تشدید در زبان فارسی

تشدید از مواردی است که از خطّ عربی اقتباس شده و در نوشتار فارسی به‌کار میرود اما علت بهکارگیری آن در فارسی با زبان عربی کاملن متفاوت است. واژههای تشدیددار زبان فارسی بسیار اندکاند و جایگاه تشدید در این واژهها یا در پایان هجای اولِ کلمات دوهجایی است یا در پایان واژهها به هنگام اضافه‌شدن به حرف، پسوند یا واژهای دیگر. دلیل اصلی آوردن تشدید در زبان فارسی، گردشهای زبانی و درگیری زبان در تأکیدهای گفتاری و موسیقی کلام است. پس این عنصر در زبان ما بیش‌تر جنبه‌ی شنیداری دارد. در میان حروف فارسی، سه حرف «ر»، «ک» و «ل» بیش‌ترین تشدیدپذیری را دارند.

زبان فارسی که خط خود را از شکل نوشتاری زبان عربی اقتباس کرده، در طول سالیان متمادی بسیاری از ویژگیهای این زبان را نیز پذیرفته و جزء ذاتی خود کرده است تا آن‌جا که امروز هرکس ادعای آشنایی با این زبان را دارد، آنها را از خصوصیات فارسی میداند. یکی از این ویژگیها به‌کاربردن تشدید (-ّ) است. «تشدید ادغام کردن دو حرف همجنس است» (فرهنگ لاروس). تشدید که از «شدت» و «شدید شدن» سرچشمه گرفته، لغتی است تازی به معنی شدت‌بخشیدن به تلفظ یک حرف و شدیدتر بیان‌کردن آن و منظور از آوردن آن در نوشتار، سکون یک حرف و تکرار دوباره‌ی آن در گردش زبان و تلفظ واژههاست. وجود تشدید در زبان باعث گرفتگی آوایی و تکرار یک حرف میشود و در برخی زبانها که این اتفاق بیش از حد میافتد، زبان به چالشی دچار میشود که آن را از روانی و رسایی دور میکند.

در زبان فارسی همچون زبانهای همریشه و همخانواده‌ی خود (زبانهای شاخه‌ی هند و ایرانی و هند و اروپایی) با پژوهش در فرهنگها و لغتنامهها این اتفاق آوایی و واجی را تنها میتوان در کلماتی معدود مشاهده کرد. در واقع، شمار واژههای مشدّد زبان فارسی آنچنان اندک است که تمام آنها را میتوان در فهرستی تکصفحهای و در چند خط گنجاند. مقایسه‌ی تعداد کلمات تشدیددار در کتاب‌های فارسی و عربی این نکته را آشکار میسازد که بحث تشدید در زبان فارسی با این بحث در عربی کاملن متفاوت است و این دو اموری جدا از یکدیگرند. برای مثال، در پنجاه بیت نخست دیوان «متنبّی» ٨۷ کلمه و در همین تعداد از معلّقه‌ی اول ١٠١ کلمه‌ی تشدیددار، وجود دارد؛ در حالی که این آمار در دیوانهای فارسی انگشتشمار است: در پنجاه بیت نخست «شاهنامه»، صفر کلمه‌ی تشدیددار، در «هفت پیکر» نظامی پنج کلمه، در «خسرو و شیرین» چهار کلمه، «لیلی و مجنون» ده کلمه، در پنجاه و پنج بیت نخست «مثنوی» هشت کلمه، در شصت و پنج بیت نخست «منطقالطیر» ده کلمه، در پنجاه و دو بیت نخست «دیوان حافظ» ‌دوازده کلمه (به‌استثای بیتها و مصراعهای عربی). کتاب‌های نثر نیز آمار بالایی ندارند. برای نمونه، در مقدمه‌ی «کلیله و دمنه» (بدون جملات عربی) شانزده کلمه و در قسمت نخست «گلستان سعدی» بدون بیتهای عربی یازده کلمه‌ی تشدیددار دیده میشود.

