گریه ی بی اختیار

اسیر خنــده چه داند کـه زار یعنی چــه ؟!

بســوی مـرگ ، ز دنیــا فـرار یعنــی چــه

تویی که اهل صفایی ، چه فهمی از حالم؟

شبانــه گریــه ی بــی اختیــار یعنــی چـه

دلـم خــزان و خیـالم بسـی زمستانی است

بــرای اهــل غــم اصلا بهــار یعنـی چه ؟

ز یـــار ، زخـم فــراوان بــه سینـه ام دارم

بیـــا ببین و بــدان یــادگـــار یعنــی چـه

بــه جمع مــا بنــگر ، عـاشقـــان تنهــا را

بیـــا مشــاهده کــن لالــه زار یـعنی چـه

قمــــار عشــق بگیــرد تمـــامِ عـاشـق را

معین به جز تو که فهمد قمار یعنی چه ؟!

۱ Comment

Add a Comment
  1. درود؛ در کارگاه منبت شعر، از خود گذر کنید و معنا را بار دهید که ما میرویم و او جاوید است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *