به شعر حافظ شیراز، می رقصند و می نازند / سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
زبان شیرین فارسی و فرهنگ گرانمایه ی ایران سده های دراز در بخش بزرگی از جهان متمدن قدیم سروری و سرافرازی داشت، و از کرانههای اقیانوس اطلس تا اقیانوس کبیر، و از فرغانه تا بغداد، و از دهلی تا قسطنطنیه، و سرانجام از سنگاپور تا اسپانیا، زبان اهل ادب و ذوق و حال بود. در سده ی هشتم هجری در همان سال ها که معماران چیره دست ایرانی در ساختن بنا ی معروف الحمرا در اسپانیا میکوشیدند، خنیاگران چینی برای ابن بطوطه جهان گرد مراکشی غزل سعدی را میخواندند:
تا دل به مهرت داده ام / در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام / گویی به محراب اندری
در همان سال ها کتیبه ی سنگ های مزار را در جاوه و سنگاپور به فارسی می نوشتند. از آن جمله بر سنگ قبری از سال ۸۲۳ که سی سال پیش در مالایا کشف شده این غزل سعدی را نگاشته اند:
بسیار سال ها به سر خاک ما رود / کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
در آن میان زبان و ادب فارسی در آسیای صغیر و دیگر سرزمین های قلمرو عثمانی جلال و شکوهی دیگر داشت، که وضع هیچ کشوری جز شبه قاره ی هند قابل سنجش با آن نیست. در آسیای صغیر چندین سده زبان فارسی زبان رسمی منحصر به فرد مملکت بود. طبقه ی مبرز بدان سخن می گفتند و شعر می سرودند و کتاب می نوشتند. نامه نویسی به فارسی بود، وعظ و تدریس به فارسی بود، و در آن مدت افزون بر کتاب هایی که در محل تألیف شده هزاران نسخه از دیگر متن های فارسی را در آن دیار استنساخ کرده اند که اکنون شمار قابل ملاحظه ای از آن ها چه در کتاب خانههای ترکیه و چه در مراکز علمی ایران و اروپا و امریکا موجود است. و همه اسناد گویایی از نفوذ زبان فارسی در آن سرزمین است. این نکته را هم باید دانست که نفوذ فارسی منحصر به قلمرو آسیایی عثمانی نبود، بلکه در دیگر متصرفات آن دولت از جمله در ممالک جنوب شرقی اروپا رواج داشت: در یوگوسلاوی، در آلبانی، در بلغارستان و در قبرس هنوز این نفوذ چشم گیر است. در رومانی و یونان نیز کمابیش آثاری به نظر می رسد.
بیان تفصیلی این موضوع نیازمند کتاب بلکه کتاب هایی است تا سیر زبان و ادب و فرهنگ ایرانی در خارج از چهار دیوار کنونی ایران شناخته شود، و حق ایران دوستانی که دور از ایران به زبان و ادب ملی ما خدمتی کرده اند ادا شود. و البته در این فرصت کم شدنی نیست. ناچار بحث را محدود به آسیای صغیر می کنم، و این جا نیز تنها به نفوذ زبان و ادبیات فارسی دری بسنده می کنم و به دیگر لهجههای ایرانی هیچ اشاره ای نمی کنم.
وضع فرهنگی آسیای صغیر را در دوره ی اسلامی، از نظر نفوذ زبان و ادب فارسی به سه دوره ی مشخص می توان بخش کرد:
۱- از آغاز یورش سلجوقیان تا یورش مغول.
۲- از یورش مغول تا فتح استانبول و تشکیل امپراتوری عثمانی.
۳- دوره ی عثمانی ها.
ناگفته پیداست که فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر ریشههای کهنی از ۲۵۰۰ سال پیش داشت. این سرزمین زیبا و زرخیز ۳۰۰ سال جزو استان های شاهنشاهی هخامنشی بود که هنوز آثاری گران قدری از آن روزگار بر دل کوه ها و در خزانه ی موزهها محفوظ است، و در تاریخ آن سرزمین به نام مشخص «دوره ی پارس ها» شناخته می شود. اگر هم آثار فرهنگی آن دوره ی سیصد ساله، به طول زمان در زبان و زندگی مردم راه زوال پیموده باشد، اما به علت همسایگی و وجود روابط بازرگانی و احتمالن مهاجرت ها و جهان گردی ها مسلمن بعدها زبان و فرهنگ ایرانی دست کم در شهر های همجوار نفوذ کرده بود. به عنوان نمونه می گویم که سی سال پیش از نفوذ سلجوقیان به آسیای صغیر هنگامی که ناصر خسرو به شهر اخلاط می رسد در سفرنامه ی خود می نویسد: «در شهر اخلاط به سه زبان سخن می گویند: تازی و پارسی و ارمنی».
اما نفوذ واقعی فرهنگ ایرانی از سال ۴۶۳ هجری آغاز می شود که الب ارسلان در جنگ ملازگرد رومانوس دیوجانس قیصر روم شرقی را شکست داد و دروازههای آسیای صغیر را بر روی اسلام و فرهنگ ایرانی گشود. محیط دستگاه سلجوقیان روم یک محیط کاملن ایرانی بود. به گونه ای که از ۱۶ تن پادشاهان آن خاندان هشت تن نام ایرانی کیانی داشتند: ۳ کیخسرو، ۳ کیقباد، و ۲ کیکاوس.
در میان شاه زادگان آن دودمان هم به نام های شاهنشاه، کیخسرو شاه، جهانشاه، کی فریدون و فرامرز بر می خوریم. نگاهی به کتاب های تاریخ آن دوره مثل «الاوامرالعلاییه» ابن بی بی و «مسامرﺓ الاخبار» آقسرایی می رساند که وزیران و رجال آنان نیز بیش تر ایرانی بودند: از توسی و تبریزی و اصفهانی و کاشانی… آثار و بناهای باز مانده از آن روزگار هم نام معماران ایرانی را در آن دیار جاویدان ساخته است. در کاخ قبادآباد پایتخت علاءالدین کیقباد در صد کیلومتری قونیه، که اخیرن به کوشش محمد اُندر باستان شناس معروف ترک از زیر خاک به در آمد دیوارههای تالارها را با تصویرهایی از داستان های شاهنامه آراسته اند.
و این ها قدیم ترین تصویرهایی است که در آن ها داستان های شاهنامه موضوع نقاش قرار گرفته است و افزون بر اهمیتی که از جنبه ی هنری و تاریخ هنر دارد از نظر بیان نفوذ حماسه ی ملی ایران در آن سرزمین دارای ارزش بسیاری است و سبب رواج آن همه نام های کیانی را روشن می کند. درباره ی شعر فارسی در عصر سلجوقیان روم این اندازه باید گفت که دربار آنان درست مانند درگاه محمود غزنوی پرورشگاه شعر فارسی بود.
علاءالدین کیقباد مردی که نجم الدین رازی با اهداء مرصادالعباد بدو نامش را در ادبیات فارسی جاویدان ساخته است، خود شاعر بود و یک رباعی از او در تاریخ ابن بی بی آمده است. و ذکر کتاب های بسیار فارسی که به تشویق او یا به نام او تألیف شده خود فرصت کافی می خواهد. رکن الدین سلیمان دوم که از ۵۹۷ تا ۶۰۰ه سلطنت می کرد نیز شاعر بود و به برادرش قطب الدین ملکشاه دوم امیر قیصریه نوشت:
ای قطب فلک وار ز تو سر نکشم / تا چون نقطت به دایره در نکشم
بر کوس کشیده باد کیمخت تنم / گر پرچمت از کاسه ی سر برنکشم
او قدر شاعران را نیز نیک می شناخت. ظهیر فارابی قصیده ای در مدح او دارد به این مطلع:
زلف سرمستش چو در مجلس پریشانی کند / جان اگر جان درنیندازد گرانجانی کند
ابن بی بی گوید: «جایزه ی این قصیده دو هزار دینار سلطانی، ده سر اسب، پنج سر استر، و ده شتر بیسَراک، و پنج نفر غلام، و پنج نفر کنیزک خوب روی رومی، و پنجاه قد جامه از زربفت و اطلس و قطبی و عبایی و سقرلاط بدو فرستاد» و نیز نامه ای مبنی بر ستایش و دعوت او به درگاه. احمد بن محمود قانعی توسی کلیله و دمنه را به نام کیکاوس دوم به نظم آورد. قانعی به طوری که در مقدمه ی کتاب خود گوید از مردم توس بود، و به سال ۶۱۷ در حادثه ی مغول ترک وطن کرد و به روم رفت و بیش از چهل سال مداح علاالدین کیقباد و عزالدین کیکاوس بود و نسخه ی منحصر به فرد کتابش در موزه ی بریتانیا موجود است. ترکیب بند بسیار لطیفی در تاریخ ابن بی بی آمده، که از دختر حسام الدین سالار حکم ران موصل در مدح عزالدین کیکاوس است و سلطان به هر بیتی از آن صد دینار سرخ و برای ۷۲ بیت آن ۷۲۰۰ دینار فرستاد.
چنین بر می آید که در آن دوره شعر فارسی در سراسر آسیای صغیر رواج تام داشته است. مثلن مردی به نام ابوحنیفه عبدالکریم بن ابی بکر گزیده هایی به نام «مجمع الرباعیات» ترتیب داده و به محی الدین مسعود حاکم آنکارا هدیه کرده است. در این مجموعه افزون بر شعرهای شاعران نام دار ایران رباعیاتی از سه شاعر آنکارایی به نام های: بدیع پسر منتخب انگوریهای، محیوی انگوریه ای ، حکیم محمود انگوریهای آورده است. می بینید که در یک شهر کوچک در آنکارای آن روز که شاید بیش از بیست سی هزار جمعیت نداشته دست کم سه شاعر توانای فارسی گوی در یک زمان می زیسته اند. مجموعه ی دیگری به نام «انیس الخلوه و جلیس السلوه» مشتمل بر نظم و نثر از مردی به نام مسافر بن ناصر ملطیوی در دست است که از نظر اشتمال بر شعرهای شماری از شاعران گم نام بسیار مهم است. اصولن در سده های هفتم و هشتم در آسیای صغیر بیش تر کتاب ها به فارسی نوشته شده و در مقدمه ی آن ها تصریح شده که زبان فارسی بیش از عربی مفهوم عامه ی مردم آن دیار است. با این که می ترسم ذکر نام کتاب های مهجور و نقل عبارت هایی از آن ها ملال آور باشد ناچارم به اختصار شواهدی بیاورم. و این شش نمونه را از دوست عزیز نا به هنگام رفته، ایران شناس پروفسور احمد آتش نقل می کنم، یادش گرامی باد:
۱- در مقدمه ی رساله ای به نام «مدح فقر و ذم دنیا» (مضبوط در کتاب خانه یفاتح) که به نام جلال الدین قراطای از امیران سلجوقیان ترجمه شده چنین می خوانیم: «اشارت فرمود تا این مخدَّره را از جمله ی کحلی لغت تازی برون آرم و در لباس کافوری پارسی، بر دیده ی افهام خاص و عام جلوه دهم».
۲- ابراهیم بن حسین قارصی مترجم رساله ی «هدایه الغبی نی اخلاق النبی» گوید: «عبدالله بن محمد… اخلاق وی را به تازی جمع کرده بود که فایده آن مقصور بود به جماعتی، و محصور آن طایفه… دوستی… درخواست که آن معبر باشد به عبارات زبان پارسی، تا فایده آن عام باشد، جمهور امت را و جمله ی ملت را، پس بنابراین ابراهیم بن الحسین القرصی … واجب دید که اشارت آن بزرگ را اجابت کند».
۳- جمال الدین محمد آقسرایی که در فاصله ی سال های ۷۷۰- ۷۸۰ در گذشته و به چهار پشت از نوادگان فخر رازی بود در مقدمه ی رساله ای به نام «اسیله و اجوبه» گوید: «اسیله و اجوبه ای چند از علم تفسیر به زبان پارسی که اهل این دیار را از لغت تازی و عبارت حجازی انفع، و استفهام دقایق را بر افهام خلایق اوقع است تحریر کنم».
۴- قطب الدین شیرازی حکیم معروف ایرانی، که خلاصه ای از «نهایه الادراک» عربی خود را به نام «اختیارات مظفری» به فارسی بازنوشته و آن را به یولق ارسلان حکم ران قسطمونی هدیه کرده در مقدمه ی آن گوید: «از حضرت… یولق ارسلان… اشارتی رفت که فصلی چند در شرح اوضاع و افلاک و اجرام پردازد… و تعبیر آن به الفاظ فارسی طرازد تاعواید فواید او خاص و عام را شامل بود».
۵- یوسف بن محمد نوری کتاب «لسان الطیور و الازهار» را به نام عیسی بیگ که در سال های ۷۹۳- ۷۴۹ در آیدین در مغرب آسیای صغیر حکومت می کرد ترجمه کرده از قول ممدوح گوید: «می فرمود اگر چه کتابی است به این شریفی، امَّا فواید معانی او مخصوص است به طایفه ی اعراب که عاری نباشند از علم اعراب، و طوایف دیگر محرومند از جواید فواید این کتاب، پس به بنده ی حقیر اشارت فرموده تا لباس آن کتاب شریف را به خلعت فارسی مبدل سازد».
۶- شرحی از قصیده ی این فارض در دست است که املای عالم و مدرسی است که در ۷۲۳ در انطالیه شهر جنوب غربی آسیای صغیر تدریس می کرده است و از آن آشکار می شود که در آن دوره زبان تدریس نیز فارسی بوده است. در آن دوره در نامه نویسی نیز بیش تر زبان فارسی به کار می رفت و مجموعههای متعددی از نوشته های فارسی آن دوره در دست است که معروف ترین آن ها «تقاریر المناصب» و «روضه الکتاب» ابوبکر بن زکی قونیوی است. یکی از علت های مهم رواج زبان فارسی این بود که در یورش مغول شماری از دانشمندان و شاعران بزرگ ایرانی از قبیل: خاندان مولوی، نجم الدین رازی، اوحدالدین کرمانی، ابن بی بی، فخرالدین عراقی، سعید فرغانی و سیف فرغانی از بدحادثه به آسیای صغیر مهاجرت کردند.
و چون بیش تر این آوارگانی که پای گریز داشتند از صوفیان و عارفان بودند آثار فارسی که پیش از آن جنبه ی علمی و ادبی داشت از آن سپس رنگ عرفان گرفت، و آثار گران بهایی در زمینه ی تصوف، به ویژه در طریقت مولویه و در آیین فتوت که گسترش فراوانی در آسیای صغیر داشت پدید آمد. معرفی همه ی دانشمندان فارسی نویس و فارسی گوی و ذکر آثار فارسی که در آن دیار تصنیف شده نیازمند تألیف کتاب های مفصلی است و ما تنها از چند تن نام می بریم:
۱- نظامی مخزن الاسرار را به نام فخرالدین بهرام شاه بن داود امیر ارزنجان و چهارمین تن از اُرتقیان به سال ۵۵۲ سروده است. این بهرام شاه مردی دانش پرور بود و در یک جلد ترجمه ی تاریخی طبری به سال ۵۸۶ برای کتاب خاانه ی او استنساخ شده که اکنون در کتاب خانه ی آستان قدس رضوی موجود است و به صورت چاپ عکسی از طرف بنیاد فرهنگ ایران انتشار یافته است.
۲- شهاب الدین سهروردی شهید رساله پرتو نامه خود را به روایتی به نام قلیچ ارسلان دوم و به روایتی به نام برکیارق امیر نیکسار هدیه کرده است.
۳- محمد بن غازی ملطیوی از مردم ملطیه کتاب روضه العقول را در سال ۵۹۷ به نام رکن الدین سلیمان دوم و برید السعاده را مشتمل بر چهل حدیث و چهل کلمه از خلفای راشدین و بیست سخن از حکیمان و بیست ضرب المثل در سال ۶۰۶ به نام کیکاوس ابن کیخسرو تألیف شده است.
۴- کتاب مشهور راحه الصدور راوندی در ۵۹۹ در آسیای صغیر تألیف شده است.
۵- از دانشمندان معروف و پرکار شرف الدین ابوالفضل حبیش تفسیلی ۹ کتاب فارسی در دست است: کامل التعبیر، بیان النجوم، قانون الادب، کفایه الطب یا بیان الطب، اصول الملاحم یا ملحمات دانیال، بیان الصناعات، ترجمان القوافی، وجوه القران، جوامع البیان فی ترجمان قران.
۶- نجم الدین رازی کتاب بسیار مشهور مرصاد العباد را به سال ۶۲۰ به نام علاءالدین کیقباد هدیه کرده و چندین رساله ی دیگر به فارسی نوشته است: مزامیر داودی و مرموزات اسدی به نام داود پادشاه ارزنجان، و رساله عقل و عشق، سراج القلوب، رساله الطیر.
۷- از صدر الدین قونیری درگذشته در ۶۷۳ «تبصرﺓ المبتدی» در دست است و ترجمه ی مقالات او، و وصایای او.
۸- از نظام الدین یحیی بن صاعد بن احمد سلجوقی کتاب «حدایق السیر فی آداب الملوک» به نام علاءالدین کیقباد، که نسخه ی ظاهرن منحصر به فرد آن در کتاب خانه ی مدرسه ی سپهسالار موجود است.
۹- «فسطاط العداله فی قواعد السلطنه» نیز که در ۶۸۳ به دست محمدبن محمدبن خطیب تألیف یافته کتاب نفیسی است از نوع سیاست نامه.
۱۰- «روضه الکتاب و حدیقه الالباب« مجموعه ی نوشته ها از ابوبکربن زکی قونیری در سال ۶۷۷ تألیف شده و علامه قزوینی و به پیروی از آن فقید، مرحوم بهمنیار آن را «الترسل الی التوسل» و مؤلفش را بدرالدین نخشبی رومی گمان برده اند.
۱۱- نسخه ی منحصر به فردی از کتابی به نام «الولد الشفیق» تألیف قاضی احمد نیکده ای در دست است که به ویژه فصل هایی به یک لهجه ی ناشناخته ی ایرانی دارد که هنوز مورد پژوهش و بررسی قرار نگرفته است.
۱۲- شاعری به نام ناشری فتوت نامه ی منظومی به سال ۶۷۹ ساخته، و نیز رساله ای به نام اشراقات در ۶۹۹ نوشته است.
۱۳- یوسفی ارزنجانی کتابی به نام خاموش نامه شامل ده حکایت به سال ۶۹۹ سروده است.
۱۴- تاریخ مشهور «الاوامر العلاییه» تألیف در ۶۸۴ از ابن بی بی، و «مسامره الاخبار» تألیف در ۷۲۳ از محمودبن محمد معروف به کریم آقسرایی.
۱۵- بزم و نظم عزیزبن اردشیر استرابادی تألیف در ۷۹۶ در تاریخ قاضی برهان الدین سیواسی.
٭٭٭
از آن میان مهم تر از همه آثار مولوی و یاران اوست. شهرت و نفوذ شخصیت عظیم مولوی در دوره ی حیات، و عظمت تأثیر دیرپای آثارش پس از او، جای دارد که موضوع کتاب خاصی قرار گیرد. مولوی و آثارش در سی سال اخیر به کوشش استاد فروزانفر خوب شناخته شده است. افزون بر مثنوی که از هفت سده ی پیش همواره مورد توجه اهل اندیشه و عرفان بوده، دیوان کبیر و فیه مافیه او، و معارف معلمش برهان محقق ترمذی،و معارف پدرش بهاء ولد به کوشش فروزانفر انتشار یافته، مکتوبات و مجالس سبعه ی او نیز به چاپ رسیده، همچنین رساله ی فریدون سپهسالار به وسیله ی مرحوم نفسیی، و مناقب العارفین به وسیله تحسین یازیجی منتشر شده است.
از آثار مهم دیگر مولویه مقالات شمس، و معارف سلطان ولد، و مثنوی های او به نامهای: «ابتدانامه- انتهی نامه- رباب نامه» که خلاصه ای از آن ها به وسله ی استاد همایی به نام «ولدنامه» چاپ شده جای دارد که دوباره به چاپ برسد. گذشته از این ها رسالهها و منظومههای بسیار دیگری از مولویه در دست است. اهمیتی که اجتماعات طریقه ی مولویه از نظر نشر زبان فارسی داشته خود موضوعی در خور توجه است. در خانقاه های مولویه همیشه مثنوی می خواندند و کسانی به نام «مثنوی خوان» تا سال های اخیر وجود داشتند. وقتی که انسان در آرامگاه مولانا در قونیه آن همه شعر و عبارت فارسی را بر در و دیوار میبیند خویشتن را در محیط آشنا و در دیار یاران مییابد.
در طریقت مولویه که آداب و رسوم و سنن ویژه ای دارد همه ی تعبیرها و اصطلاح ها فارسی است. در این جا نمونه ای از این اصطلاح ها را عینن می آورم:
آستان درگاه مولانا و آرامگاه او.
آتشبار آشپز، مطبخی.
آیین شعرهایی که در مراسم سماع می خوانند.
آیین خوان خوانندگان آیین.
برگ سبز- نیاز نذری که مولویان به درگاه مولانا میآورند.
جان خطاب مولویان به یکدیگر.
چله عبادت خاص چهل روزه.
دم وقت.
درگاه اقامتگاه شیخ.
دستار عمامه.
دسته گل نوعی پیراهن.
دستور اجازه (مخفف دستوری).
خاموشان مردگان، گورستان.
خاموشنامه گورستان.
شب عروس (=شب عُرس) شب وفات مولانا که در همه ی درگاه ها مراسم سماع برقرار می شود.
سماع رقص دسته جمعی پیروان مولوی که با آهنگ خاصی در شب های جمعه اجرا می شد، و اکنون همه ساله از ۲۲ آذر ماه به مدت یک هفته به یادبود سال درگذشت او اجرا می شود.
تنوره لباس بی آستین و بی یقه ویژه ی سماع.
تیغ بند کمربند ویژه ی سماع.
مطربان اجرا کنندگان موسیقی ویژه ی مولویه.
مطربخانه محل اجرای آن موسیقی.
نی ساز سنتی مولویه.و نی زن.
پوست مقام معنوی.
پوست نشین شیخ صاحب مقام.
مثنوی خوان کسی که شغل خواندن مثنوی داشته (نظیر شاهنامه خوان در ایران).
هفت سلام هفت آیه که در مراسم نوروز می خواندند.
عشق و نیاز به جای سلام.
مهمان واردان غیر درویشان مولویه.
نونیاز درویشان نو سفر.
آن چه ذکر شد برای نمونه کافی است و علاقه مندان می توانند به کتاب بسیار مفید و لذت بخش پژوهشگر ارجمند و مولوی شناس بزرگ پرفسور عبدالباقی گلپنارلی به نام «آداب و ارکان مولویه» نگاه کنند. زندگی و عبادت مولویه سراسر شعر بود، شعر فارسی را در غم و شادی، در سوک و عروسی، در سفر و مهمانی، هم آواز با بیت هایی از مولوی می خواندند که آن را «گلبانگ» مینامیدند. مثلن به هنگام سفر عزیزان و وداع یاران این گلبانگ را سر می دادند:
بده مرا تو خدایا در این خجسته سفر / هزار نصرت و شادی هزار فتح و ظفر
بر سر خاک عزیزان، بدین گلبانگ اشک میریختند:
ای ز هجران فراقت آسمان بگریسته / دل میان خون نشسته عقل و جان بگریسته
در شب های عروسی بدین گلبانگ بزم خود را پر از شور و شادمانی می کردند:
بادا مبارک بر جهان سور و عروسی های ما / سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما
یا این گلبانگ را می زدند:
پیشترآ،پیشترآ،جان من / پیک در حضرت سلطان من
بر سفره ی مهمانی بدین گلبانگ دست به خوراک می بردند:
ما صوفیان راهیم، ما طلبه خوار شاهیم / پاینده دار یارب، این کاسه را و خوان را
رسم چنین بود که نخست شیخ گلبانگ را می خواند و سپس مریدان دسته جمعی آن را تکررا می کردند، در پایان در میان سکوت حاضران شیخ این عبارت را عینن ادا می کرد:«دم حضرت مولانا، سر شمس تبریزی، کرم امام علی، هو….» و حاضران هم آواز هو می کشیدند…
٭٭٭
به سال ۸۵۶ با فتح استانبول به دست محمد دوم معروف به فاتح دوره ی امپراتوری عثمانی آغاز شد. در نیمه ی نخست این دوره باز هم زبان فارسی زبان رسمی، و زبان مکاتبه و تألیف و شعر و ادب بود. در همه ی تاریخ های عثمانی نوشته اند که در همان روز فتح که سلطان محمد گام در کاخ امپراتوران بیزانس نهاد، این بیت را می خواند:
بوم نوبت می زند بر طارم افراسیاب / پرده داری می کند در قصر قیصر عنکبوت
محمد دوم می خواست جامی را از خراسان به استانبول ببرد و چون این منظور عملی نشد مستمری سالیانه درباره ی او برقرار کرد و نامه نگاری های آن دو موجود است. در آن دوره شعر و ادب فارسی در اوج رواج بود. دیوان فارسی دو شاعر از معاصران فاتح به نام های حامدی و قبولی به مناسبت پانصدمین سال فتح استانبول به صورت عکسی چاپ شده است. سلطان سلیم و سلطان سلیمان قانونی هم دیوان فارسی دارند. نامههای پادشاهان عثمانی بیش تر به فارسی بود، و شمار مهمی از آن ها در منشآت السلاطین فریدون بیگ جمع آوری شده است.در این دوره کتاب های مهمی در زمینه ی تاریخ و لغت و ادبیات به فارسی تألیف شد که از آن جمله از هشت بهشت بدلیسی و غزانامه ی روم کاشفی، و بهجه التواریخ شکرالله رومی، و همچنین از فرهنگ معروف لسان العجم شعوری و وسیله المقاصد خطیب رستم مولوی و فرهنگ قاضی لطف الله حلیمی و فرهنگ نعمت الله نام می بریم.
با این همه، زبان فارسی اندک اندک از صورت زبان رسمی به صورت زبان دوم، ویژه ی طبقه ی اشراف در می آمد. نتیجه آن که اگر در این دوره، آثار ادبی که در سایه ی لطف و فصاحت خود مورد پذیرش فارسی زبانان باشد پدید نیامده، در مقابل کتاب هایی به عربی یا ترکی تألیف شده که از نظر پژوهش در ادبیات فارسی مورد استفاده است.
از آن جمله کشف الظنون حاجی خلیفه از نظر کتاب شناسی شرقی همواره دارای اهمیت و اعتبار خواهد بود. یا شرح سودی بر حافظ و شرح مثنوی انقروی و شرح هایی که شمعی و سروری و دیگران بر دیوان حافظ و بوستان و گلستان نوشته اند برای فارسی زبانان خالی از سود نیست. در این دوره زبان و فرهنگ ایرانی در عمق وجود ساکنان ممالک قلمرو عثمانی نفوذ کرد. به همان صورتی که در سده های نخستین اسلام کلمه های عربی وارد زبان فارسی شده بود، البته به مقیاسی بسیار گسترده تر زبان فارسی وارد زبان ترکی شد.
تا به جایی که به موجب یک آمار ۷۵ درصد واژه های عثمانی به ویژه اصطلاحات اداری و اجتماعی و مدنی فارسی بود. مثلن اولیا چلبی در سفرنامه ی خود در نیمه ی سده یازدهم هنگامی که طبقات و اصناف مردم استانبول را می شمارد میبینیم که همه ی الفاظ فارسی است:
خوانندگان و سازندگان- نیزنان- قدوم زنان- شش تاریان- نکته شناسان- شعبده بازان- تیراندازان- جانبازان و پهلوانان- صدفکاران- مهتران- قلمکاران- سرمه کشان- آهن کشان- زردوزان- سکه زنان- مهرکنان- کشتیبانان- خواجگان- مرده شوران- پیلداران- تبرداران.
هنوز هم برای بسیاری از مفهوم ها که اکنون ما در زبان فارسی کلمه های زمخت عربی یا اصطلاح های بیگانه ی اروپایی به کار می بریم در آن جا واژه های نغز و نژاده ی فارسی از یادگارهای پیش از مغول بر سر زبان هاست. مثلن:
استره به جای تیغ سلمانی، و تیغ ژیلت
آویز به جای لوستر
بند به جای سَّد آب
یگانه به جای منحصر به فرد
شاهانه به جای عالی
نادیده به جای عدیم النظیر
در حال به جای فورن، الآن
چشمه به جای سقاخانه
گُل به جای گل سرخ
و صدها کلمه ی دیگر از: «پدر، برادر، چابک، چالاک، چاره، چارناچار، زیرا، شاید، مگر، گویا، گرچه….» که در گفت و گوی روزمره به گوش می خورد.
اصطلاح «شکر آویز» در بیتی از قصیده های حافظ جزو مشکل هابی بود که علامه قزوینی هم در پژوهش معنی آن به جایی نرسیده است، در این بیت:
ترا رسد شکر آویز خواجگی گه جود / که آستین به کریمان عالم افشانی
اما این کلمه در زبان عامَّه مردم آن دیار هنوز زنده است و به معنی دنباله ی آویزان عمامه است که طول آن نشانه تشخص صاحبش بوده است. نام های زنان و دختران نیز بیش تر نا مهای زیبای فارسی است. نظیر: گل، گلرو، گلرخ، گاتن، غنچه، نهال، نسرین، نرگس، مژگان، جانان… و مانند این ها.
اصطلاح های موسیقی از سازها و مقام ها هم فارسی است: سه گاه، چهارگاه، نوروز، اصفهان، بیات اصفهان، خسروانی، نهاوند، ساقی نامه، پرده، مقام…
همچنین: ساز، چنگ، نی، نای، نی داود، نای منصوری، شاه نی، بربط، عود، دف، سرنا.
گفته به جای تصنیف
گفته کار به جای تصنیف ساز
بسته به جای آهنگ
بسته کار به جای آهنگساز
وجود صدها کلمه ی فارسی مربوط به ساز و آواز می رساند که نخست موسیقی ایرانی نیز ریشههای اصیلی در متصرفات عثمانی دارد. دوم معلوم می شود که در سیصد سال گذشته به علت فترتی که در موسیقی ایران حاصل شده بسیاری از اصطلاح ها در ایران فراموش شده است. اما چون در آن جا موسیقی کم تر در تحت فشار و تضییق متعصبان بوده، اصطلاح های اصیل و کهن موسیقی رهآورد هنرمندان ایرانی بر جای مانده است. و در تدوین فرهنگ موسیقی ایرانی از این منبع غنی غافل نباید بود. عثمانی ها به گرفتن واژه های فارسی بسنده نکردند،بلکه در آن ها نوعی تصَّرف مالکانه نیز به عمل آوردند. مثلن:
آفتاب را به مجاز به معنی زیباروی و ماه روی.
آسایش را به معنی امنیت عمومی و صلح و رفاه عمومی.
گشاد کردن را به معنی محاصره.
و مکافات را به معنی جایزه و پاداش به کار بردند.
یا از کلمه ی نزاش به قیاس اسم مفعول عربی کلمه ی «مطروش» را ساختند. هزاران ترکیب فارسی در زبان عثمانی ساخته شده و به کار رفته است. مانند: کارآشنا (کارشناس) لسان آشنا (زبان دان، و آگاه به زبان های خارجی) کار آزما (کارآزموده) آرزوکش (مشتاق) جهان آشوب (بر هم زن جهان) آشوبگاه (محل بروز اغتشاش).
در میان این ترکیب ها که در زبان فارسی پیشینه نداشته به نمونههای نغز و دلاویزی هم برمی خوریم که جای آن ها در زبان فارسی خالی است. و در هر صورت بررسی در این زمینه از نظر پژوهش های زبان شناسی و گردآوری شواهد جدیدی برای اثبات قدرت و استعداد ترکیب پذیری زبان فارسی ضرورت بسیار دارد.
