) و همانا ما در میان هر امّتی پیغمبری فرستادیم تا به خلق ابلاغ کنند که خدای یکتا را بپرستید و از بتان و فرعونیان دوری کنید.
با توجه به تأکیدهای قرآن بر توحید در عبادت به جاست که در ارکان این نوع توحید بحث کنیم، زیرا عمده اختلاف مسلمین با وهابیون در این نوع از توحید است.
بررسی مفهوم عبادت
با مراجعه به کتاب های لغت پی می بریم که عبادت و عبودیت به معنای مطلق خضوع و تذلّل است.
ابن منظور افریقی می گوید: اصل العبودیه الخضوع و التذلّل. (۲۲) .
فیروزآبادی می گوید: العباده: الطاعه.(۲۳) .
راغب اصفهانی می گوید: العبودیه: اظهار التذلّل. (۲۴) .
می دانیم که معنای اصطلاحی عبادت که در قرآن به آن اشاره شده و آن مخصوص خداوند متعال است، به معنای لغوی آن که مطلق خضوع باشد نیست؛ وگرنه لازم می آید که هر کس کمترین تواضع و خضوعی را بر کسی داشته باشد عبادت حرام شمرده شود، بلکه عبادت در اصطلاح قرآن و حدیث مقوّمات و اصولی دارد که با بودن آنها عبادت تحقق می یابد.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: ” فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْم یُحِبُّهُمْوَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّه عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّه عَلَی الْکافِرینَ “؛ (۲۵) در آینده خدا بر می انگیزاند قومی را که آنان را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان فروتن و به کافران سرفراز و مقتدرند.
خداوند متعال امر می کند که ملائکه بر حضرت آدم(علیه السلام) سجده کنند و اگر این عمل که در حقیقت تعظیم است از فحشا شمرده می شود، پس چرا به آن امر شده است؟ در قرآن می خوانیم: ” إِنَّ اللّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ “؛ (۲۶) خداوند هرگز به اعمال زشت امر نمی کند، آیا آنچه را شما از نادانی خود می کنید به خدای می بندید؟
هم چنین از سجده نمودن فرزندان یعقوب به یوسف خبر داده و آن را مذمت نکرده است؛ آن جا که می فرماید: ” وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا “؛ (۲۷) همه برای یوسف به سجده افتادند. حال اگر این نوع تعظیم ها عبادت محسوب می شود چگونه خداوند متعال به آن امر می کند؟
ارکان عبادت
عبادت در اصطلاح قرآن و حدیث مقوّمات و ارکان خاصی دارد که با بودن آنها، عبادت اصطلاحی تحقق یافته و بدون آن تنها مطلق خضوع محقق شده است:
۱ انجام فعلی که گویای خضوع و تذلّل باشد.
۲ عقیده و انگیزه خاصی که انسان را به عبادت و خضوع نسبت به شخص وا داشته است، از قبیل:
الف) اعتقاد به الوهیت کسی که بر او خضوع کرده است.
خداوند متعال درباره مشرکان می فرماید: ” الَّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ “؛ (۲۸) آنان که با خدای یکتا خدایی دیگر گرفتند به زودی خواهند دانست که در چه جهل و اشتباهی بوده اند و با چه شقاوت و عذابی محشور می شوند.
در جای دیگر می فرماید: ” وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَهً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا “؛ (۲۹) و مشرکان خدای یگانه را ترک گفته و برای احترام و عزّت دنیوی خدایان باطل را برگرفتند.
از این دو آیه و آیات دیگر استفاده می شود که رکن عبادت غیر خدا و شرک اعتقاد به الوهیت غیر خداوند است.
ب) اعتقاد به ربوبیت کسی که بر او خضوع شده است:
خداوند متعال می فرماید: ” یا بَنی إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ “؛ (۳۰) ای بنی اسرائیل! خدایی را که آفریننده من و شماست بپرستید.
در جایی دیگر می فرماید: ” إِنَّ اللّهَ رَبّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ “؛ (۳۱) همانا خداست پروردگار من و شما، بپرستید او را که همین است راه راست.
از این دسته آیات نیز استفاده می شود که یکی از مقوّمات عبادت غیر خدا و شرک، اعتقاد به ربوبیّت استقلالی غیر خداوند است نه مطلق خضوع.
اعمال به نیت است
نباید پنداشت که تواضع و خضوع و درخواست از غیر خداوند، شرک آلود و حرام است، زیرا از مجموع دلایل استفاده می شود که اعمال به نیّت است؛ تا نیت فرد، از عملش چه چیزی باشد.
تعمیر مساجد با آن که فی نفسه عمل نیکی است، اما از آن جا که اگر مشرکان انجام دهند به قصد سوء است، لذا از این کار ممنوع شده اند؛ خداوند متعال می فرماید: ” ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النّارِ هُمْ خالِدُونَ. إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَی الزَّکاهَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ “؛ (۳۲) مشرکان را نرسد که مساجد خدا را تعمیر کنند، در صورتی که به کفر خدا شهادت می دهند. خدا اعمالشان را نابود گردانید و آنان در آتش دوزخ؛ جاوید در عذاب خواهند بود. به راستی تعمیر مساجد خدا به دست کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز به پا دارند و زکات مال خود بدهند و از غیر خدا نترسند، آنها امیدوار باشند که از هدایت یافتگانند.
خداوند به خضوع در برابر پدر و مادر امر می کند؛ آن جا که می فرماید: ” وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ “؛ (۳۳) و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگستران.
اگر مطلق خضوع عبادت بود، خداوند چنین امری نمی نمود.
با این توضیح به این نتیجه می رسیم که توسل و خضوع و استغاثه به غیر خداوند متعال با عدم اعتقاد به الوهیت یا ربوبیّت او و اعتقاد به این که هر چه برای اوست به عنایت و به اذن و اراده خداوند است اشکالی ندارد و هیچ نوع ارتباطی با آیاتی که در مذمّت مشرکان وارده شده نیز ندارد، زیرا مورد اعتراض آیات جایی است که دعا و استغاثه و استعانت به نیت استقلال باشد، همان گونه که در بخش پاسخ به شبهات به آنها اشاره می کنیم.
عقیده مشرکان
با بررسی آیات و روایات و تاریخ پی می بریم که خداوند مشرکان را به جهت اعتقاد به استقلال معبودان مذمّت کرده است.
خداوند متعال در مذمّت یهود می فرماید: ” اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهًا واحِدًا لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ “؛ (۳۴) علما و راهبان خود را به مقام ربوبیت شناختند و خدا را نشناختند و نیز مسیح پسر مریم را به ربوبیت گرفتند در صورتی که مأمور نبودند جز آن که خدای یکتا را پرستش کنند که منزه و برتر از آن است که بر او شریک قرار می دهند.
از این آیه به طور وضوح استفاده می شود که علت مذمت آنان این بود که احبار و راهبان را به طور مستقل ربّ و مربّی خود می دانستند.
خداوند متعال می فرماید: ” إِنَّ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقًا “؛ (۳۵) هر که را جز خدا می پرستید قادر به رزق شما نیستند.
یعنی عبادت و استعانت از غیر خدا به طور مستقل مذموم است.
در جای دیگر می فرماید: ” قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّه فِی السَّماواتِ وَ لا فِی اْلأَرْضِ “؛ (۳۶) بگو آنهایی را که جز خدا، شما مؤثر می پنداشتید هیچ یک مقدار ذرّه ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند.
ابن هشام نقل می کند: اولین کسی که بت پرستی را به مکه و اطراف آن وارد کرد عمرو بن لحی بود. او در سفری که به بلقاء از اراضی شام داشت، مردمانی را دید که بت ها را عبادت می کردند؛ از این عمل سؤال نمود، در جواب او گفتند: این بت هایی است که آنان را عبادت می کنیم و هرگاه از آنها باران و نصرت می خواهیم به ما باران و نصرت می دهند. عمرو بن لحی به آنان گفت: از این بتان به ما نمی دهید تا با خود به سرزمین عرب برده و آنها را عبادت نماییم؟ او با خود بت بزرگی به نام هبل برداشته و آن را بر سطح کعبه قرار داد، و مردم را به عبادت آن دعوت کرد. (۳۷) .
از این داستان استفاده می شود که مشرکان جهت اعتقاد خاصی که به بتان داشتند مذمّت می شدند و آنها را به اعتقاد این که به طور مستقل باران می دهند و هنگام جنگ آنان را یاری می کنند، پرستش می کردند، و در حقیقت بر این اعتقاد مذمت شدند. این کار آنان ارتباطی با کار مسلمانان ندارد؛ زیرا آنان با خضوع و تواضع و استمداد از پیامبر و اولیا بر این اعتقادند که همه امور به دست خداست، ولی از آن جهت که پیامبران و اولیا به خدا نزدیک اند و خداوند به آنان قدرت داده و هرچه می کنند به اذن و اراده اوست، و خود خداوند نیز به واسطه قرار دادن آنان امر نموده، لذا به آنان توجه نموده و حاجاتشان را از آنان می خواهند، یا خدا را به آنان قسم می دهند تا حاجاتشان را برآورد.
حسن بن علی سقاف شافعی در کتاب التندید لمن عدّد التوحید (۳۸)می گوید: عبادت در شرع عبارت از غایت و نهایت خضوع و تذلّل نسبت به کسی است که خضوع شده در حالی که معتقد به اوصاف ربوبیت در او باشد. و عبادت در لغت به معنای اطاعت و عبودیت به معنای خضوع و ذلت است. پس عبادت در شرع با عبادت در لغت تفاوت دارد. کسی که بر انسان خضوع کند شرعاً نمی گویند که او را عبادت کرده است و این چیزی است که هیچ کس در آن اختلاف ندارد. پس هر کس کنار قبر پیامبر یا اولیا تذلل و توسل کند نمی گویند که او را عبادت کرده است، زیرا از نظر شرع، مجرد صدا زدن و استغاثه نمودن، عبادت محسوب نمی شود، اگر چه در لغت آن را عبادت بنامند. دلیل این مطلب اموری است مثل لفظ صلاه که در لغت به معنای مطلق دعا و تضرع است، ولی در اصطلاح به معنای اقوال و افعال مخصوصی است که افتتاح آن تکبیر و اختتام آن تسلیم است. پس هر دعایی نماز نیست، هم چنین است عبادت….
همو در جای دیگر می گوید: عبادت در شرع به معنای انجام نهایت خضوع قلبی و قالبی است. قلبی آن، اعتقاد به ربوبیت یا خصیصه ای از خصائص آن است، مثل استقلال در نفع یا ضرر، و قالبی آن، انجام انواع خضوع ظاهر از قیام، رکوع، سجود و غیر اینهاست، همراه اعتقاد قلبی. لذا هرگاه کسی این اعمال قالبی را بدون اعتقاد قلبی انجام دهد شرعاً عبادت محسوب نمی شود ولو آن عمل قالبی سجود باشد. اگر کسی قائل به کفر سجده کننده بر بت است از آن جهت می باشد که این عمل نشانه آن اعتقاد است…. (۳۹) .
آن گاه در نتیجه گیری از کلامش می فرماید: با این بیان روشن شد که مجرد صدا زدن یا استغاثه یا استعانت از ارواح اولیای الهی یا خوف و رجا یا توسل و تذلل عبادت محسوب نمی شود. (۴۰) .
از همین رو در صحیحین وارد است که خورشید در روز قیامت به مردم چنان نزدیک می شود که عرق به نصف گوش مردم خواهد رسید، در این میان همه به حضرت آدم، آن گاه به موسی و سپس به حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) استغاثه می کنند، و خداوند شفاعت آنان را می پذیرد و بین خلایق حکم می کند. (۴۱) .
تقسیم توحید نزد وهابیون
وهابیون توحید را برسه نوع تقسیم نموده اند: ربوبی، الوهی و توحید در اسما و صفات. ابن عثیمین می گوید: توحید ربوبی؛ یعنی اختصاص دادن خلق، ملک و تدبیر به خداوند. توحید الوهی همان توحید عبادت است؛ یعنی این که عبادت تنها مخصوص خداوند است. توحید اسما و صفات؛ یعنی اثبات هر صفتی که در ادله بر خداوند ثابت شده، لکن بدون در نظر گرفتن نظیر و شبیهی برای خداوند. (۴۲) .
این تقسیم اشکالاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
۱ ربوبیت به معنای خالقیّت نیست، بلکه همان گونه که قبلا به آن اشاره شد عبارت از تدبیر و اداره عالم و تصرّف در شئون آن است.
۲ از بررسی آیات و مطالعه تاریخ بت پرستان به دست می آید که توحید در خالقیّت مورد اتفاق مردم شبه جزیره العرب بوده، و تنها مشکل آنان توحید در ربوبیّت و الوهیت و عبودیت است. از همین رو خداوند متعال به پیامبرش می فرماید: ” وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ “؛ (۴۳) و اگر از آنان سؤال کنی چه کسی آسمان ها و زمین را خلق کرد همه می گویند: خدا.
۳ اله به معنای معبود نیست، لذا توحید در الوهیت به معنای توحید در عبودیت نیست؛ بلکه مقصود از اله همان معنایی است که از لفظ جلاله الله استفاده می شود و تنها فرقشان در این است که اولی کلّی و دومی مصداق آن کلّی است. شاهد این مدعا آن است که در کلمه اخلاص لا اله الاّ الله اگر مقصود از اله معبود باشد جمله کذب محض می شود، زیرا به طور وضوح در خارج معبودانی غیر از خداوند می بینیم که مورد پرستش مردم واقع می شوند.
۴ در مورد معنای توحید صفاتی نیز اشکالاتی متوجه تقسیم آنان است که در بحث کیفیت صفات الهی به آن اشاره کرده ایم. خلاصه این که حقیقت توحید در صفات به معنای عینیّت صفات با ذات است، نه نیابت ذات از صفات که معتزله قائلند، و نه زیادت صفات بر ذات که اشاعره قائلند و نه این معنایی که وهابیون به آن معتقدند؛ زیرا معنایی که وهابیون اعتقاد دارند یا سر از تشبیه در خواهد آورد یا تعطیل.
شرک
شرک در لغت به معنای نصیب، و در اصطلاح قرآنی در مقابل حنفیت به کار رفته است. حنیف به معنای میل به استقامت است، لذا شرک در راه استقامت و اعتدال نیست، بلکه بر خلاف فطرت سلیم انسانیّت است.
خداوند متعال می فرماید: ” قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبّی إِلی صِراط مُسْتَقیم دینًا قِیَمًا مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ “؛ (۴۴) بگو ای پیامبر محققاً مرا خدا به راه راست هدایت کرده است به دین استوار و آیین پاک ابراهیم که وجودش از لوث شرک و عقاید باطل مشرکان منزّه بود.
هم چنین می فرماید: ” وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ “؛(۴۵) و روی به جانب دین حنیف اسلام و آیین پاک توحید آور و هرگز لحظه ای هم با آیین مشرکان مباش.
حکم شرک به خداوند
قرآن کریم برای مشرک احکامی سنگین بیان کرده و با او برخورد سختی کرده است.
الف) مشرک بدون برهان است:
خداوند متعال می فرماید: ” وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ “؛(۴۶) و هر کس غیر خدا کسی را به خدایی بخواند برای او برهانی نیست.
ب) مشرک در گمراهی است:
خداوند متعال می فرماید: ” وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا “؛ (۴۷) و هر کس به خدا شرک آورد سخت گمراه شده و از راه نجات و سعادت دور افتاده است.
ج) جایگاه مشرک در آتش است:
خداوند متعال می فرماید: ” إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْواهُ النّارُ “؛ (۴۸) هر کس به او شرک آورد خدا بهشت را بر او حرام سازد و جایگاهش در آتش دوزخ باشد.
د) شرک باعث سقوط از مقامات عالی است:
خداوند متعال می فرماید: ” وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ…. “؛ (۴۹) و هر کس به خدا شرک آورد بدان ماند که از آسمان در افتد و مرغان در فضا بدنش را با منقار [قطعه قطعه] بربایند.
ه) شرک ظلم بزرگی است:
خداوند متعال می فرماید: ” وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ “؛ (۵۰) ای رسول ما یاد کن وقتی را که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسر عزیزم! هرگز به خدا شرک نیاور که شرک بسیار ستم بزرگی است.
و) شرک بخشیدنی نیست:
خداوند متعال می فرماید: ” إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ “؛ (۵۱) همانا خدا هر کسی را که به او شرک آورد نخواهد بخشید و سوای شرک را برای هر که بخواهد می بخشد.
اقسام شرک
شرک یا متعلق به عقیده است و یا مربوط به عمل. قسم اوّل بر سه قسم است:
۱ شرک در الوهیت؛
۲ شرک در خالقیت؛
۳ شرک در ربوبیت.
شرک مربوط به عمل را شرک در عبادت و طاعت می نامند که بر دو قسم است:
۱ شکر جلّی: که در علم کلام و فقه مورد بحث قرار می گیرد.
۲ شرک خفی: که در علم اخلاق از آن بحث می شود و قرآن تمام این اقسام را بررسی کرده است.
شرک در الوهیت: یعنی اعتقاد به موجودی غیر از خداوند که دارای تمامی صفات جمال و کمال به طور استقلال است؛ قرآن کریم می فرماید: ” لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ “؛ (۵۲) به طور تحقیق کسانی که قائل شدند خداوند همان مسیح بن مریم است کافر شدند.
شرک در خالقیت: یعنی انسان به دو مبدأ مستقل برای عالم قائل شود به طوری که خلق و تصّرف در شئونات عالم به دستشان است؛ همانگونه که مجوس قائل به دو مبدأ خیر به نام یزدان و شر به نام اهرمن می باشند.
شرک در ربوبیت: آن است که انسان معتقد شود در عالم، ارباب متعددی است و خداوند متعال ربّ الارباب است، به این معنا که تدبیر عالم به هر یک از ارباب متفرق به طور استقلال تفویض شده است؛ همان گونه که مشرکان عصر حضرت ابراهیم(علیه السلام) به این نوع شرک مبتلا بودند. خداوندمتعال می فرماید: ” فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَبًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلینَ. فَلَمّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغًا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبّی َلأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّینَ. فَلَمّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَهً قالَ هذا رَبّی هذا أَکْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ “؛ (۵۳) چون شب تاریک در آمد ستاره درخشانی را دید گفت: این پروردگار من است، پس چون آن ستاره غروب کرد گفت: من چیز نابود شونده را به خدایی نخواهم گرفت. پس چون ماه تابان را دید گفت: این خدای من است، وقتی که آن هم نابود شد گفت: اگر خدای من مرا هدایت نکند همانا من از گمراهان عالم خواهم بود. پس چون خورشید درخشان را دید گفت: این خدای من است، این از آن ستاره و ماه با عظمت و روشن تر است، پس چون آن نیز نابود گردید، گفت: ای گروه مشرکان من از آنچه شریک خدا قرار می دهید بیزارم.
شرک در عبادت و طاعت: به این معناست که انسان خضوع و تذلّلش ناشی از اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت کسانی باشد که برای آنها خضوع و تذلل و خشوع می کند.
ملاک های شرک نزد وهابیون
وهابیون ملاک ها و مبناهای خاصی برای شرک مطرح نموده اند، و هر عملی منطبق با آن ملاک ها باشد شرک می نامند، ما نیز آنها را ذکر کرده و نقد خواهیم کرد.
۱ اعتقاد به سلطه غیبی برای غیر خداوند
بن باز می گوید: اگر کسی به پیامبر یا غیر از او از اولیا استغاثه کند به اعتقاد این که او دعایش را می شنود و از احوالش با خبر است و حاجتش را برآورده می کند، اینها انواعی از شرک اکبر است…. (۵۴) .
جواب:
اعتقاد به این نوع سلطه و قدرت غیبی اگر با این اعتقاد همراه باشد که تمام این امور به خداوند متعال مستند است، شرک نخواهد بود.
حضرت یوسف(علیه السلام) پیراهن خود را به برادرانش می دهد تا به چشمان پدرش یعقوب انداخته، بینا شود. قرآن در این باره از قول حضرت یوسف(علیه السلام) می فرماید: ” اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیرًا “؛ (۵۵) اکنون پیراهن مرا نزد پدرم یعقوب برده، بر روی او افکنید تا دیدگانش بینا شود. در دنباله آیه می فرماید: ” فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیرًا “؛ (۵۶) پس از آن که بشارت دهنده آمد و پیراهن او را بر رخسارش افکند دیده اش بینا شد.
قرآن در ظاهر رجوع بصر را به یعقوب، مستند به اراده یوسف(علیه السلام) می داند، ولی این فعل ناشی از اراده و قدرت و مشیت الهی است.
هم چنین خداوند متعال به حضرت موسی(علیه السلام) امر می کند تا عصایش را به سنگ بزند تا از آن آب بجوشد؛ آن جا که می فرماید: ” فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْنًا “؛ (۵۷) ما به او دستور دادیم که عصای خود را بر سنگ زن پس دوازده چشمه آب از آن سنگ بیرون آمد.
خداوند متعال در جایی دیگر این سلطه غیبی را برای یکی از نزدیکان و حاشیه نشینان حضرت سلیمان(علیه السلام) ثابت می نماید؛ آن جا که می فرماید: ” قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی “؛ (۵۸) و آن کس که به علم کتاب دانا بود گفت: من پیش از آن که چشم برهم زنی تخت را به اینجا آورم. چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد؛ گفت: این توانایی از فضل خدای من است.
آیات در این زمینه بسیار است. حال اگر کسی معتقد به سلطه غیبی برای کسی شد، نه به صورت مستقل بلکه به اذن و مشیت الهی، اگر چه آن شخص در عالم برزخ باشد، از جانب شرک مشکلی در عقیده اش پدید نیامده است.
۲ تأثیر مرگ در تحقق مفهوم شرک
محمّد بن عبدالوهاب در بحث توسل به انبیا و اولیا می گوید:
این امر در دنیا و آخرت جایز است، ولی بعد از وفات آنان جایز نیست. (۵۹) .
ابن قیم جوزیه می گوید: از انواع شرک حاجت خواستن از اموات و استعانت از آنان و توجه به آنان است و این، اصل و اساس شرک در عالم است…. (۶۰) .
جواب:
در بحث مستقلی که در مورد حیات برزخی خواهیم نمود به این شبهه پاسخ خواهیم داد و ثابت خواهیم کرد که مردگان نه تنها در عالم برزخ حیات و زندگانی داشته و از این عالم نیز باخبرند، بلکه زندگی شان از حیات دنیوی وسیع تر و علمشان به حقایق این عالم جامع تر است.
۳ دعا نوعی عبادت است
محمّد بن عبدالوهاب در استدلال بر عدم جواز توجه به غیر خداوند و شرک بودن استغاثه و استعانت از غیر خدا می گوید: عبادت مخصوص خداوند متعال است و کسی در آن حقی ندارد و دعا نوعی از عبادت است که کوتاهی کردن از آن مستوجب عذاب است، لذا تقاضا از غیر خدا انحراف از عبادت خدا و شریک قرار دادن غیر او در عبادت با خداوند است. (۶۱) .
جواب:
درخواست حاجت از غیر خداوند به دو شکل صورت می پذیرد: یکی این که با اعتقاد به استقلال در تأثیر واسطه است که این مشکل شرک را دارد. دیگر این که توجه به غیر خدا دارد و از او حاجت طلب می کند، لکن با این اعتقاد که او تنها واسطه خیر است و همه امور به دست خداوند متعال است، این عمل نه تنها اشکالی ندارد بلکه در راستای توحید است. و آیه شریفه: ” ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ “؛ (۶۲) نهی از خواستن و توجه؛ همراه با اعتقاد استقلالی در تأثیر، شرک است، نه مطلق خواستن و توجه کردن، زیرا خداوند متعال در قرآن کریمش به صراحت سخن از واسطه به میان آورده و مردم را به طلب کردن و واسطه قرار دادن دعوت کرده است؛ آن جا که می فرماید: ” یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ… “؛ (۶۳) ای مؤمنین تقوا پیشه کنید و به سوی من وسیله را طلب کنید….
با این گفته ها، جواب محمّد بن عبدالوهاب در این بخش نیز داده خواهد شد؛ آن جا که استدلال به الدعاء مخّ العباده کرده است، زیرا مطلق دعا عبادت نیست، تا چه رسد به این که روح و اصل عبادت باشد، بلکه دعا از دعوت به معنای نداست و هر ندایی دعا نیست؛ همان گونه که هر دعایی عبادت نیست. هم چنین هر ندای خداوند به محض این که خطاب و ندای اوست عبادت نیست، بلکه همان گونه که قبلاً اشاره شد عبادت در اصطلاح شرع عبارت از خضوعی است که همراه با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت کسی باشد که برای او خضوع شده است، و این معنا هیچ گونه ربطی به توجه و خواستن از اولیای الهی و استغاثه و استعانت از آنان ندارد، زیرا با اعتقاد به الوهیت و یا ربوبیت آنان همراه نیست. پس معنای حدیث الدعاء مخّ العباده این است: ندا دادن و خواندن خداوند به عنوان این که او اله و مستقل در تأثیر است، اصل عبادت می باشد.
حسن بن علی سقّاف شافعی می گوید:
تمام اقسام دعا عبادت نیست، مگر آن نوعی که همراه با اعتقاد به صفات ربوبیت یا یکی از آن صفات باشد و قول پیامبر(صلی الله علیه وآله): الدعاء هو العباده به این معنا نیست که هر دعایی عبادت است، بلکه دعایی عبادت است که برای خدا بوده یا برای کسی که دعا کننده معتقد به صفتی از صفات ربوبیت برای مدعوّ است. (۶۴) .
پی نوشت ها
۱- بن باز، مجموع فتاوی، ج ۲، ص ۵۴۹٫
۲- همان، ص ۵۵۲٫
۳- همان.
۴- همان، ص ۵۶۱٫
۵- همان، ص ۵۸۶٫
۶- همان، ص ۷۲۲٫
۷- همان، ص ۷۴۶ ۷۴۷٫
۸-ر.ک: کتاب أعمده الاستعمار از خیری حماد؛ تاریخ نجد از عبدالله فیلبی مذاکرات حاییم وایزمن اولین رئیس وزراء اسرائیل و مذاکرات مستر همفر و…
۹- نحل ۱۶ آیه ۳۶٫
۱۰- صحیح مسلم، ج ۱، ص ۵۳، ح ۳۶٫
۱۱-بقره آیه ۱۶۳٫
۱۲- اخلاص ۱۱۲ آیه ۱٫
۱۳- مؤمنون ۲۳ آیه ۹۱٫
۱۴- ذاریات ۵۱ آیه ۵۱٫
۱۵- رعد۱۳ آیه ۱۶٫
۱۶- فاطر۳۵ آیه ۳٫
۱۷- فاتحه آیه ۲٫
۱۸- انعام آیه ۱۶۴٫
۱۹- اسراء۱۷ آیه ۲۳٫
۲۰- آل عمران آیه ۶۴٫
۲۱-نحل۱۶ آیه ۳۶٫
۲۲- لسان العرب، ماده عبد.
۲۳- قاموس المحیط، ماده عبد.
۲۴- مفردات راغب، ماده عبد.
۲۵- مائده آیه ۵۴٫
۲۶- اعراف۲۷ آیه ۲۸٫
۲۷- یوسف۱۲ آیه ۱۰۰٫
۲۸- حجر۱۵ آیه ۹۶٫
۲۹- مریم۱۹ آیه ۸۱٫
۳۰-مائده آیه ۷۲٫
۳۱- آل عمران آیه ۵۱٫
۳۲- توبه آیات ۱۷۱۸٫
۳۳-اسراء۱۷ آیه ۲۴٫
۳۴- توبه آیه ۳۱٫
۳۵- عنکبوت۲۹ آیه ۱۷٫
۳۶-سبأ ۳۴ آیه ۲۲٫
۳۷- سیره ابن هشام، ج ۱ ص ۷۹٫
۳۸- التندید لمن عدد التوحید، ص ۳۰٫
۳۹- همان، ص ۳۴ ۳۵٫
۴۰- همان.
۴۱- فتح الباری، ج ۳، ص ۳۳۸٫
۴۲- القول المفید علی کتاب التوحید، ج ۱، ص ۱۶ ۱۷٫
۴۳- لقمان۳۱ آیه ۲۵٫
۴۴- انعام آیه ۱۶۱٫
۴۵- یونس۱۰ آیه ۱۰۵٫
۴۶- مؤمنون۲۳ آیه ۱۱۷٫
۴۷- نساء آیه ۱۱۶٫
۴۸- مائده آیه ۷۲٫
۴۹- حج۲۲ آیه ۳۱٫
۵۰- لقمان۳۱ آیه ۱۳٫
۵۱- نساء آیه ۴۸٫
۵۲- مائده آیه ۱۷٫
۵۳- انعام آیات ۷۶ ۷۸٫
۵۴- مجموع فتاوی بن باز، ج ۲، ص ۵۵۲٫
۵۵- یوسف۱۲ آیه ۹۳٫
۵۶- همان.
۵۷- بقره آیه ۶۰٫
۵۸- نمل۲۷ آیه ۴۰٫
۵۹- کشف الشبهات، ص ۷۰٫
۶۰- فتح المجید، ص ۶۸٫
۶۱- الرد علی الرافضه.
۶۲- غافر۴۰ آیه ۶۰٫
۶۳- مائده آیه ۳۵٫
۶۴- التندید لمن عدّد التوحید، ص ۳۰ ۳۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *