چکیده :
مفسر بزرگ ما محمد حسین بن سید محمد بن محمد حسین بن میرزا علی اصغر طباطبائی تبریزی قاضی از علمای عالیمقدار شیعه امامیه اثنیعشریه
متن مقاله :
مفسر بزرگ ما محمد حسین بن سید محمد بن محمد حسین بن میرزا علی اصغر طباطبائی تبریزی قاضی از علمای عالیمقدار شیعه امامیه اثنیعشریه در عصر حاضر است که در استنباط احکام شرعیه از مصادر اصلیاش ید طولی’ داشته و به مرتبه عالی اجتهاد نایل گردیده و از فلاسفه و مفسران بزرگ قرن است و آثار علمیاش دلالت بر مقام او دارد، و در زمینههای علمی دیگر نیز دست داشت که همه و همه حاکی از علو روح انسانی و ایمان و آگاهی ژرف اوست.
از خلال سخنان پیشین، درباره عصر زندگی مفسر و رویدادهایی که در طول حیات او رخ داده و خاندانی که در آن پرورش یافته، چنین مییابیم که عصر او آکنده از فراز و نشیبهای سیاسی و نشاط علمی و تحولات فرهنگی عظیم است که همه در تفسیر او اثر گذارده و علامه طباطبائی را به جانب اصلاح و اصلاحگری کشانده و او را در بعضی دورههای فترت به مبارزه در برابر تحریفات و حملاتی که از سوی دشمنان نسبت به اسلام وارد میشده برانگیخته است، و از همینرو بحثهای شفاهی و کتبی بسیاری در زمینه مسائل روز در حوزههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی طرح کرده است.
علامه در تفسیرش به مصادر بسیاری در زمینه تفسیر و حدیث و تاریخ و جز آن توجه داشته است که صرفاً از کتب و آثار شیعه نبوده و از امهات متون اهل سنت نیز برخوردار بوده است و این امر نمایانگر یکی از جوانب روشمندی و نگرش اعتدالی اوست که میکوشد در هر بحثی ژرفکاوی کند و از آرای صاحبنظران غافل نباشد. همچنین آشکار میگردد که در برابر منقولات روحیه تسلیم محض ندارد بلکه بعضی را میپذیرد و بعضی را رد میکند و با آنها ارزیابانه و نقادانه برخورد مینماید.
آیاتی را که سیاق واحد دارد در یک گروه بررسی میکند چرا که گاه مجموعهای از آیات ناظر به هدف واحدی است. و نیز در آغاز تفسیر هر سوره هدف اساسی سوره را مطرح میسازد و به خواننده توجه میدهد که مضامین اصلی و اهداف اصلی هر مقطعی چیست.
نخستین رکن روش تفسیری او تکیه بر خود قرآن مجید در گویا کردن معنای یک آیه و دریافت معانی آن است، و در پرتو این کار، به روش تفسیر موضوعی راه میبرد و با استفاده از گروه آیات مشابه، معنای بسیاری از مفاهیم کلیدی قرآن مجید را روشن میسازد، و بدینترتیب با روشی قرآنی و تفسیر قرآن به قرآن به قصص قرآنی میپردازد، و اعتماد بر روایات متناقضه ندارد، چنانکه در تفسیر قصص به داستانسرایی و تخیل آزاد، میدان نمیدهد. و از سوی دیگر به تأویل آنها نیز گرایش ندارد و میکوشد که به آیات حاکی از یک قصه ترتیب زمانی بدهد و از مجموع آیات مربوط به آن، یک قصه کامل قرآنی فراهم آورد، و برای روشنگری گوشههایی از آن که قرآن مجید فروگذار کرده ــ زیرا کتاب هدایت است نه داستان ــ روایات وارده درباره آنها را گرد میآورد، به نحوی که قصه روایی تابع مضمون قصه قرآنی بوده و با آن معارض نباشد.
علامه در المیزان برای سیاق و بافت کلام به عنوان یکی از قرائن حالیه در فهم کلام، شأن خاصی قائل است و از آن برای رد بعضی آرای مفسران یا قبول آن و برای بازشناسی آیات مکی از مدنی، و روشنسازی معنای بعضی الفاظ مبهم قرآنی و به عنوان معیاری برای قبول یا رد بعضی روایات، و ترجیح نهادن بین قرائات سود میجوید. همچنین به مسئله پیوند و تناسب بین آیات اعتنا دارد و اکثر اوقات علاقه وافری به بیان وجه مناسب بین آنها نشان میدهد.
و در پرتو قاعده اساسی «تفسیر قرآن به قرآن» و عمل به سیاق آیات، به سنجش و رد و قبول سنتی که مظنون باشد میپردازد. مراد از سنت، قول و فعل و تقریر معصوم ــ اعم از حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) ــ است. یعنی در صورتی که حدیثی غیرمتواتر باشد یا با قرائن قطعی یقینآور همراه نباشد. وگرنه در حجیت احادیث متواتر بحثی نیست. و موضع او در برابر خبر واحد از این قرار است که آن را فقط در احکام شرعی حجت میداند.
مفسر بزرگوار بخشهایی در تفسیر خود تحت عنوان «بیان» دارد و در این قسمتها از سنت برای تأیید و تقویت نتایج و استنباطهای قرآنی خود و نیز شرح معانی آیات در پرتو پژوهشهای لغوی و اعراب و سیاق و ظهور معنی استفاده میکند. و در همه حال بر آن است که «انالقرآن یفسر بعضه بعضاً». و برای هرچه روشنتر ساختن و برجسته نمایاندن این نگرش خود (که بخشی از قرآن تفسیرکننده و روشنگر بخشی دیگر است) بحثهای روایی، و منقولاتش از تفاسیر نقلی (= اثری = تفاسیری که برای شرح و توضیح آیات عمدتاً از احادیث استفاده میکنند) و اسبابالنزول (شأن نزول) و جز آنها را مستقل میآورد، و در ابتدای آنها کلمه «اقول» [ = چنین میگویم ] را ذکر میکند. و اگر آنچه در بخش روایات و مأثورات آورده با نتایج تفسیری او موافق باشد، به این توافق و تأیید، تصریح میکند، در غیر این صورت در مقام رد و تضعیف آنها برمیآید. و اگر در اساتید و رجال بعضی روایات ضعفی باشد، به آن اشاره میکند. همچنانکه با اتکا به همین نتایج تفسیری خود، در بخش بیانات به رفع تعارض بین آیات میپردازد.
علامه طباطبائی از اسبابالنزول، به اعتبار اینکه ممکن است یک نص قرآنی را توضیح دهد و وجهه معینی به آن ببخشد، سود میجوید، و در رفع تعارض احتمالی در میان روایات میکوشد و گاه بخش اعظم آنها را رد میکند. و بر آن است که احکام قرآنی محدود و منحصر به مناسبت نزول آنها نیست، بلکه عمومیت یعنی جنبه عام لفظ آنها مناط اعتبار است، و احکام قرآن کریم تا قیام قیامت برقرار است. او این قاعده را (که اصل، عموم لفظ است، نه خصوص مورد) گاهی «جری» و «تعدد مصادیق» نام مینهد.
علامه از درج مطالب دور و دراز و بیفایده، گریزان است و همواره دوستدار ایجاز و اختصار است. چنانکه اساتید را کامل ذکر نمیکند و غالباً مصدر و راوی اول را یاد میکند، و هرچندگاه به استطرادات روایی میپردازد ولی در اغلب موارد از درج اخبار مربوط به «فضائل سور» هم درمیگذرد.
علامه طباطبائی در تفسیر بعضی آیات به اقوال صحابه و تابعان هم میپردازد، ولی بر آن است که این اقوال فی حد ذاته فاقد حجیت است و مانند هر نص و قول دیگر تابع بحث و نقادی است. ولی گاه نیز آنها را نظر به اینکه از عصر نزول بهرهمند بودهاند، بر سایر اقوال یا اقوال سایر مفسرین مقدم میدارد.
استاد علامه در برابر اسرائیلیات، موضع منتقدانه بسیار سختگیرانهای دارد و هشدار میدهد که اکثر مفسرین در تفسیرهایشان در این ورطه افتادهاند، و علت آن در طبیعت داستان و داستانپردازی و تأثیر آنها در تفاسیر، و افراط در تمسک به انواع احادیث و پذیرش بیچون و چرای آنهاست، ولو اینکه با صریح عقل و آیات محکم قرآنی مخالف باشند. و ریشه اسرائیلیات و منشاء راه یافتن آنها به روایات اسلامی را میکاود و برای این کار مضامین اینگونه روایات را با آنچه در تورات و انجیل آمده است، تطبیق میدهد و وجوه تشابه [ و اختلاف ] آنها را بازمینمایاند، و جعلیات یهودیان را که با اقوال انبیا علیهمالسلام، و الهیات اصیل ادیان توحیدی مخالفت دارد، بیان میکند.
اما در مورد لغت و اعراب و علوم بلاغی در تفسیر آیات، به میزانی که به فهم آیه مدد میرساند و مدلول آن را روشن میکند، سود میجوید. همچنانکه اهتمام چندانی به اختلاف قرائات و روش معینی در این باب ندارد، و در عین آنکه غالباً بر روایت رسمی مصحف شریف [ روایت حفص از عاصم ] اعتماد دارد، گهگاه قرائتی را که با سیاق یک یا چند آیه مناسبتر و همخوانتر است، ترجیح میدهد. حاصل آنکه در ترجیح بین قرائات، بنا را بر سیاق میگذارد.
مفسر بزرگوار بر مبنای سیاق، نصوص قرآنی و نقشی که بعضی از آیات میتوانند در تفسیر بعضی دیگر ایفا کنند و اصول اعتقادی مانند توحید و عدل الهی و عصمت انبیا و نیز عقاید شیعه امامیه، به مناقشه آرای مفسرین و بررسی و ارزیابی آنها میپردازد.
علامه در این مسئله که باید ظاهر یا باطن آیات را گرفت، طرفدار باطنی است که ظاهر آیات و حقایق شرعی با آن موافق باشد، و تأکید میورزد که مقصود اصلی در اغلب آیات همان ظاهر است، به عکس کسانی از جمله بعضی متصوفه و باطنیه که میگویند مقصود اصلی باطن است، باطنی که فهم اهل ظاهر به آن نمیرسد. و استاد طباطبائی اینان را به نقض ظواهر دین و حکم عقل، متهم و متصف میکند. و آنجا که با باطن موافق است، آنها را با تعدادی از روایات ائمه دین تطبیق میدهد و این کار را از مقوله «جری» و «تعدد مصادیق» میشمارد، چرا که آیات قرآنی غالباً به بیشتر از یک مصداق واحد قابل حمل است، و این مصادیق ترتب طولی دارند، نه عرضی، لذا تزاحمی بین آنها ایجاد نمیشود. و گاه به طرح بعضی از آنها، در بخش بحثهای روایی، بدون آوردن هیچ تعلیقهای، اکتفا میکند و هدفش این است که به اختصار آنچه را که از ائمه اهل بیت، در تأویل معنای باطنی خاصی وارد شده است، عرضه بدارد. و گاه هست که به انواع اینگونه روایات که در کتب امامیه یاد شده است، اشارهای ندارد.
درباره موجودات غیبی نظیر عرش، قلم، لوح، روش علامه، غیر از روش پیشینیان است که میگویند هیچکس قدرت تأویل آنها را ندارد، چنانکه بعضی دیگر بر آنند که اینها جزو متشابهاتی هستند که تأویل آنها را کسی جز خداوند ــ سبحانه و تعالی ــ نمیداند. همچنین از روش فلاسفه که بر مفروضات و مسلمات علم هیئت بطلمیوسی در تنظیم حرکات کرات و افلاک آسمانی، اعتماد کرده و آنچه را که قرآن درباره اینگونه حقایق غیبی (لوح، کرسی، قلم، عرش) گفته است، با آنها تطبیق دادهاند، پرهیز کرده است. همچنین حمل این غیبیات بر تمثیل و تخییل [ یعنی تمثیلی یا تخیلی شمردن آنها ] را نمیپسندد، و این حقایق را در پرتو معنای عرفی و لغوی آنها و روش تفسیر قرآن به قرآن، معنی میکند و بر آن است که اینها مصداقهای حقیقی خارجی، به نحوی که درخور ساحت قدس الهی است دارند، ولی درباره مبهماتی که قرآن در حق آنها ساکت است، او نیز سکوت میکند و فقط به میزانی که قرآن درباره آنها توضیح داده است، شرح و بسط میدهد، و هر بحث دیگر را دور شدن از حقیقت تفسیر میشمارد.
با وجود بحثهای فلسفی عدیدهای که شادروان طباطبائی در المیزان مطرح ساخته است، در تفسیر خود مسلک فلاسفه را پیش نگرفته است، و به شیوه آنان، آیات قرآنی را تابع و دستخوش نظریههای فلسفی نگردانده است، و از بعضی بحثهای فلسفیای هم که به میان آورده مرادش تأیید معانی آیات و موضوعات قرآنی است، و گاه بعضی از نظریهها و آرای فلسفی را که با قرآن کریم موافق نیست، جرح و رد میکند.
و از نظر او تأویل یعنی حقایق واقعیای که آیات قرآنی از آنها حکایت یا به آنها اشارت دارد و از مضامین آیات برمیآید. و این همانند موضع ابنتیمیه درباره تأویل است.
علامه با ادعای کثرت نسخ که ناشی از اطلاق آن بر تقیید، تخصیص، استثنا، تبیین و نظایر آن است، مخالف است و موضع او در این باره، موضع اصولیان است، یعنی بین اینگونه اطلاقات فرق میگذارد و از نسخ فقط آنچه را از ظاهر آیات ناسخ و منسوخ هم برمیآید، میپذیرد [ یعنی به صرف روایات که یک آیه ناسخ آیه دیگر است اعتنا و اکتفا نمیکند ] لذا تعداد موارد نسخ از نظر او اندک است.
شادروان طباطبائی درباره آیات احکام نیز کمتر بحث میکند، زیرا آنها را از مطالب فقهی میداند که جای اصلی بحث آنها در کتب فقه است نه در تفسیر و آنها را از حواشی تفسیر میشمارد، با این تفاوت که چون بعضی مسائل فقهی، محل خلاف و معرکه آرا، باشد، آرای فقها و مفسرین را نقل و درباره آنها بحث و بررسی و مناقشه میکند و رأی خویش را در آن باره بیان میدارد.
عقاید مفسر بزرگوار، اعلیاللّه مقامه، هیچگونه اختلافی با عقاید رسمی شیعه امامیه اثنیعشریه ندارد، و با اشاعره و معتزله در بسیاری مواضع، نه فقط در مورد توحید و عدل الهی، اختلافنظر دارد. در بعضی موارد برای دفاع از عقاید امامیه، مانند مسئله امامت و عصمت و رجعت در آیات قرآن مجید ژرفکاوی میکند. همچنین برای رفع غموض بعضی آیات، از ظواهر آیات دیگر مدد میگیرد. نیز معنای آیاتی را که از ظاهر آنها تشبیه و تجسیم خداوند برمیآید، با استفاده از آیات تنزیلی روشن میسازد. یا در تحقیق و تأیید آنچه همه مسلمانان درباره آن اتفاقنظر دارند، نظیر مسئله نبوت و معاد با آیات قرآنی استدلال میکند. در عین حال در مسئله جبر و تفویض، روش عقلی محض پیش میگیرد تا امر بین امرین را اثبات کند.
بعد از بیان روش علامه در خلال این فقرات، اینک به روش او در قیاس با روشهای سایر مفسرین نظر میکنیم تا همانندی و اختلاف بین آنها را بررسی کنیم، و در پرتو این مقایسه اهم امتیازات روش تفسیری علامه طباطبائی را اختصاراً برمیشماریم.
بعضی از علمای تفسیر، روش تفسیر مأثور (تفسیر روایی) را نخستین (و بهترین) طریق در تفسیر قرآن میشمارند و معتقدند که بخشی از قرآن، بخش دیگر را تفسیر میکند. البته این طریقه، منحصر به «اهل اثر» یعنی حدیثگرایان نیست، بلکه اهل رأی و اجتهاد نیز به آن اعتقاد دارند و عموم مفسران، با وجود تفاوت نگرش، به میزان ژرفکاویشان در قرآن کریم، از این روش هم استفاده میکنند. بسیاری از مفسران در جنب نقل تفسیر مأثور و روایت از رسول اکرم(ص) و صحابه و تابعین ــ و در مورد شیعه امامیه از ائمه اهلبیت ــ از نصوص قرآن، برداشت ظاهری دارند. و از بهترین شیوههای تفسیر، تفسیر موضوعی است و علامه طباطبائی این روش و نیز قاعده تفسیر قرآن به قرآن را اساس کار خود قرار داده است.
از نظر اعراب و بحثهای لغوی، علامه به میزان نیاز و تا حدی که در روشن کردن معنای آیه و رفع غموض آن مفید است، به آنها میپردازد و هرگز به اندازه بزرگانی چون طبرسی وارد استطرادات لغوی و نحوی نمیشود. شایان ذکر است که شادروان طباطبائی در شرح معانی مفردات و وجوه نحوی آیات، اتکای بسیاری به مجمعالبیان طبرسی دارد، و این تفسیر گرانقدر از منابع اساسی علامه در زمینه لغت و نحو و جز آن است.
از نظر بلاغی فقط برای بیان نکتههای علمیای که در روشنسازی معنی نقش دارد، به بحث میپردازد و غالباً در این زمینه از کشاف زمخشری نقل اقوال میکند، چه او از ائمه کمنظیر بلاغت است، و به روشنگری اسرار بلاغت قرآنی و کشف زیباییهای سخن و باریکناهای لفظی و نظم و پیوند عبارات آیات اهتمام شایانی دارد.
تأثیر نهضت جدید تفسیرنگاری بر المیزان این است که میبینیم علامه طباطبائی به شکل واضحی به اصول مکتب امام محمد عبده در تفسیر، نزدیک میشود و وجوه این مشابهتهای فراوان بدین قرار است:
الف) پرهیز از استطرادها و بحثهای درازدامن ملالآور و حشو و زوائد. به طوری که آنچه مفسر ــ در این مکتب ــ به لغت و اعراب و بلاغت و غیر آنها میپردازد به قدر نیاز و به قصد کشف وجوه معانی است، نه غرق شدن در اطناب و پرداختن به جزئیاتی که مفسر را از وظیفه اصلیاش بازمیدارد. ب) پرهیز از بحث و بیان در مورد آنچه قرآن کریم مبهم گذارده است و اکتفا به ذکر آنچه نصوص قرآنی و احادیث صحیح تأیید میکند. پ) نیز اجتناب از احادیث ضعیف و مجعول و اسرائیلیات. ت) آوردن مقدمهای در باب اغراض هر سوره، و نظر داشتن به جنبه اصلاحگرانه این مقدمهها و نیز پرداختن به اندیشهها و قضایای فکری و اجتماعی معاصر.
و اما موضع علامه طباطبائی در مورد نظریات علمی جدید در تفسیر، این است که گاه به شمهای از آنها برای تأیید اشارات علمی موجود در قرآن مجید میپردازد، بیآنکه در وادی تفسیرهای علمی مادی درغلتد، چنانکه بعضی از پیروان این شیوه از جمله طنطاوی جوهری درغلتیدهاند.
در پایان پیشنهاد میکنم که به اذن الهی عدهای از صاحبنظران کمر همّت به تلخیص المیزان ببندند؛ و برای این کار استطرادات روائی و اغلب بحثهای متنوع دیگر را کنار بگذارند، ولی «بیان»ها را ابقا کنند. همچنین بحثهای قرآنی ملحق به بخش بیانات و آنچه از بحثهای روایی را که لازم و مناسب است نظیر روایات مربوط به اسباب نزول و آنچه روشنگر نص قرآنی است، همه را حفظ کنند.
همچنین پیشنهاد میکنم که عبارت «کتاب علمی، فنی، فلسفی، ادبی، تاریخی، روایی، اجتماعی، حدیث، تفسیر القرآن بالقرآن»(۲) را که بر صفحه عنوان مجلدات بیستگانه طبع اصلی عربی المیزان ظاهر شده است، حذف کنند، زیرا با حقیقت روش مفسر بزرگوار ما تناسب ندارد، و به جای آن فیالمثل این عبارت را بگذارند: «المیزان، تفسیر القرآن بالقرآن، عصری، ذو ابحاث قرآنیه متنوعه، یعقدها المفسر للفائده والایضاح».
و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین.
پی نوشتها:
۱٫ مقاله حاضر ترجمه و تلخیص آخرین مبحث کتاب عالمانهای است درباره علامه طباطبائی و روش او در تفسیر المیزان با این مشخصات: الطباطبائی و منهجه فی تفسیره المیزان، المولف: علی الاوسی، طهران، منظمهالاعلام الاسلامی (= سازمان تبلیغات اسلامی)، ۱۴۰۵ هـ. / ۱۹۸۵م، ص۲۵۹-۲۶۷٫
۲٫ این عبارت در طبع اول عربی المیزان که در دارالکتب اسلامیه در تهران، در زمان حیات علامه طباطبائی انجام گرفته، نیامده است. در ترجمههای فارسی آن نیز چنین عبارت توضیحی دیده نمیشود. پیشنهاد مترجم این است که در هیچ طبع و هیچ روایت، هیچ نوع عبارتی از این قبیل، که متانت علمی و آکادمیک ندارد، نیاید