عثمانی ها به علت نزدیکی به اروپا پیش از ما به مفهوم های جدید اداری و اجتماعی و سیاسی و قضایی برخوردند و واژه هایی از فارسی یا عربی برای این مفهوم های جدید برگزیدند یا ساختند که بعدها همان واژه ها وارد زبان فارسی نیز شد. مانند: مشروطه- قانون اساسی- مجلس ملی- مجلس مبعوثیان- مجلس مؤسسان- صدراعظم- عدلیه- نظمیه- دیوان تمیز- دیوان محاسبات- محاکم جنحه و جزا و تمیز- علم حقوق- انتخابات- اصلاحات- ادبیات- مطبوعات- هیئت رییسه- انجمن نظارت- سفیر کبیر- مستشار- اقلیت…
و صدها کلمه ی دیگر که در ۳۵ سال گذشته با سیر و پیشرفت طبیعی زبان، واژه های نغزتر و فصیح تری جانشین بخشی از آن ها شده است. در سال ۱۱۴۱ هجری نخستین چاپ خانه در استانبول تأسیس شد و با گسترش قابل ملاحظه ای که آن روز زبان فارسی در کشور عثمانی داشت طی ۲۰۰ سال شمار زیادی از متن های ادبی و دیوان های شاعران ایران در استانبول به چاپ رسید و بعدها روزنامهها و مجله های فارسی نیز آغاز به انتشار کرد. وقتی هم که مدرسه های جدید به سبک اروپایی افتتاح شد، چون آموختن زبان عثمانی بدون آشنایی با زبان فارسی شدنی نبود، فارسی جزو برنامه ی رسمی مدرسه ها قرار گرفت، و ناچار شمار قابل ملاحظه ای کتاب های خواندن و دستور زبان فارسی برای مدرسه ها تألیف و چاپ شد. و به ویژه آن کتاب های دستور بعدها در ایران مورد استفاده و تقلید قرار گرفت.
در آخرین بخش این نوشته به شاهد عظیم و جاویدان نفوذ زبان فارسی در آن دیار باید اشاره کنم، و آن وجود گنجینههای گران قدری از نسخه های خطی فارسی است،که همواره مورد توجه و عنایت پژوهشگران و عاشقان زبان و ادب و فرهنگ ایرانی خواهد بود. امروز در ترکیه نزدیک به ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نسخه ی خطی در کتاب خانههای دولتی استانبول، آنکارا، قونیه،ب ورسا، ازمیر، قیصریه، ادرنه، قسطمونی موجود است که یک سوم از آن ها فارسی و شمار قابل ملاحظه ای از آن ها از یادگارهای پیش از مغول است.
بخشی از این نسخه ها از ایران رفته، و بخش مهمی نیز طی هفت سده در آسیای صغیر استنساخ شده،که هر یک از آن ها شاهدی بر رواج زبان فارسی در زمانی خاص و مکانی خاص است. بیش از هشتصد نسخه از این کتاب ها به گزینش و سفارش استاد مینوی، و شماری به وسیله ی بنده عکس برداری شده، و در این مورد مساعدت و تسهیلات مقام های کشور دوست و برادر، و دقت و توجه کارکنان کتاب خانهها در خور سپاس فراوان است.
از مجموع آن چه بیان شد امیدوارم این نتیجه حاصل شده باشد که زبان فارسی و ادبیات گران قدر آن، چنان ارزش و اهمیتی دارد که افزون بر این که پدران ما، ساکنان این سرزمین بزرگ، سده ها بدان عشق می ورزیدند، و بدان سخن میگفتند، در خارج از این سرزمین نیز، در کران تا کران جهان متمدن، سده های دراز مورد علاقه و ستایش هزاران هزار صاحبدلان جهان بود. و مؤثرترین وسیله ی پیوند فکری و فرهنگی با دیگر ملت ها، و مایه ی سربلندی و افتخار ملت ما شمرده می شد.
و جای دارد که امروز ملت ایران به ویژه نسل برومند و دانادل جوان ما قدر آن را بدانند، و پاس ثروت گرانسنگش را بدارند، و در افزودن بر این ثروت عظیم و جاویدان بکوشند، و در برابر نفوذ نامعقول زبان های خارجی که متأسفانه امروز مایه ی رونق بازار بی دانشان و کوته بینان است سَّدی از دانش و بینش آمیخته به عشق و ایمان بکشند. تا باشد که تا جهان است زبان فارسی مایه ی سرافرازی و بلند نامی ملت ما بر جای بماند.
– – –
این مقاله در بیستم فروردین ماه سال ۱۳۴۹در برنامه ی “مرزهای دانش” رادیو ایران به وسیله ی آقای دکتر ریاحی به صورت سخن رانی ایراد شده است.