امشـب دوبــاره آمــده دلــدار در خیــال
امشب دوباره نیست مرا حال ، نیست حال
جمعیتی است در بـر و جمعیتی کـه نیست
بیهوده بهــر وصــل ، خیالـم گشـوده بـال
یلــدا بــدون یـــار کــه یلــدا نمـی شـود
هجران در آمده ست ،گشودیم هرچه فال
بــی او گذشت چلّه ی امســال هـم ، ولی
چشـم انتظار مانــده دلــم همچـو پارسـال
ای هــر شبِ معیـن ز خیــال تو غرقِ درد
بسیــار دوست دارمت ای وصلتش محـال
معین تبریزی