 

ویژگیهای واژههای مشدّد در زبان فارسی

کلمات مشدّد زبان فارسی ویژگیهایی دارند که در زیر به آنها اشاره میکنیم:

الف- بیش‌تر کلمات مشدّد فارسی، دو هجایی و در وزن عروضی شامل دو هجای بلندند: [بچ + چه]، پلّه (پل + له]، زریّن [زر + رین]، گلّه [گل+ له]، یکّه [یک + که]، ارّه [ار + ره]، فرّخ [فر + رخ]، برّان [بُر +ران] و…

مهره‌ی انجم ز زریّن حقّه ساخت   با فلک در حقّه هر شب مهره باخت   (منطقالطیر/ ١)

ب- کلمات تشدیدار در زبان فارسی به دو دسته تقسیم میشوند:

١. واژههایی که تشدید را در وسط خود دارند؛ مانند بچّه، خرّم، درّه، لکّه، غرّش، برّه و… .

ای خرّم از بهار رخت روزگار عمر   باز آ که ریخت بی گل رویت بهار عمر   (حافظ/ ٣۴٢)

خاقانیا ز غرّش بی‌هودهشان مترس    جز آب و نار هیچ ندارد سحابشان    (خاقانی/ قصیده ١۷٠)

٢. واژههایی که به‌هنگام افزایش و نسبت، در وسط یا پایان خود، مشدّد میشوند:

– گرفتن پسوندها و ضمایر: مانند: زریّن، پّرّم؛

که گر پروری بچّهی نرّه شیر  شود تیز دندان و گردد دلیر   (شاهنامه/ ٣۴۴)

همچو پرّه و قفل، من چون جفت گردم با کسی  همچو مرغ کشته آن دم پَرّم از من برکشند (ناصر خسرو/ ۷۵١)

بر نشان پای آن سرگشته راند    گرد از پرّهی بیابان برفشاند  (مثنوی / دفتر ٢)

– پذیرفتن نقشنمای اضافه:

طاووس را بدیدم میکند پرّ خویش   گفتم مکن که پرّ تو با زیب و با فر است  (خلاصه مثنوی/ ٨٢)

– «واو» ربط: فرّ و شکوه، فرّ و آیین

جهان گشت با فرّ و آیین و آب  بتابید از آن سان یکی آفتاب   (شاهنامه)

شه طیبان جمع کرد از چپّ و راست   گفت جان هر دو در دست شماست    (مثنوی/ دفتر اول)

یکی را پای بشکستیّ و خواندی   یکی را بال و پر دادیّ و راندی   (خسرو و شیرین / ١٢٩)

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند   تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری    (گلستان/ ۴٩)

 

پ- قرار گرفتن تشدید بر روی واژههای فارسی ذاتی نیست و به خاطر مضاعف‌بودن ریشهها و تکرار یک حرف در ریشه‌ی واژگان نیز نیست بلکه دلیل آن بیش‌تر سماعی و تأکید زبان بر روی یک حرف است؛ چنان که در واژههای «زریّن» و «زریّنه» که از دو قسمت «زر» به معنی طلا و پسوند نسبی «ین» و «ینه» تشکیل میشود، واژه‌ی زر که دوحرفی است تنها در ترکیب با پسوندهای نسبی «ین» و «ینه» به‌جای تأکید بر حرف «ر» در گردش زبانی، تشدید گرفته است؛ این در حالی است که همین کلمه در ترکیب با پسوند نسبی «ی» تشدید نمیپذیرد (زر + ی = زری) و به هنگام موصوف یا مضاف قرارگرفتن نیز مطابق تأکید کلام میتواند تشدید بپذیرد یا نپذیرد: «زرّ سرخ»، «زرِ سرخ». همچنین است کلمه‌ی «پر» در «شب‌پره»؛ و «فر» و «پر» در ترکیبات زیر:

شبپره گر وصل آفتاب نخواهد   رونق بازار آفتاب نکاهد  (گلستان/ ١٣٨)

وصل خورشید به شبپرّهی اعمی نرسد   که در این مرحله صاحبنظران حیراناند   (حافظ / ٢۶٠)

طاووس را بدیدم میکند پرّ خویش    گفتم مکن که پرّ تو با زیب و با فر است    (خلاصه‌ی مثنوی/ ٨٣-٨٢)

بگریست زارزار و مرا گفت ای حکیم   آگه نهای که دشمن جای من این پر است     (سعدالدین کافی)

 

ت- تشدیدها گاه حذف میشوند و گاه به‌کار میروند؛

با مطالعه‌ی سیر زبان و ادبیات فارسی و پژوهش درباره‌ی لغات مشدّد فارسی در دیوان‌ها و آثار شاعران و نویسندگان پارسیگوی، این نتیجه حاصل میشود که وجود تشدید بر روی کلمات فارسی کاملن شفاهی و سماعی است. چنان که برای مثال، «بچّه» در شعر رودکی سمرقندی (م ٣٢١ ه . ق) با تشدید تلفظ شده ولی قرنها بعد و در شعر شاعرانی چون فردوسی (م ۴١٠) و حافظ (م ۷٩٢) و دیگران، هم با تشدید و هم بدون تشدید به‌کار رفته است:

