نوشتن خط فارسی مشکل است و مشکل تر خواندن آن است که به علت نداشتن علائم آوایی، نویسه های گوناگون برای آواهای واحد، و الزامی نبودن فاصله گذاری بین واژه ها، برای فارسی آموزان بیگانه و حتا نوآموزان فارسی زبان، بیرون از حوصله ی عادی است، و نبودن رسم الخط و سر هم نویسی های غیر ضرور نیز تا حد زیادی بر مشکلات ساختاری زبان ما افزوده است.
راه حل نسبی درست نویسی فارسی، باز گرداندن استقلال واژه ها و آزادکردن نوشتن فارسی از بندهایی است که در طی قرون, به طور عمده از سوی کاتبان و نسخه برداران و نیز شاعران بر دست و پای آن گذارده شده است. کاتبان برای سرعت در کار و صرفه جویی در جوهر و کار، کلمات را به یکدیگر لحیم می کردند و کم ترین فاصله ها را بین واژه ها در نظر می گرفتند و شاعران در تنگی تنظیم وزن و قافیه با ترکیب، تصغیر و یا افزودن حروف، به واژه ها دستبرد می زدند.
هدف از ارائه ی هر شیوه ای در نگارش فارسی باید حتی الامکان ترمیم جراحات یاد شده در بالا و ساده و آسان نمودن نوشتن، خواندن و دریافت وازه ها باشد. شیوه ی نگارش فارسی ، تا رسیدن هنگام تغییر خط آن، باید به واژه های مدفون شده در ترکیب های غیر ضروری حیات دوباره ببخشد و کار با الفبای فارسی را که بدون مشکلات رسم الخطی نیز به قدر کافی سخت است نرم تر کند.
مشکل ترین بخش نگارش فارسی، تعیین حد واژه ی مستقل و تعیین تکلیف کلمه های مرکب است. هرج و مرج حاکم در نوشتن واژه های مرکب نه از یرخورد لغوی با موضوع، بلکه از برخورد فنی ریشه می گیرد.
از دانش آموز سال دوم راهنمایی پرسیدم: بی هوده یعنی چه ؟
پاسخ داد : بی خودی، بی مصرف، بی سود.
پرسیدم : هوده یعنی چه ؟
گفت : نمی دانم، نخوانده ایم.
او با بی هوده به شکل بیهوده آشنا بود و آن را واژه ای مستقل می انگاشت. در هیچ دوره ای به آموزندگان ما توجه به ریشه و بنیاد واژه ها آموخته نمی شود. به عنوان مثال بسیاری از دانش آموزان ما با کلمه ی خورشید ( خور = سوراخ، گودال و شید = نور ) از سال اول دبستان آشنا شده اند. اما در دانشگاه هم نمی توانند اجزای این واژه را معنی کنند. همین طور است کلمه ی زمستان ( زم = سرما و ستان = پسوند مکان و کیفیت ). بسیاری معنی منجلاب را می دانند ولی با واژه ی منجل (= گیاه در هم پیچیده ) آشنایی ندارند و واژه ی بسیار زیبای نود ( = آوا، ناله ) که در ترکیباتی مانند خوشنود و بهنود هست گویی به خاک سپرده شده است. واژه ی نازک نه یک واژه ی مستقل، بلکه ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و زک (= ضخیم و کلفت )، واژه ی ناله ترکیبی است از نا ( = حرف نفی ) و واژه ی گم شده ی له ( = آوایی از سر شادی ) که در واژه ای مانند هلهله پنهان است. واژه ی آلبالو ترکیب بسیار زیبایی است از آل ( = قرمز ) و بالو ( = غده، ورم )، بیابان ترکیبی است از بی (= حرف نفی ) و آب و آن ِ جمع )، آبشار از آب و شار ( = قصر بلند ) به معنی قصر بلندی از آب، گهواره ترکیبی است از گه (= مخفف گاه به معنی مکان ) و واره ( = پسوند تشبیه ) به معنی مکان گونه و واژه ی بیگانه ترکیبی است از بی ( = حرف نفی ) و گانه ( = پسوند تشبیه ) به معنی کسی که گویی وجود تدارد، کسی که به کسی شباهت ندارد و بسیاری دیگر از این دست.
از این رو جدا نویسی از نظر دانش اتیمولوژی (Etymology علم اشتقاق و شناسایی کلمه) که زبان فارسی هنوز گام نخست آن را هم نپیموده است، دارای اهمیت است و مساله ی رسم الخط فارسی که اکنون به خطی غیر علمی تبدیل گردیده است، بخش بسیار مهمی از مساله ی نوسازی و بازسازی زبان فارسی است و باید بر حذف استثناهای دست و پا گیر دستوری و نگارشی و پیدا کردن قاعده ای عام برای آن ها اصرار ورزید.
از جمله باید به علائم و نشانه ها نیز چون واژه ها حیات مستقل بخشید ( نشانه هایی مانند : می ، بی ، ها ، تر ، ترین و . . . . ) و آن ها را به عنوان علائم راهنمای آموزش زبان فارسی به کار بگیریم، نه آن که آن ها را در دل واژه ها پنهان کنیم و رد پای آن ها را با چسباندن شان به واژه پاک کنیم و به تعداد دندانه ها نیز که خود یکی دیگر از مشکلات خط فارسی است، بیافزاییم.
هر گونه سر هم نویسی بی هوده که شکل شناخته شده ی واژه را در هم ریزد و خواندن و فهم آن را سخت تر کند جز سهل انگاری چیزی نیست.
کافی است اشاره کنیم که هیچ عربی، علی حده، عن قریب، من جمله، من باب، مع هذا یا ان شاء الله را مانند ایرانیان علیحده، عنقریب، منجمله، منباب، معهذا و انشاالله نمی نویسد.
ما در بخش نخست به واژه های مرکبی که از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونه های دیگر ساخته می شود نگاهی می اندازیم و درست نویسی آن ها را باز گو می کنیم و سپس به درست نویسی واژه های مرکبی می پردازیم که به وسیله ی پیشاوند ها و پساوند ها ساخته شده است و سرانجام شیوه ی نگارش درست واژه های مرکبی را بررسی می کنیم که با علائم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفات تفضیلی و عالی نوشته می شود.
در بخش دوم نیز پس از پرداختن به چه گونگی جدا یا سرهم نویسی حرف اصافه ی به ، واژه ی هیچ، ضمایر اشاره ی این و آن و نیز حروف و علائمی مانند چه، که و می، سرانجام با همزه ی عربی که جای ی را در خط فارسی اشغال نموده است تعیین تکلیف می کنیم. دیگر مسایل مربوط به درست نویسی فارسی را نیز به بخش های بعدی این مبحث واگذار کرده و به نوبت مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بخش نخست : واژه های مرکب
١ – واژه های مرکب از دو اسم، اسم و صفت، اسم و فعل و گونه های دیگر
ابتدا باید برای کلمه ی مرکب تعریفی قایل شد :
کلمه ی مرکب واقعی آن کلمه ای است که از ترکیب دو یا چند واژه ی شناخته شده ی مستقل، مفهوم و منظوری نو بسازد، به طوری که این معنی و منظور نو، در واژه هایی که مصالح ساخت آن ترکیب بوده است، وجود نداشته باشد. این معنی نو را بسیط می نامند.
در کلمه ی جوانمرد ، هر یک از اجزای کلمه ( یعنی کلمات جوان و مرد ) دارای معنی شناخته شده و مستقلی است که در معنی ترکیب جدید نیست و با آن ارتباطی ندارد. به گفته ی دیگر مفهوم کلمه ی جوانمرد ارتباطی به معنای اجزای خود یعنی به معنای کلمات مرد و جوان ندارد. به پیرزن هم می توان صفت جوانمردی داد که نه مرد است و نه جوان. از این رو کلمه ی جوانمرد یک کلمه ی مرکب واقعی است و به عنوان یک واژه ی مستقل می باید یکپارچه و سرهم نوشته شود.
از این دسته می توان نمونه های زیر را نام برد :
پیشخوان، دستپاچه، دستخوش، پیشکار، سرخاب، پایمردی، دلواپس، رختخواب، شبیخون، بازیگوش و . . . . . . . . . .
لیکن یکپارچه و سر هم نویسی برای آن واژه های مرکبی که چه عینی و چه ذهنی، به معنی اجزای خود مربوط می گردد ضروری نیست. .به عنوان نمونه :
آب میوه، جهان گرد، دانش آموز، دانش جو، گل برگ، شیمی دان، کوه نورد، باستان شناس، شاه زاده، پی آمد، ماه رو، سنگ دل، روان پزشک ، پیش رفت، صاحب خانه، جمع آوری، دل خواه، خوش حال ، خوش بخت، گم راه، نیم روز، نوش دارو، خوش آیند، دل آرام، گم نام.
یافتن قانون عام برای نوشتن واژه های ترکیبی، به شرط پرهیز از تعصب و ترک عادت های ناموجه، غیر ممکن نیست، زیرا سرهم نویسی غیر ضروری وازه های مرکب مبنای زبان شناسی یا آوا شناسی ندارد.
لازم به گفتن است که هرگاه کلمه ی مرکبی به صورت اسم خاص در آمده باشد باید سر هم نوشته شود، مانند: میاندوآب، دلارام( برای نام زن) ، گلندام، گلابدره، آبعلی و غیره.
۲ – واژه های مرکبی که به وسیله ی پساوند ها و پیشاوند ها از صورت واژه ی ساده خارج شده است
پساوند ها
پساوندی که دارای معنی مستقل نیست و جز در پیوند با واژه ی اصلی موجودیت و کاربرد لغوی ندارد، جزئی از واژه است و سرهم نویسی آن ضروری است. مانند : نمکدان، باغبان، گلزار، کوهستان، بازیچه، دانشور و غیره.
تنها موارد استثنا برای جدا نویسی این گونه پساوند ها، هنگامی است که :
واژه ی اصلی به ه غیر ملفوظ پایان می یابد ، مانند : سبزه زار، علاقه مند، کوزه گر، گریه وار،
و یا حرف پایانی واژه ی اصلی با حرف اول پساوند هم مخرج باشد، مانند : نظام مند
پساوند گاه به معنای زمانی اغلب به صورت واژه ای مستقل به کار برده می شود و حیات مستقل دارد. مانند :
گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری.
گاه گاهی صوتی خوش سر می داد.
گاهی نگاهی از سر لطف به ما می نمود.
از این رو لازم است که پساوند گاه ( در معنای زمانی ) نمای مستقل واژگانی خود را حفظ کرده و جدا نوشته شود. مانند : صبح گاه، شام گاه، چاشت گاه و غیره.
لیکن گاه به معنای مکانی واژه ی مستقل مصطلحی نیست و از این رو مطابق قاعده ی کلی پساوندهایی که دارای معنی مستقل نیستند متصل به واژه ی اصلی نوشته می شود. مانند : خوابگاه، کمینگاه، آرامگاه، خرمنگاه و غیره.
در این مورد نیز اگر واژه ی اصلی به ه غیر ملفوظ پایان یابد، گاه پسوند مکان، باید جدا از واژه نوشته شود، مانند : تکیه گاه، خیمه گاه، قبله گاه و غیره.
پیشاوند ها
پیشاوند عمومن جدا از واژه ی اصلی نوشته می شود، مانند : هم شکل، بی گدار. مگر آن که کلمه ی مرکب معنایی بسیط داشته باشد، یعنی با معنای اجزای خود یکی نباشد و با آن مفهومی تازه ساخته شده باشد. مانند : همسایه
پیشوند هم در لغت به معنی نیز هم آمده است، مانند :
چنان نمانده چنین هم نخواهد ماند
این هم بگذرد
این کارها هم عاقبتی نخواهد داشت
هم در این حالت، یعنی در معنای نیز، واژه ای معنی دار و مستقل است و باید جدا نوشته شود.
هم در معنی شباهت و یکسانی نیز باید جدا از واژه ی اصلی نوشته شود مانند هم نام( دارای نام یکسان)، هم رنگ (دارای رنگ یکسان)، هم عقیده ( دارای عقیده ی یکسان).
اما در حالت بسیط ( یعنی هنگامی که معنی کلمه مرکب با معنی اجزای آن یکی نباشد و مفهومی تازه ساخته شده باشد ) سرهم نوشته می شود مانند : همبستر ( کسی که با وی نزدیکی جنسی می شود) ، همشیره ( خواهر)، همسایه (کسی که در جوار و یا در نزدیکی زندگی می کند).
همین قاعده برای عدد یک صادق است، یعنی : هرگاه یک در معنی عددی خود باشد به همین دلیل واژه ای مستقل است و باید جدا نوشته شود مانند : یک کتاب، مرد یک دست، یک دنده ی فولادی، یک سر پر شور، یک دانه ی مروارید
اما هنگامی که وازه ی یک در پیوند با واژه ی بعد از خود مفهومی تازه ( بسیط ) بسازد، در آن صورت دیگر استقلال ندارد و باید سر هم نوشته شود. مانند:
او دوست یکدلی است ( به مفهوم صمیمی)
این اجناس یکدست نیست ( به مفهوم مخلوط )
پروازه یکسره تا نیویورک ( به مفهوم بدون توقف )
چه موجود یکدنده ای ! ( به مفهوم لجباز )
کودک یکی یکدانه ( به مفهوم لوس و ننر )
٣ – واژه های مرکبی که با علائم و ادات استفهام، نفی، جمع و صفت های تفضیلی و عالی همراه شده است
همه ی این گروه را می توان بنا بر قاعده ای مشخص و یکنواخت جدا از واژه ی اصلی نوشت :
اگر تاکنون درباره ی جدانویسی این گروه از واژه های مرکب، قاعده ی عامی وضع نشده است تنها به دلیل عادت بوده است و مانع های زبان شناسی و فنی وجود نداشته است. هرگز دیده نشده است که بی بنیان، بی برگشت و یا بی بند و بار را به صورت بیبنیان، بیبرگشت و یا بیبند و بار بنویسند و اگر جدا نوشتن حرف نفی بی در کلمه ی بی بنیان هیچ لطمه ای به معنی آن وارد نمی سازد. از این رو نوشتن بی باک، بی جا، بی تاب، بی هوده، بی چاره، بی خود، بی درنگ، بی موقع، بی برگ، بی کار، بی کس و غیره نیز چیزی جز یکدست کردن نوشتن فارسی نیست.
همین طور است در مورد دیگر علائم زبان فارسی مانند های جمع و تر (علامت صفت تفضیلی ) و ترین ( علامت صفت عالی ). در این مورد نیز اگر از عادت ها صرف نظر شود تنها در جدا نویسی است که رعایت رسم الخط یکدست ممکن می شود و مشکلی علمی نیز از نظر آواشناسی ، زبان شناسی، ریشه شناسی و صرف و نحو پدید نمی آید. بلکه حتا از تعداد دندانه ها که از مشکلات خط فارسی است نیز کاسته می شود.
بخش دوم
همان گونه که پیش از این گفته شد، در بخش دوم پس از پرداختن به چه گونگی جدا یا سرهم نویسی ِ :
حرف اصافه ی به
واژه ی هیچ،
ضمایر اشاره ی این و آن
حروف و علائمی مانند چه، که و می
سرانجام با همزه ی عربی که جای ی را در خط فارسی اشغال نموده است تعیین تکلیف می کنیم.
١ – حرف اضافه ی به
یکی از مشکلات در نوشتن فارسی تعیین تکلیف با حرف اضافه ی به است که اغلب کلمه ای مستقل است و سمت و سوی حرکت را نشان می دهد. این حرف اضافه تا اندازه ی زیادی به to در زبان انگلیسی شبیه است، مانند :
من فردا به خانه ی شما می آیم.
قرار شد مطلب را به دوستان بگوییم.
برای دریافت مطلب باید به کتاب های لازم مراجعه کرد.
مردم به دشمنان این سرزمین درس لازم را خواهند داد.
حرف اضافه ی به همچنین دارای نقش معنی ساز و سمت دهنده ی بسیار مهمی است که به هیچ روی حذف شدنی نیست.
به نمونه های زیر توجه کنید :
در به در ( حرکت نا امیدانه از جایی به جای دیگر)
رو به رو ( حرکت از چهره ای به چهره ی مقابل ، حرکت متقابل از چیزی به چیز دیگر )
جا به جا ( حرکت از جایی به جای دیگر )
به درستی ( حرکت صحیح )
به سامان ( حرکت آراسته، حرکت با مقدمات لازم )
به تازگی ( حرکت نو )
به آسانی ( حرکت سهل )
سر به هوا ( حرکت بدون چشم انداز )
به احتمال ( حرکت نامطمئن )
به یقین ( حرکت مطمئن )
به پیش ( حرکت رو به جلو )
و غیره.
هر جزء از نمونه های بالا چنان نقش خدشه ناپذیر خود را در تفهیم مطلب ادا می کند که دستکاری در فیزیک و یکپارچه کردن آن چیزی جز اخلال در آسان نویسی و آسان خوانی خط فارسی نیست. سر هم نویسی این حرف اضافه هیچ دلیل زبان شناسی یا آوا شناسی ندارد و تاکنون چیزی جز ابراز سلیقه نبوده است.
برای دریافت نقش مستقل، معنی ساز و جهت دهتده ی حرف اضافه ی به به یک مثال پر اهمیت دیگر توجه کنید :
در بیش تر زبان ها، مردم هنگام جدا شدن از یکدیگر لفظی به کار می برند که گویای امید به دیدار بعدی است. مواردی چون زبان ما کم است که لفظی که هنگام جدایی گفته می شود ( یعنی خدا حافظ ) به گونه ای است که بی امیدی و ناباوری به دیدار مجدد در آن موج می زند و گویا رسیدن گزند بر جان هر کسی چنان محتمل است که مگر خدا باید او را حفظ کند و گرنه امیدی به دیدار بعدی با او نیست.
در فارسی کهن کلمه ی درود در هنگام دیدار و به عنوان سلام ادا می شده است و به هنگام جدا شدن تنها حرف اضافه ی به را پیش از درود می آورده اند، یعنی به درود می گفته اند که معنای تا سلامی دیگر یا به امید دیدار را می رسانده است. در اینجا نقش خلاق و معنی ساز و جهت نمای حرف اضافه ی به حذف نشدنی و به خوبی آشکار است.
حرف اضافه ی به به جز در سه مورد واژه ای مستقل است و باید جدا نوشته شود. این سه مورد استثنا ( یعنی هنگامی که لازم است که حرف به جزیی از واژه شناخته شده و سر هم نوشته شود ) این است :
١- در آن جا که از صورت کهن تر فارسی استفاده می شود مانند : بدان، بدین، بدیشان و غیره
۲- در آن جا که تاکید مصدری ( به صورت فارسی کهن ) باشد مانند : بگفتن ( به جای گفتن )، بخفتن ( به جای خفتن )، برفتن ( به جای رفتن ) و مصدر های فراوان دیگر.
٣ – در آن جا که ( به نادرستی ) حرف اضافه ی فارسی به با حرف تعریف عربی ال به هم متصل و مصطلح شده است. مانند : بالاخره ( به معنی سرانجام )، بالعکس ( به معنی بر عکس، واژگونه )، بالفطره ( به معنی در اصل ، ماهیتا ) و از این قبیل.
این گونه واژه های مصطلح من در آوردی و بی هویت است.
- قاعده ی کلی برای همه ی انواع حرف اضافه (بیشینه) این است که آن ها را جدا از واژه ی قبل یا بعد شان باید نوشت. مانند: آنرا خریدم، حوصله اش به سر آمد.
۲ – ادات نفی هیچ
در موارد بسیاری، از واژه ی هیچ که می توان آن را از واژه های مبهم نیز دانست معنا و مفهوم مستقلی برداشت می شود. این معنا و مفهوم البته در همه جا آشکار و واحد نیست.
نخست به جمله های زیر توجه کنید :
آنان هیچ به عاقبت کار نمی اندیشند.
از آن همه تلاش هیچ سودی نبرد.
با کمی دقت معلوم می شود که از هیچ استنباطی متضاد همه چیز می شود. اگر همه را تمام و مجموعه ی کل بدانیم باید هیچ را صفر و نابود بیانگاریم و به محض آن که آن را معنی کردیم، بر موجودیت مستقل واژگانی آن صحه گذاشته ایم.
مثال های آورده شده در بالا را می توان این گونه فهمید و نوشت :
آنان ابدن به عاقبت کار نمی اندیشند.
سودش از آن همه تلاش صفر بود
یک مثال دیگر :
قاضی از متهم پرسید : چیز دیگری برای گفتن داری ؟
متهم پاسخ داد : هیچ !
یعنی نه، خیر، ابدن.
بدین ترتیب برداشت واژگانی از کلمه ی هیچ مایه ی لازم را برای حیات مستقل دارد و بی دلیل ( و تنها از روی عادت و یا زیبایی ) به جای نوشتن هیچ وقت، هیچ کس ، هیچ کدام و از این قبیل نباید سر هم نوشت : هیچوقت، هیچکس، هیچکدام و غیره.
٣- ضمایر اشاره ی این و آن
این و آن ضمایر اشاره به نزدیک و دور است و آن ها را باید همیشه جدا از واژه ی دیگر نوشت، به جز در آن جا که با پیشاوند هم همراه است و یا پس از شکل کهن حرف اضافه ی به ( یعنی بد ) می آید.
به نمونه های زیر توجه کنید :
آن چه به خود نمی پسندی بر دیگران مپسند. ( به جای آنچه )
آن که در خواب غفلت به سر می برد. ( به جای آنکه )
به آن ها توجه کن ! ( به جای آنها )
چون آن که پیش از این گفتیم. ( به جای چنان که )
این ها همه می گذرد. ( به جای اینها )
چون این حرفی را تاکنون نشنیده ام. ( به جای چنین )
یکی از همین روزها انتظار به سر خواهد آمد. ( یعنی هم این )
دوباره همان مثال ها را زد. ( یعنی هم آن )
وی همچنین افزود . . . . . ( یعنی همچون این )
همچنان که گفتم . . . . . ( یعنی همچون آن که )
بدان سان اجل بر او فرود آمد که فرصت وداع نماند
روزگار بدین گونه می گذرانیم که می بینید.
۴ – درباره ی چه، که و می
▼ چه پیوسته موجودیت مستقل واژگانی، نحوی و یا علامتی خود را دارد و باید جدا نوشته شود . این موارد چون این است :
- چهممکن است ادات استفهام به معنی چه چیزی باشد :
چه بر سر خودت آورده ای ؟
چه شد که نماندی ؟
- چهگاهی حرف ربط است و برای بیان تساوی میان دو چیز به کار می رود :
چه بخواهند، چه نخواهند
در برابر مرگ چه سلطان و چه گدا، همه یکسان اند.
- چهممکن است به عنوان مبهمات مخفف واژه ی چیز یا چیزی که باشد :
هر چه گفت بکن !
به آن چه پایدار نیست دل مبند !
- چهممکن است قید مقدار باشد
هر چه گفتم به خرجش نرفت.
- چهممکن است قید کثرت و تعجب باشد :
چه برف سنگینی !
▼ که نیز مانند چه دارای استقلال معنا است و جدا نوشتن آن ضروری است. موارد استقلال معنایی که چون این است :
- کهگاه ادات استفهام و به معنی چه کسی است :
که گفتت برو دست رستم ببند ؟
- کهممکن است از مبهمات و به معنی کس یا کسی که باشد :
توانا بود هر که دانا بود
هر که آمد عمارتی نو ساخت
- کهممکن است موصول یا حرف ربط باشد :
جشنی ترتیب داد که یک هفته طول کشید
از بیم آن که گرفتار دشمن شود، پا به فرار گذاشت.
▼ می در افعال گذشته و حال و آینده علامت استمرار است و همان گونه که در بحث علائم گفتیم برای سهولت در معرفی فعل ِ همراه و آشنایی دستوری نوآموز با علامت استمرار جدا نوشتن آن ضروری است.
می بینم، می توان ساعت ها به آن گوش داد. هر روز گل ها را آب می دادم.
استثنا : در جملاتی که فعل آن ها سالم نیست و صورت شکسته دارد می توان می را به فعل چسباند، زیرا در غیر این صورت گاهی فعل درست قابل خواندن نیست. مانند :
باور می کنی که وسط تابستون برف میومد ؟!
میان زیر ابروشو ور دارن، میزنن چشاشم کور میکنن
میگن آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه
۵ – درباره ی همزه عربی و ی فارسی
هرچند همزه از حروف الفبای فارسی نیست، اما تعیین تکلیف و اخراج آن از خط فارسی اکنون شدنی نیست. همان گونه که هنوز نمی توان با تنوین یا تشدید در خط فارسی قطع رابطه کرد.
اما در مورد همزه امکان به حداقل رساندن کاربرد آن وجود دارد و در هر کجا که با جای گزین کردن همزه عربی با ی فارسی آسیبی به آوای شناخته شده ی واژه وارد نشود، این جای گزینی ضروری و واجب است :
نقطه ی اوج، تجربه ی زندگی، سابقه ی کار
لیکن در موارد بسیاری، به ویژه هنگامی که همزه در میان واژه قرار داشته باشد اگر این جای گزینی به آوای شناخته شده ی واژه آسیب وارد سازد، همزه کاربرد خود را همچنان حفظ خواهد کرد. مانند : ارائه، رئوف، علائم، مرئی، خائن. آئورت، برائت، مسئول.
لیکن نوشتن سایر، دسایس، جایز، غایب، عایق و از این قبیل، با ی فارسی، شدنی و لازم است.
در مواردی که استفاده از همزه در خط کنونی فارسی همچنان ناگزیر است بر پژوهشگران و ادیبان زبان فارسی است که با حوصله و دقت به تدریج برابرهای لازم را برای این گونه واژه ها بسازند تا اخراج قطعی همزه از خط فارسی ممکن گردد.
+ نوشته شده در ساعت توسط آریا ادیب | آرشیو نظرات
در پایان این مقاله می توانید نوشته ی زبر را نیز بخوانید :
- پیرامونجایگاه سیاسی زبان فارسی
▼ ▼ ▼
شماره ی نوشته : ۲ / ٣
احسان طبری
مشکلات کنونی زبان فارسی و راه های حل آن ها
زبان پارسی در مرحله ی بغرنج گذار و تحول کیفی است. در کشور ما تا آن جا که مشاهده می شود یک سیاست علمی برای اداره ی آگاهانه ی سیر تکاملی زبان و تسریع این سیر در مجاری سالم و ضرور وجود ندارد. تلاش های انفرادی و یا گروهی جمعی از دوستداران زبان پارسی، هنوز به معنای آن نیست که در این زمینه آن کار جدی که باید یشود، شده است و یا می شود.
زبان پارسی اکنون از همه جهات، در زمینه ی فونتیک، گرامر، لکسیک و از جهت دانشواژه ها ( ترمین علمی ) دچار هرج و مرج شگرفی است که ناشی از سیر خود به خودی آن است. باید درباره ی مشکلات زبان و حل آن ها تصور روشنی داشت و بر اساس این تصور و راه حل علمی، عملکرد و زبان را آگاهانه در مجرایی که به سود تکامل سالم و واقعی آن است سیر داد و به تکامل خود به خودی آن که همیشه با بیراهه ها و کژراهی ها همراه است و طی زمانی طولانی به ثمر می رسد، بسنده نکرد.
عمده ترین مشکلات زبان پارسی چون این هستند :
١- مسئله ی خط
۲- دانشواژه ها
٣- کارواژه ها ( افعال )
۴- لفظ عوام و زبان ولایات
۵- درست نویسی و درست گویی
۶- سمانتیک و دستور زبان
۷- عرضه داشت ادب فارسی
١- مسئله ی خط
این بخش از نوشته ی استاد فقید احسان طبری، در موضوع شماره ی ۶ این وبلاگ (یعنی در موضوع خط فارسی ) آورده شده است.
۲- دانشواژه ها
دانشواژه یعنی مقولات و اصطلاحات علوم طبیعی و اجتماعی و تکنیک که در دوران ما با سرعتی حیرت انگیز و در جهات بسیار بسیار متنوع در حال بسط است و بیش از پیش بافت عمده ی زبان ها و رشته ی اندیشه ها را تصرف می کند و زبانی دقیق و دارای محتوای عینی را جانشین زبان مبهم و فاقد محتوای عینی می سازد.
اکنون مسئله بر سر این است که ما چه گونه زبان فارسی را که علاوه بر صدماتی که از انحطاط مدنی قرن ها ی اخیر تاریخ کشور ما دیده و از نظر بافت لغوی و قدرت مانور صرف و نحوی زبانی عمدتا قرون وسطایی است، با مقتضیات عصر جوشان تکامل علم و فن و عصر انقلابات دوران ساز اجتماعی موافق سازیم و آن را به افزار شایسته ی یک تفکر دقیق بدل کرده و به سطح معادل دقیق ِ مهم ترین زبان های خارجی امروز برسانیم.
کسانی که با ترجمه ی متون علمی و یا ادبی از زبان های مهم جهان به زبان فارسی سر و کار دارند، در جریان ترجمه گام به گام احساس می کنند که در وجود زبان فارسی کنونی با افزاری نامناسب، نارس، بدون قدرت مانور و فاقد ذخیره ی لازم لغوی سر و کار دارند که نمی تواند مجرای خوبی برای انتقال محتوای واقعی این زبان ها به فارسی باشد. لذا مترجمان ایرانی باید در جریان ترجمه، پایه ی ” خلاقیت ” را تا حد لغت سازی و یا گاه ” ساخته کاری ” در متون اصلی برسانند و گاه نیز با ماستمالی و از زیرش در رفتن ها به نحوی از انحاء مطالب را منتقل کنند.
زبان های مهم جهان دچار چون این مشکلاتی نیستند. آن ها می توانند عین مطالب را بی کم و زیاد و با دقت علمی لازم از یکدیگر منعکس سازند. زبان فارسی، هر قدر هم مترجم دقیق، با وسواس و در کار خود وارد و عالم باشد، حربه ی لازم را در اختیار وی قرار نمی دهد.
لذا مسئله ی مرکزی تکامل زبان فارسی اکنون مسئله ی دانشواژه هاست. در این جا ما دو راه در پیش داریم : یا عین دانشواژه را از زبان های اروپایی بگیریم ( از کدام زبان و بر اساس چه تلفظی ؟ ) و فارسی را از هزارها واژه ی اروپایی که از جهت فونتیک با بافت آن ناسازگار است بیانبانیم، یا آن که برای آن ها معادل سازی کنیم. این معادل سازی نیز می تواند به دو نحو باشد: یا ایجاد معادل های تماما فارسی ( به اصطلاح به فارسی سره ) و یا ایجاد معادل های عربی.
هیچ کدام از این راه حل ها را نمی توان مطلق کرد و دربست پذیرفت، بلکه باید راه حل مختلطی را قبول کرد. ما می توانیم بسیاری از دانشواژه های اروپایی را عینا برداریم چون آن که عملا نیز همین کار را کرده ایم ( به ویژه در رشته ی تکنیک معاصر ). ما همچنین می توانیم معادل سازی کنیم که این معادل ها به نظر این جانب ترجیح دارد واژه های اصیل فارسی باشد، ولی در این امر ابدا و اصلا تعصبی نباید داشت. اگر ایجاد یک ترکیب فارسی ِ رسا و شیوا و خوش آهنگ دشوار باشد و می توان ترکیب عربی مناسب و ساده ای ایجاد کرد، نباید از آن پرهیز داشت.
امری که به طور قاطع و بی برو برگرد باید انجام گیرد عبارتست از :
الف ) تنظیم فهرست دقیق و جامع دانشواژه های علوم طبیعی، اجتماعی و فنی
ب ) اتتخاب معادل های فارسی برای آن ها
ج ) یکسان ساختن متون بر اساس این معادل ها از مبدا معین تاریخی و خاتمه دادن به وضع کنونی که انواع معادل ها برای یک مفهوم متداول است.
در امر ایجاد معادل ها علاوه بر دانشمندان باید مترجمان پر کار و پر ثمر نیز شرکت کنند و مشکلات خویش را بیان دارند. تبدیل زبان علمی و فنی فارسی به زبان معادل زبان های مهم و دقیق اروپایی یک وظیفه ی مبرم روز است. اجرای این وظیفه تحولی کیفی در زبان ایجاد خواهد کرد و آن را در پله ی تکاملی بالاتری قرار خواهد داد.
٣ – کارواژه ها ( افعال )
کارواژه یا فعل عنصر بسیار متحرک و فعال در بافت زبان است و ضعف آن موجب ضعف عمومی ارگانیسم زبانی است. متاسفانه وضع در فارسی کنونی چون آن است که ذخیره ی افعال بسیط بسیار محدود است و باید به کمک مصادر معین، افعال ترکیبی ساخت. قدرت مانور افعال ترکیبی کم است و لذا از نرمش جملات و تنوع و سایه روشن مفاهیم در آن کاسته می شود.
وضع در زبان پهلوی چون این نبود. در آن زبان بسیاری از مصادر مرکب امروزی مصادر بسیطی داشت که به کمک پی افزود ها و سر افزود ها رنگ آمیزی فصیح و رسایی به زبان می داد.
وضع کارواژه ها حتی در فارسی دری در دوران اوج و رونق آن چون این نبود. در آثار ادبی پارسی، به ویژه در آثار منظوم، مصادر بسیط فراوانی است که البته اکنون به کلی متروک شده است. مانند : اوساتدن ( طمع کردن )، پساویدن ( لمس کردن )، بسائیدن ( مایل بودن )، خلنجیدن ( به ناخن کندن )، زنجیدن ( نوحه گری کردن )، فرو مولیدن ( غفلت کردن )، نوئیدن ( نق نق کردن ) و غیره.
در زبان کنونی ما حتا مصادر بسیط فصیح و غیر متروک نیز مورد استعمال بسیار محدود و نادری دارند، مانند : بالیدن، ستردن، زدودن، شیفتن، آلودن، سپردن، آگاهانیدن، انگاشتن، گراییدن، ستودن، ستیزیدن، گداختن و غیره و غیره و به جای آن ها مثلا رشد و نمو کردن ( برای بالیدن)، محو کردن ( برای ستردن)، پاک کردن ( برای زدودن)، عاشق شدن (برای شیفتن )، مطلع کردن ( برای آگاهانیدن )، فرض کردن ( برای انگاشتن )، اضافه کردن ( برای افزودن )، متمایل بودن ( برای گراییدن )، مدح کردن ( برای ستودن)، خصومت کردن ( برای ستیزیدن)، ذوب کردن ( برای گداختن ) و غیره به کار می رود و حتی کار به جایی رسیده است که که به جای گریستن گفته می شود گریه کردن !
احیاء مصادر بسیط اعم از متداول یا متروک و بسط دامنه ی استعمال آن ها و داشتن معادل برای عمده ترین مصادر زبان های مهم جهان، یکی از اموری است که باید به تدریج در فارسی انجام گیرد. این البته کاریست دشوار و لازمه ی آن اقدام جمعی نویسندگان در طی دوران های طولانی است تا بازگشت به مصادر بسیط یا مصادر ترکیبی خوش پیوند که با سر افزودها ایجاد می شود متداول گردد.
نخستین گام در این راه تنظیم واژه نامه ی مخصوصی از مصادر است و سپس آوردن مصادر بسیط در کتب درسی و کنترل استعمال آن ها در انشاء های مدارس و در مطبوعات.
رو به راه کردن کار مصادر موجب ایجاز زبان می شود. مثلا در فارسی دری به جای آن که بگویند : امیر سوار بر اسب شد، می گفته اند : امیر بر نشست. یا به جای آن که بگویند : به او ارتقاء مقام داد، می گفته اند : او را بر کشید و غیره.
۴- لفظ عوام و زبان ولایات
در کشور ما در کنار زبان رسمی و منشیانه ی ادبی، در کالبد زبان پارسی و یا به طور کلی در چارچوب زبان های ایرانی ” زبان ” های دیگری نیز وجود دارد. از آن جمله است ” لفظ عوام” که آن را در مقابل ” لفظ قلم” می گذارند و مردم ساده ی شهر ها بدان تکلم می کنند. لهجه ها و زبان های ایرانی متداول در ولایات که برخی از آن ها مانند مازندرانی ( یا تاتی )، گیلکی، طالشی، لری، بختیاری و سمنانی دارای ویژگی های لغوی و دستوری بسیارند و بعضی مانند کردی و بلوچی خود به صورت یک زبان ملی تکامل یافته و می یابند، نوع دیگر این پدیده است.
مسئله این جا است که باید دیواره های مصنوعی بین لفظ قلم و زبان منشیانه و لفظ عوام را ویران ساخت. این کار مدت ها است که شده است. از زمان قائم مقام و امیر نظام گروسی کاربرد برخی از مصطلحات عامه در زبان ادبی مرسوم گردیده و دهخدا، جمال زاده و هدایت این کار را با پی گیری بیش تری انجام دادند. اکنون دیگر بافت زبان ادبی از مصطلحات عامه، به ویژه ی متداول در تهران، انباشته شده و از این جهت زبان برد کرده است.
زبان عامه دارای مختصات فراوانی است. از جمله این خصیصه که متضمن انواع لغات و تعابیر دقیق برای بیان حالات روحی و نام گذاری اشیاء و حرکات مشخص است و بر خلاف زبان منشیانه ی ساخت دربارهای صفوی و قاجاری که در آن ” نوآنس” و سایه روشن های دقیق، اندک و مبهمات و کلی بافی های بی شخصیت و تکرار مکرر های بی محتوا زیاد بود، زبان عامه در زیر فشار خود زندگی، رسائی شگرفی در چارچوب بیان مطالب مورد نیاز خویش کسب کرده است.
اما در مورد فروشکاندن دیوار بین زبان ادبی و زبان ها و لهجه های ایرانی مردم ولایات، این امر هنوز در مراحل آغازی است. نویسندگان معاصر مانند صادق چوبک، سیمین دانشور، محمد علی افغانی و دیگران بدین کار شروع کرده اند ولی آن چه که شده به هیچ وجه کافی نیست.
در زبان ولایات به ویژه ذخیره ی بسیار گران بهایی از نام گذاری مشخص برای گیاهان، جانوران و محصولات و اشیاء مورد مصرف وجود دارد که نظیر آن ها در زبان ادبی نیست. ادیب طوسی در ” فرهنگ لغات بازیافته ” کوشیده است تا پاره ای از لغات و مصطلحات آشتیان، لنگه، بختیاری، بروجرد، بوشهر، تنکابن، توسرکان، جهرم، مشهد، خلخال، زنجان، سیستان، شمیرانات، گیلان، مازندران، کرمان، گرگان، لاهیجان، نطنز، نیشابور، سمنان، یزد و غیره را گرد آورد. این کار به عنوان آغاز مشکور است، ولی این کاری است که باید با اسلوبی منظم همراه با دقت بیشتر علمی انجام گیرد.
باید به تدریج این همه نام های زیبا که برای درختان، گل ها، مرغان، ماهیان، پدیده های طبیعی، اثاث زندگی و غیره در زبان و لهجه های ولایات وجود دارد ولی زبان ادبی فاقد آن ها است، وارد زبان ادبی شود و زبان از توسل شرم آور به عبارت” نوعی درخت است ” یا ” نوعی پرنده است ” و امثال آن نجات یابد و بر غناء ، رنگینی، تنوع، نرمش و قدرت مانور خود باز هم بیافزاید.
۵- درست نویسی و درست گویی
یکی از مشکلات کنونی زبان ما درست نویسی و درست گویی یا بنا به اصطلاح متداول، املاء و تلفظ صحیح است. در این زمینه یک هرج و مرج واقعی و گاه خنده آور وجود دارد. ما قصد بررسی تفصیلی این مسئله را نداریم. و به اجمال یادآور می شویم که برخی تصور می کنند صرف و نحو عربی و تلفظ فصیح عربی تنها ملاک واقعی برای درست نویسی و درست گویی در مورد آن واژه های عربی است که در فارسی متداول است و متاسفانه گاه تا ۶۰ – ۷۰ درصد زبان ما را در تصرف خود دارد. برخی نیز شیوه ی املاء و تلفظ کهن و سنتی متداول در پارسی دری را ملاک قرار می دهند. در این برخوردها نوعی محافظه کاری و آکادمیسم جامد دیده می شود، زیرا اصل تحول پذیری زبان در تمام شئون آن، از جمله در املاء و تلفظ و نیز اصل استقلال زبان فارسی از عربی و تمایز کیفی فارسی کنونی از پارسی دری فراموش می گردد. به همین جهت تلفظ متداول در نزد خود حاملان اصلی زبان که تنها ملاک واقعی است، اساس قرار نمی گیرد و مضحکاتی در تلفظ پدید می گردد که نویسنده ی فقید هدایت آن را به شوخی” تُحریک بَذاق ” ( به جای تحریک بذاق که صحیح است ) می نامید. در رادیو و تلویزیون دولتی، شخص غالبا به این شیوه ی خنده آور و فضل فروشانه ی ” تُحریک بَذاق ” برخورد می کند.
اگر خط فونتیک جانشین خط نیمه ایدئوگرامیک ما بشود مسئله ی درست نویسی و درست گویی در فارسی به ناگزیر حل خواهد شد، ولی در چارچوب خط کنونی حل این مسئله با اشکالات بزرگی رو به رو است.
راه منطقی حل هرج و مرج موجود در عرصه ی درست نویسی و درست گویی آن است که مجمع ذیصلاحیتی قواعد این کار را در مورد فارسی کنونی روشن کند. ضوابط و ملاک های لازم را بیابد، مشکلات و مسائل تنازع و بحث را حل نماید و در کنب درسی و نشریات این مقررات را به شکل یکسان وارد سازد. نویسندگان دائره المعارف فارسی ( به سرپرستی غلامحسین مصاحب ) خود راسا به این کار دست و قواعد درست نویسی و نقطه گذاری ( سجاوندی ) فارسی را تنظیم و آن را با دقت نسبتا زیادی در اثر حجیم خود مراعات کرده اند. شاید این تنها اثر چاپ شده ی فارسی باشد که در این حد بالا و درخورد تحسین فرهنگ زبانی نشر یافته است. ما نمی خواهیم آن چه را که این مولفین مقرر داشته اند دربست تائید کنیم، ولی شیوه ی کار آن ها که شیوه ی معاصر کار است، مورد تائید ماست.
اکنون به تعداد مولف در ایران، شیوه ی خودسرانه ی نقطه گذاری مرسوم است که در کنار هرج و مرج در املاء و تلفظ، عرصه ی دیگری از آشفتگی را نشان می دهد.
۶- مشکلات سمانتیک و دستور زبان
مشکلات مربوط به لغات فارسی، حدود و معانی آن ها، قواعد تحول و ترکیب لغات و قواعد دستور زبان نیز از مشگلات یاد شده کم تر نیست و آشفتگی در این زمینه ها نیز به حد اعلاست. مرزهای لغوی زبان روشن نیست. علی رغم کوشش فوق العاده ارزنده ی شادروانان دهخدا و دکتر محمد معین و با تصریح سپاسی که پارسی زبا نان نسبت به این استادان خدمتگزار دارند، هنوز هم ما فاقد یک فرهنگ تفسیری جامع و متقن درباره ی لغت فارسی هستیم و نیز علی رغم کوشش پژوهندگان با صلاحیتی مانند بهار، قریب، همایون فرخ، همائی، دکتر خانلری، دکتر احمد شفائی و دیگران در زمینه ی تنظیم و تنسیق قواعد دستوری زبان فارسی، ما هنوز از این جهت نیز دچار سر در گمی های بسیاریم.
روشن است که در آغاز کار باید تدارکی وسیع به صورت تک نگاری ها برای بررسی لغات و قواعد دستوری ِ مهم ترین آثار ادبی ادوار گوناگون تاریخ کشور ما انجام گیرد. در این زمینه آثار جداگانه و گاه بسیار با ارزشی ( مانند اثر دکتر شفیعی درباره ی مختصات دستوری شاهنامه ی فردوسی ) نشر یافته ولی این کوشش ها منظره ساز نیست.
در زمینه ی ریشه شناسی فارسی، کار هنوز در مقدمات است. در فرهنگ های فارسی هنوز ” منسوخ ” و ” معمول ” و نیز ” کهن ” و ” نوسازانه ” از هم متمایز نشده است. تحول تاریخی ِ محتوای سمانتیک لغات بررسی نگردیده است و غیره. این جا عرصه ی پژوهش و کاوش سخت فراخ است.
اگر رژیمی خلقی و متکی به شیوه ی کار دورنمادار و علمی در ایران بر سر کار بود، می توانست این وظیفه را در سنوات معدود انجام دهد، اما از آن جا که در کشور ما فرهنگ دچار سیر پر اعوجاجی است، کوشش های هماهنگ ِ عقبه دار و متشکل در این زمینه دیده نمی شود و ما آثار ارزشمند جداگانه را مرهون ابتکار و فداکاری مولفین با قریحه ای هستیم که گاه با خرید انواع رنج ها یک تنه به سراغ اجرای وظیفه ای می روند که تنها از عهده ی یک جمع متشکل و نقشه مند برآمدنی است.
این ایرانیان همان ایرانیانی هستند که در سده های نخستین تسلط اسلام برای تنظیم و تنسیق ( مرتب کردن. آ. ا. ) لغت، صرف و نحو و ادب زبان عربی به آن کوشش های ارجمند و پر ثمر برخاستند و زبان عربی را به اوج شگرفی در دوران خویش رساندند و آن را به افزار شایسته ی بیان دقیق ترین مطالب حکمی و دینی و علمی بدل کردند. اینک برای پرورش زبان مادری خویش اگر برایشان میدان و وسایل کار و رهنمود درست و اسلوب علمی و نقشه ی دورنمایی آماده باشد، مسلما نبوغی کم تر از پارینه ندارند.
۷- عرضه داشت ادب فارسی
برای این که این فهرست شتابان مسائل و مشکلات زبان فارسی را تکمیل کنیم، سخنی چند درباره ی شیوه ی عرضه داشت ارثیه ی ادبی پارسی بیان داریم.
تردیدی نیست که انتشار متون انتقادی آثار منثور و منظوم فارسی با مقدمات تحقیقی و حواشی و تفسیرهای لغوی و تاریخی و فکری که در دهه های اخیر در ایران و خارج از ایران به وفور انجام گرفته است امری است فوق العاده ضرور، ولی مسلما عرضه داشت آثار ادبی منظوم و منثور، تنها به صورت این متون به جامعه، کاریست خطا.
این متون انتقادی باید به عنوان متون آکادمیک در نسخ معدود که مورد نیاز جهان علم است چاپ شود، ولی برای عامه ی مردم باید معتبرترین آثار ادبی نثر و نظم دستچین گردد و هر اثری نیز فقط در آن بخش هایی نشر یابد که واجد ارزش بزرگ هنری و متضمن مطالب و افکار سودمند است و اکسیر زندگی و جنبش است نه تریاک لختی و مرگ.
گناه را نباید پوشاند و باید اعتراف کرد که آثار ادبی ما از انواع افکار منحط یا فاسد، مانند مدیحه های چاپلوسانه، عقاید مضحک خرافی، اغراق های ابلهانه، شکوه ها و ناله های روح شکن، اندیشه های مرتاضانه و درویشانه ی ناسالم، توصیف عشق های غیر طبیعی، طنزها و هجوهای زشت، فضل فروشی ها و لفاظی های لوس و توخالی، عربی بافی های ثقیل، اطناب های ملالت بار انباشته است و انتقال این مرده ریگ های ناسزاوار که محصول ادبارهای زمانه، دوران های خونین جبر و ستم، سرگشتگی و جهالت است، به نسل معاصر چه معنی دارد ؟
لذا عرضه داشت آثار ادبی با تنقیح (= پاک کردن از عیب و نقص. آ. ا. )، همراه با توضیحات رسای لغوی، تاریخی، ادبی و فکری، به نحوی که کاملا متن را بر خواننده ی امروزی روشن سازد، تنها کاری است که سودمند است. ادیبان ما گاه به دشواری زبان آثار کلاسیک ما و تفاوت بسیار فراوانی که آن زبان ( فی المثل زبان کلیله یا حتی زبان گلستان ) با زبان متداول امروزی ما یافته است، توجه لازم را معطوف نمی دارند.
علاوه بر الفاظ آرکائیک ( مربوط به دوران گذشته و باستان. آ. ا. ) به قدری اشارات گوناگون به قرآن و حدیث، اساطیر و حکایات تاریخی، اصطلاحات علوم متداول عصر، عقاید عرفانی و فلسفی و غیره در ادبیات ما وجود دارد که بدون اطلاع از مسائل مورد اشاره ی آن ها درک بسیاری از مطالب غیرممکن می شود.
شادروان فروزانفر در تفسیری که بر کتاب مثنوی مولوی نگاشته نمونه ی خوبی از توضیح این متون بغرنج کلاسیک را به دست داده است. نظیر این کار باید در مورد همه ی متون عمده ی کلاسیک ما که درخورد چون این تفسیرهایی است بشود. در این زمینه کارهای جداگانه ای که برخی بسیار با ارزشند شده است، ولی هنوز این کار به حد کافی و وافی انجام نپذیرفته است.
در مورد ارثیه ی ادبی ما نکته ی درخورد ذکر دیگر عبارتست از ضرورت یک تجدید ارزیابی درباره ی آثار شعر و نثر.
امروز ما با آشنا شدن با آثار گران بهایی مانند ” سمک عیار ” و ” داراب نامه ” می بینیم که نویسندگان گم نام این آثار، موافق استنباط امروزی ما از اثر هنری ، نوشته های به مراتب عالی تر از ” مقامات حمیدی ” که در ادب سنتی ما حق اهلیت یافته است، ایجاد کرده اند. بر پایه ی استنباط امروز ما درباره ی آثار هنری، قضاوت های سنتی متداول درباره ی شعرا و نویسندگان ما و آثار آنان، به ناچار سخت تغییر می کند. اگر گذشتگان زمانی مثلا عبدالحمید منشی را در” کلیله و دمنه ” بیش تر می پسندیدند، امروز ما تمایل بیش تری به زبان زنده، ساده، پر اجزاء ، دقیق و ” معاصر” ابوالفضل بیهقی داریم.
در تاریخ های ادبی متداول کفه شعر بر نثر می چربد. طبیعی است که باید نثر ادبی کلاسیک فارسی را که دارای آثار فراوان و جلیلی است در مقام بایسته و شایسته ی خود نشاند. زائد است که بگوییم تحلیل روند ادبی در کشور ما جز در یک چارچوب مشخص و با نشان دادن زمینه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، جز از طریق روشن ساختن چگونگی و علل و انگیزه های تحول آن، جز با جداکردن آثار خلاق از آثار تقلیدی، نمی تواند ارزش و معنایی داشته باشد. فعالیتی که در این زمینه آغاز شده است هنوز مدت ها باید ادامه یابد تا نتایج دلبستنی و احکام تعمیمی ِ قابل وثوق به تدریج به کف آید.
این نکته را نیز بیافزایم که محدود کردن تاریخ ادبی ایران به دوران های گذشته و کم بها دادن به فعالیت شاعران و نثرنویسان ما طی سده ی اخیر که سده ی رستاخیز و تکاپوی جامعه ی ایرانی است، به کلی خطاست. بر عکس، باید به تحلیل فعالیت ادبی دوران اخیر که از جهت زبان و موضوع با روح ما نزدیک تر است، به مراتب بیش از پیش پرداخته شود و از آن جمله با روشی جدی به نوپردازی در شعر و نثر فارسی که فصل کیفی مهمی در تکامل ادبی ماست، برخورد گردد.
تردیدی نیست که در همه ی سبک ها غث و سمین ( درست و نادرست. آ. ا. )، صدف و خزف وجود دارد و در نوپردازی نیز چون این است و به همین جهت برخوردهای متعصبانه و دربست له و علیه را که برخوردی غیرعلمی و غیر جدی است باید به کناری نهاد.
به مصداق ” العاقل یتعظ بالاشاره ” ( عاقل به اشاره ای در می یابد و می پذیرد. آ. ا. ) نظر خود را درباره ی ۹ مسئله ی مهم تکامل زبان فارسی به کوتاهی بیان داشتیم. امید است برای آنان که امکان و گشایشی برای تحلیل و تفکر و به ویژه اجرا و عمل دلرند، این نوشته در حد خود انگیزه ای و تذکاری باشد.
زبان جاوه گاه شخصیت یک ملت و افزار معنوی آفرینش و فرهنگ سازی اوست. و توجه به تکامل آن امریست ضرور و مشکور ( پسندیده و ستوده. آ. ا. ).