مادر می را بکرد باید قربان   بچّه‌ی او را گرفت و کرد به زندان    (رودکی / ٣٣)

یکی گور پیش آمدش ماده بود   بچه پیش از او رفته، او مانده بود   (شاهنامه / ۴٣٩)

بدو گفت ای بچّه‌ی شهریار   به تو شاد بادا می و میگسار   (شاهنامه/ ٣٣١)

آن قصر که جمشید در او جام گرفت    آهو بچّه کرد و رو به آرام گرفت   (خیام/ ۶۶)

ور بچه گیرد از او شهناز او   دیو در نسلش بود انباز او    (مثنوی / دفتر ۵)

بچّه بیرون آر از بیضه‌ی نماز   سر مزن چون مرغ بیتعظیم و ساز   (مثنوی/ دفتر ٣)

نغز گفت آن بت ترسابچه‌ی بادهپرست   شادی روی کسی خور که صفایی دارد    (حافظ/ ١۶۶)

یا رب این بچّه ترکان چه دلیرند به خون   که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند    (حافظ/ ٢۴٩)

یا کلمه‌ی «برّه» که به هر دو صورت در ادب فارسی رایج است:

بتابید از آن‌سان ز برج بره    که گیتی جوان گشت از آن یکسره    (شاهنامه/ ٢۷)

پس از پشت میش و بره، پشم و موی   برید و به رشتن نهادند روی  (شاهنامه / ٢٨)

سحر تو نمود برّه را گرگ  بنموده ز گندمی جوی را  (ناصرخسرو/ ١١۶)

هر برّه ز گرگ شیر آشامد  هر پیل انیس کرگدن گردد   (همان/ ۷٠۵)

کسان شهد نوشند و مرغ و بره   مرا روی نان مینبیند تره   (بوستان سعدی)

پیام داد سگ گلّه را شبی گرگی    که صبحدم بره بفرست میهمان دارم  (پروین اعتصامی/ ١٩۵)

و برخی دیگر از واژههای متداول زبان فارسی مانند: «تره»، «امید» و «پشه».

دریاب تو این یک دم وقتت که نئی  آن ترّه که بدروند و دیگر روید   (خیام/ ٨١)

از پی توست این همه امّید و بیم   هم تو ببخشای و ببخش ای کریم   (مخزنالاسرار / ۵)

بضاعت نیاوردم الّا امید   خدایا ز عفوم مکن ناامید   (بوستان)

بدین امّیدهای شاخ‌درشاخ   کرمهای تو ما را کرد گستاخ   (خسرو و شیرین/ ١٢٨)

نیم پشّه بر سر دشمن گماشت   بر سر او چارصد سالش بداشت   (منطقالطیر/ ٢)

جبّار به نیم‌پشّه او را   خوش داد سزا که ما گواییم   (عنصری)

این قاعده خاصّ نظم و شعر نیست، بلکه در متون نثر و در میان صحبت عوام و خواص نیز میتوان این اختلاف آوایی و تلفظّی را دریافت؛ مانند کلمات «درنده» و «برنده» که امروز به هر دو صورت کاربرد دارند. همچنین ممکن است برخی کلمات و ترکیبات در‌هنگام معکوس‌شدن و جابهجایی تشدید خود را از دست بدهند؛ مانند «آهوبچه» که در عکس خود به «بچّه‌آهو» تبدیل می‌شود؛ همچنین است «ترسابچه».

 

ث- در میان حروف فارسی، «ر»، «ک» و «ل» بیش‌ترین تشدیدپذیری را داشتهاند؛ چنانکه در بیش از ۵٠ درصد واژههای مشدّد یافت شده، تشدید روی حرف «ر» قرار گرفته است: برّان، پرّان، درّان، غرّان، غرّش، غرّید، درّنده، ارّه، برّه، نرّه، پرّه، درّه، بّرّا، گرّا (مویتراش)، خرّم، زریّن، فرّه، فرّخ و… .

نکته‌ی مهم و قابل‌توجه در این شماره آن است که بدانیم در خط پهلوی شکل نوشتاری حروف «راء» و «لام» یکی است و این خود تأکیدپذیری این واج (ر) را در زبان فارسی بیش‌تر مینمایاند. جالب این‌جاست که برخی از واژه‌هایی که امروز با حرف «لام» تلفظ میشوند، در زبان پهلوی با «ر» بیان میشدهاند مانند: «پلّه» که در گذشته parrak بوده است.

نکته‌ی دیگر این‌که حرف «ر» تنها صامتی است که به‌هنگام تلفظ زبان را به چرخش و تکرار حرکت وامیدارد و شاید تأکید بر این حرکت بوده که در ترکیب با خطّ و زبان عربی، شکل تشدید را پذیرفته است.

 

نتایج:

١. با توجه به واژههای مشدّد در زبان فارسی، میتوان نتیجه گرفت که واژههای فارسی تحت تأثیر چند چیز تشدید پذیرفتهاند:

الف- تأثیر تلفّظ و بیان افراد و اقوام جامعه: بچه و بچّه؛

ب- تأثیر اضافات مانند کسره‌ی نقشنمای اضافه و واو ربط؛ مانند: زرّ سرخ، فرّ و شکوه

٢. بیش‌ترین تشدیدپذیری و تأکید کلامی زبان فارسی روی حرف‌های «ر»، «ک» و «ل» است؛ مانند: درّه، یکّه، گلّه؛

٣. علت این‌که گفته میشود تشدید از عربی گرفته و در زبان فارسی استفاده شده، این است که در کلماتی که حروف «پ، چ، ژ، گ» دارند نیز تشدید یافت میشود؛ مانند: بچّه، گلّه، پلّه.

۴. علت استفاده از تشدید در زبان فارسی و قرارگرفتن آن بر روی واجها و واژههای این زبان، همچون زبان عربی، مضاعف‌بودن ریشه‌ی واژهها و وجود دو حرف همجنس پشت‌سرهم که اولی ساکن و دیگری متحرک باشد، نیست بلکه دلیل اصلی آن، گردشهای زبانی و درگیری زبان در تأکیدهای گفتاری و موسیقی کلام است. پس تشدید بیش‌تر جنبه‌ی شنیداری دارد.

 

منابع:

١. اعتصامی، پروین؛ دیوان پروین اعتصامی، تهران، ساغر- مهتاب، ١٣۷۷.

٢. حافظع شمسالدین محمد؛ دیوان غزلیات حافظ، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران، صفیعلیشاه، ١٣۷۷.

٣. خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل بن علی؛ دیوان افضلالدین بدیل بن علی نجار خاقانی، به اهتمام سیدضیاءالدین سجادی، تهران، زوار، ١٣٨٨.

۴. خیام، عمربن ابراهیم؛ رباعیات خیام، به تصحیح و تحشیه‌ی محمدعلی فروغی و قاسم غنی، تهران، اساطیر، ١٣۷٩.

۵. خلیل جر؛ فرهنگ لاروس، مترجم: سیدحمید طبیبیان، تهران، امیرکبیر، ١٣۷۶.

۷. رودکی، جعفربن محمد؛ دیوان شعر رودکی، تهران، قطره، ١٣٨٢.

۷. سعدی، شیخ مشرفالدین مصلحبن عبداله؛ بوستان، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، پیام محراب، ١٣۷۷.

٨. سعدی، شیخ مشرفالدین مصلحبنعبداله؛ گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، ١٣۷۷.

٩. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد؛ منطقالطیر، به اهتمام و توضیح سیدصادق گوهرین، تهران، علمی فرهنگی، ١٣۷۷.

١٠. فردوسی، حکیم ابوالقاسم؛ شاهنامه، تهران، سخنگستر، ١٣۷۷.

١١. فروزانفر، بدیعالزمان؛ خلاصه‌ی مثنوی، به انتخاب و انضمام تعلیقات و حواشی، تهران، ١٣۷٠.

١٢. کجانی حصاری، حجت؛ روشهای آموزش خواندن، تهران، لوح زرین، ١٣٨٨.

١٣. گولپینارلی، عبدالباقی؛ نثر و شرح مثنوی شریف، ٣ جلد، ترجمه و توضیح توفیق سبحانی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ١٣٨١.

١۴. معین، دکتر محمد؛ فرهنگ فارسی، ۶ جلد؛

١۵. ناصرخسرو قبادیانی، ابومعین، دیوان ناصرخسرو قبادیانی، به‌تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران، ١٣۵٣

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *