یکی از بحثهای دامنهدار در حوزهی انواع ادبی، تقسیمبندی آثار و قراردادن آنها در قالب انواع ادبی است. تقریبن هیچ نظر جامع و مانعی برای انواع ادبیات غنایی در کتب انواع ادبی وجود ندارد که مورد اجماع همهی ادبیاتشناسان باشد. لذا مقالهی حاضر کوششی است برای یک بررسی جامع و نتیجهگیری در مورد انواع ادبیات غنایی و ترتیب پیشنهادی بر اساس اولویت در انواع ادبیات غنایی. در این مقاله ابتدا به توضیح و تفسیر ادبیات غنایی پرداخته شده و سپس انواع موجود در کتب انواع ادبی ذکر شده و در پایان نیز نظر نگارنده و تقسیمبندی جدیدی از ادبیات غنایی به دست داده شده است.
غنا در لغت به معنای سرود و آواز است و در اصطلاح، شعری است که بیانگر احساسات و عواطف گویندهی آن باشد. «احساس شخصی بدان معنی که از روح و احساس شاعر مایه گرفته باشد، و به اعتبار اینکه شاعر فردی است از اجتماع، لذا روح او نیز در بسیاری از مسائل با تمام جامعه پیوند دارد و زبانش گویای غمها و شادیهایی است که میان وی و افراد اجتماعش مشترک است.» (رزمجو، ١٣٨۵: ٨۵)
همهی آن چیزهایی که احساسات انسان را بیان میکند، هر نالهای که از دل غمزدهای بلند میشود، هر اندوهی که از هجرانی حاصل میشود و به شعر درمیآید، شعر غنایی است؛ به شرطی که تقلیدی نباشد. خواه عاشق دلسوختهای آن را بیان کند و خواه از زبان روستایی سادهدلی بهشکل ترانه بیان شود و یا اینکه بیان حال شاعری توانمند باشد. (صورتگر ١٣۴١: ١۷۶)
ارستو در فن شعر، ادبیات غنایی را در تقسیمبندی خود بهحساب نیاورده است و انواع ادبی را کمدی، تراژدی و حماسه میداند. در اروپای بعد از ارستو ادبیات غنایی یا همان لیریک به عنوان یکی از انواع ادبیات معرفی شد اما به نظر میرسد آنچه در ادبیات فارسی بر آن نام ادبیات غنایی مینهند، با آنچه اروپاییان آن را ادبیات غنایی میدانند، کمی فرق داشته باشد. شعر غنایی غریبان غالبن شعری است کوتاه و غیرروایی که الزامن با موسیقی خوانده میشود. حال آنکه در ادبیات غنایی منظومههای بلند روایی وجود دارند که آنها را میتوان شعر غنایی نمایشی خواند؛ منظومههایی مانند خسرو و شیرین نظامی.
بسیار روشن است که هر جریان اجتماعی در ادبیات آن جامعه تأثیرگذار است؛ یعنی نمیتوان ادبیات را بیرون از جامعه در نظر گرفت. جامعه نیز پیوسته در حال تغییر است و بنابراین، ادبیات و انواع ادبی هم پیوسته در حال تغییرند. بر همین اساس نمیتوان تعریفی ثابت و دقیق از چیزی که مدام در حال تغییر است، ارایه داد. در بررسیهای انواع ادبی و بهویژه نوع غنایی نباید زمینههای اجتماعی را نادیده گرفت؛ چراکه هیچگاه هجوهای فردی با هجوهای اجتماعی و یا مراثی درباری با مراثی خانوادگی را نمیتوان برابر دانست. «امروزه انواع ادبی دیگر مطلق و ثابت تلقی نمیشوند بلکه تحت تأثیر تحول و تکامل تاریخی، نظامهای نوعی در ادبیات، جامعهشناسی انواع و رابطه انواع ادبی با جنسیت مورد بحث قرار میگیرند» (دارم، ١٣٨١: ۷۵)
در بررسی انواع ادبی از گذشتهی دور تاکنون بهراحتی میتوان این نظر را داد که انواع ادبی را نمیتوان در یک حصار مشخص و یک مرزبندی دقیق قرار داد. انواع ادبی در بسیاری موارد چنان به هم آمیخته میشوند که یک اثر ادبی را میتوان در چند نوع ادبی جای داد. مثلن شاهنامه فردوسی با آن عظمت و با آنکه در بین همهی محققان و ادبیاتشناسان بهمثابه یک نوع حماسی منظور میشود، هیچگاه سراسر حماسی نیست و از مایههای دیگر انواع ادبی خالی بهنظر نمیرسد. به همین جهت به سختی میتوان یک اثر ادبی را دقیقن تحت یک نام و در یک زیرمجموعه قرار داد؛ زیرا اگر یک اثر ادبی از نظرگاهی به یک نوع ادبی نزدیک باشد، از دیدگاهی دیگر به نوعی دیگر شبیه است. مثلن هجو گاهی رنگ شعر نمایشی میگیرد و گاه غنایی. دیگر انواع ادبی نیز همین گونهاند. این آمیختگی در ادبیات غنایی به دلایلی، بیش از دیگر انواع ادبی است. یکی از دلایل این امر (آمیختگی انواع ادبی) تأثیر قالبهای شعری و سنتهای ادبی است. حکومت قالب و فرم مثلن قصیده موجب شده است که سلسلهی تداعی انواع مضامین شعری را در یک شعر در کنار هم قرار دهد. (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۲: ۱۹)
یقینن همهی انواع ادبیات غنایی نمیتوانند یک درجه از اهمیت را دارا باشند. یعنی نمیتوان عشقهای پاک و حقیقی را با عشقهایی که تنها نامی از عشق بر آنهاست و پیرنگی از عشق هستند، برابر دانست و در یک طبقه قرار داد. همانگونه که نمیتوان مرثیههای شخصی را که از عمق وجود شاعر میجوشند، با مرثیههای درباری و فرمایشی یکی دانست. با توجه به آنچه گفته شد، متکثربودن احساسات و عواطف انسان و نیز شدت و ضعف یا کیفیت آنها موجب شده است که این احساسات آن اندازه متنوع شوند که شاید نتوان آنها را در تقسیمبندی روشن و جامع و مانعی قرار داد. بنابراین، شاید کمترین موضوعی را در ادبیات بتوان یافت که نوع کاملن جدایی از دیگر انواع غیر از ادبیات غنایی باشد. «هیچ اثر حماسی اگرچه بهنهایت کمال فنی رسیده باشد، نمیتواند از افکار غنایی و غزلی خالی باشد» (صفا، ١٣٨۷: ١۵). همانطور که پیش از این گفته شد، این نکته منحصر به ادبیات حماسی نیست بلکه تقریبن نمیتوان نوعی از ادبیات را یافت که از اندیشههای غزلی بیبهره باشد؛ هرچند این اندیشه ضعیف باشد. این موضوع بهخاطر ویژگی خاص احساس و عاطفه در ادبیات غنایی با شدت بیشتری به چشم میخورد. «در شعر پارسی، اغلب انواع غناییات به یکدیگر میآمیزند، غزل حافظ، مجموعهی آنچه را غنایی خوانده میشود از طنز تا وصف و مرثیه و غزل را در خود جلوهگر میکند.» (شفیعی کدکنی، ١٣۷٢: ٨) بهره باشد؛ هرچند این اندیشه ضعیف باشد. این موضوع بهخاطر ویژگی خاص احساس و عاطفه در ادبیات غنایی با شدت بیشتری به چشم میخورد. «در شعر پارسی، اغلب انواع غناییات به یکدیگر میآمیزند، غزل حافظ، مجموعهی آنچه را غنایی خوانده میشود از طنز تا وصف و مرثیه و غزل را در خود جلوهگر میکند.» (شفیعی کدکنی، ١٣۷٢: ٨)
در ادبیات فارسی وسیعترین افق معنایی، افق اشعار غنایی است. «در یک نگاه اجمالی، شعرهای عاشقانه، فلسفی، عرفانی، مذهبی، هجو، مدح، وصف طبیعت همه مصادیق شعر غنایی هستند» (شفیعی کدکنی، ١٣۷٢: ۷)
اگر همهی تعاریفی را که از ادبیات غنایی داده شده است بررسی کنیم، به این خلاصه میرسیم که محور و اساس در ادبیات غنایی احساس و عاطفه است. یعنی شاعر شعر را برای آن میگوید که احساسی از احساسات و عواطف خود را بیان کند. به زبان دیگر، در شعر غنایی نه تنها احساس و عاطفه موتیف است بلکه محور و اساس است. استاد صفا در این مورد میگوید: «میزان و ملاک حقیقت در این نوع شعر، عواطف و روح شاعر است. غرض و غایت شعر غنایی توصیف عواطف و نفسانیات فرد است و تمام عواطف نفسانی بشر از هر نوع که باشد موضوع آن.» (صفا، ١٣٨۷: ٣) هرگاه شاعر به هجو شخصی میپردازد یا لغزی میگوید، هدفش چیزی غیر از بیان احساسات است اما بهصورت قهری در لابهلای آن اثر، احساس و عاطفه نیز داخل میشود. شاید بهسختی بتوان اثری ادبی را یافت که کاملن از احساس و عاطفه خالی باشد. بر همین اساس، اگر وجود احساس و عاطفه را در شعر دلیلی برای داخل کردن آن در ادبیات غنایی بدانیم، باید تقریبن کل آثار ادبی را ادبیات غنایی محسوب کنیم. با این توضیحات، بهنظر میرسد که بخش عمدهای از آنچه را امروزه به آن ادبیات غنایی میگویند، باید از ادبیات غنایی جدا کرد.
حال که به این نتیجه رسیدیم که در ادبیات غنایی محور، احساس و عاطفه است، به بررسی عاطفه میپردازیم. بر اساس تعریفی که روانشناسان از عاطفه ارایه دادهاند، عاطفه عبارت از «استعداد روانی است که از تمرکز یافتن گروهی از انفعالات پیرامون موضوع مشخصی در نتیجهی تکرار برخورد و ارتباط با این موضوع پدید میآید» (عثمان، ١٣۶٩: ١۶١). باید این نکته را مورد توجه قرار داد که زندگی و شخصیت هر کسی رنگی از احساس و عواطف او دارد. عدهای تعداد این عواطف را در انسان یازده نوع اصلی میدانند؛ هرچند نمودهای احساس و عاطفه بسیار زیاد و غیرقابل احصاء هستند. این یازده نوع عاطفه عبارتاند از: مهر، کین، نفرت، شادی، غم، ترس، بیباکی، امید، یأس و خشم. (شکیباپور، ١٣۶٣: ٣٠۷) هرکدام از انواع غنایی بر یک یا چند عاطفه مبتنی و متمرکز هستند. مثلن “هجو” بر کین و تنفر و حسد، “حبسیه” بر ترس، غم، کینه، نفرت و… در “مناجات” نیز بسته به حال نیایشگر مبتنی است بر غم، شادی، بیم و امید، عجز و ناتوانی. (ملک ثابت، ١٣٨۵: ١۴٠)
حال که به تفسیر و تبیین ادبیات غنایی و احساس و عاطفه پرداختیم، به تقسیم انواع ادبیات غنایی میپردازیم. مطابق آنچه پیش از این گفته شد، هر نوع ادبی حول یک محور میچرخد و اساس و پایهای دارد. همانگونه که در ادبیات تعلیمی هدف و محور آموزش است اما در کنار این محور و اساس ممکن است نکات دیگری نیز وارد شود. این نکته درمورد دیگر انواع ادبی نیز صادق است. در ادبیات غنایی نیز اساس و محور، احساس و عاطفه است. بنابراین، هر نوعی از ادبیات غنایی که احساس و عاطفه قویتری داشته باشد یا احساس و عاطفه در آن نقشمحوری ایفا کند، نوع قویتری از ادبیات غنایی است. مطابق این تعریف از ادبیات غنایی، بهنظر میرسد که انواعی که پیش از این بهخاطر وجود نوعی احساس در آنها ادبیات غنایی به حساب آمدهاند، از دایرهی ادبیات غنایی خارج میشوند.
نکتهی قابلتوجه در تعیین انواع ادبیات غنایی این است که باتوجه به آنچه پیشتر ذکر شد، نباید فراموش کرد که
١. تعیین مرز دقیق برای یک نوع ادبی تقریبن ممکن نیست.
٢. انواع ادبی به هم آمیختهاند و گاهی یک اثر ادبی را میتوان در دو یا چند نوع ادبی قرار داد.
٣. در تعیین انواع ادبی باید در نظر داشت که هر اثر ادبی مجموعهای از ویژگیهای اولیه و ثانویه را دارد. ویژگیهای اولیه همان خصوصیاتی هستند که بهعنوان اصول کلی یک نوع ادبی تعریف میشود و ویژگیهای ثانویه یا خصوصیات دقیقتر که تنها مختص به آن نوع ادبی است.
در تعیین نوع ادبی غنایی بهنظر همان ویژگیهای اولیه کفایت میکند؛ یعنی داشتن معیارهای کلی تعریفشده برای قرار گرفتن در ردیف ادبیات غنایی. مثلن اگر چند بیت از شاهنامه را بخوانیم، با آنکه این ابیات همهی ویژگیهای ادبیات حماسی را در خود ندارند اما به کمک آن خصوصیات اولیه میتوان حدس زد که این آثار از یک اثر حماسی هستند. پس آنچه مورد نظر ماست، در تعیین انواع ادبی همین ویژگیهای اولیهاند و گاهی یک اثر ادبی را میتوان در دو یا چند نوع ادبی قرار داد.
با توجه به آنچه گفته شد، در زیر ابتدا به توضیح و تفسیر همهی انواعی که آنها را جزء ادبیات غنایی میدانند میپردازیم و در پایان، نظر خود را در مورد تقسیمبندی انواع غنایی بیان میکنیم:
انواع ادبیات غنایی
غزل: غزل یک قالب شعری است اما در اینجا منظور از غزل آن قالب شعری نیست بلکه نوعی از ادبیات است که دارای مفهوم تغزلی است و در آن احساس و عاطفه نقش اساسی دارد. هدف شاعر در اینجا تنها زیبایی است و بیان احساس درخصوص موضوعی خاص. در غزل که ممکن است در هر قالبی سروده شود، احساس و عاطفه محور است؛ بهطوری که اگر احساس و عاطفهی موجود در آن را بگیرند، چیزی قابلاعتنا از آن باقی نمیماند. غزل همان است که به آن ادبیات غنایی میگویند؛ یعنی برجستهترین و قابلاعتناترین نوع ادبیات غنایی، غزل است.
مادهی تاریخ: در کتابهای انواع ادبی، مادهی تاریخ را یکی از انواع ادبیات غنایی دانستهاند. هرگاه با استفاده از حساب ابجد، تاریخی (تولد، مرگ، نشستن بر تخت، ساختن یک بنا و یا هر تاریخ دیگر) در قالب عباراتی در شعری درج شود، به آن مادهی تاریخ میگویند. در مادهی تاریخ هدف درج تاریخ است؛ بهصورتی که خواننده برای بهدستآوردن آن نیاز به تلاش ذهنی داشته باشد.
با توجه به نمونههای موجود مادهی تاریخ، به این نتیجه میرسیم که در بسیاری از موارد کمترین احساس و عاطفه در آنها بهکار رفته است. همین امر موجب میشود تا به این نتیجه برسیم که باید مادهی تاریخ را از ادبیات غنایی جدا کرد. حال چند نمونه از مادهی تاریخ را بررسی میکنیم.
حجت الحق ابوعلی سینا در شجع آمد از عدم به وجود (٣۷٣)
در شصا کرد کسب کل علوم (٣٩١) در تکز کرد این جهان بدرود (۴٢۷)
ابیات بالا نهتنها خالی از احساساند بلکه بهطور کلی خالی از تخیل نیز هستند و قراردادن این نوع در ردیف اشعار لطیف و پر احساس ادبیات غنایی درست و بهجا بهنظر نمیرسد. همچنین است نمونههای زیر:
همای روح پاک شیخ سعدی چو در پرواز شد از روی اخلاص
مه شوال بود و شام جمعه که در دریای رحمت گشت غواص
یکی پرسید سال فوت؟ گفتم ز خاصان بود، از آن تاریخ شد «خاص» (۶٩١)
یا نمونهی زیر:
چراغ اهل معنی خواجه حافظ که شمعی بود از نور تجلی
چو در خاک مصلی ساخت منزل بجو تاریخش از «خاک مصلی» (۷٩١)
مفاخره: مفاخره شعری است که در آن اساس بر اغراق است. گوینده صفات نیک خود را بسیار بیش از آنچه هست جلوه میدهد. بر همین اساس، مفاخره بیشتر از آنکه به ادبیات غنایی نزدیک باشد، به ادبیات حماسی نزدیک است: «در مفاخره شاعر میخواهد خود را انسانی مافوق طبیعی قلمداد کند». (شمیسا، ١٣٨۷: ٢٢۷)
سفرنامهی منظوم: در تعریف سفرنامه گفتهاند که ذکر اتفاقات، دیدهها و جزییاتی که در سفر پیش میآید؛ حال اگر این سفرنامه منظوم باشد، آنچه بیشتر از سفرنامههای دیگر دارد تنها وزن و قافیه است که به واسطهی منظوم بودن به آن افزوده شده است. در این نوع از شعر نیز احساس و عاطفه نقش اساسی ندارد و ذکر جریانات و جزییات سفر محور و اساس است. بنابراین، نمیتواند در نوع ادبیات غنایی جای گیرد.
شهر آشوب: شعری است که شاعر در آنها به نکوهش یا ستایش اهل شهری میپردازد. در این نوع شعر گاه شاعر به توصیف اهل پیشه و کسب آن شهر نیز میپردازد. در شهر آشوب نیز احساس و عاطفه جای چندانی ندارد و اگر احساس و عاطفهای هم در آن وجود داشته باشد، از نوع همان احساساتی است که در انواع دیگر شعر کموبیش وجود دارد.
مناظره: همانطور که از معنای لغوی آن مشخص است، شعری است که در آن به بحث و جدل پیرامون موضوعی پرداخته میشود. در مناظره هر طرف سعی میکند با استفاده از دلایل و براهین خود طرف مقابل را شکست داده و برتری خود را بر او نشان بدهد. در برخی مناظرهها رگههایی از احساس و عاطفه میتوان پیدا کرد اما بهطور عام، مناظرهها هدفی غیر از بیان احساس و عاطفه در موردی خاص دارند و بهتر است در ردیف اشعار غنایی قرار نگیرند. با توجه به ابیاتی از یک مناظره میتوان صحت این گفته را ثابت کرد. در زیر ابیاتی از مناظرهی «مغ و مسلمان» از اسدی توسی به نقل از «انواع ادبی» سیروس شمیسا آمده است.
ز جمع فلسفیان با مغی بدم پیکار نگر که ماند ز پیکار در سخن بیکار
ورا به قبلهی زردشت بود یکسره میل مرا به قبلهی فرخ محمد مختار
نخست شرط بکردیم کان که حجت او بود قویتر بر دین او دهیم اقرار
مغ آنگهی گفتا ز قبلهی تو قبلهی من به است کز زمی آتش به فضل به بسیار
به تف آتش برخیزد ابر و جنبد باد ز می ز قوتش آرد برو درختان بار
به آتش اندر سوزد ز فخر هندو، تن به پیش آتش بندند موبدان زنّار
شعر توصیفی: در اشعار توصیفی، شاعر به توصیف پدیدهای طبیعی یا غیرطبیعی میپردازد و در بسیاری موارد احساس خود را از تماشای آن چیز بیان میکند. همهی اشعار توصیفی از نظر وجود احساس و عاطفه ارزش یکسانی ندارند و در برخی از آنها توصیفاتی همچون توصیف بهار یا معشوق و… قویتر است اما در برخی دیگر احساس، چندان جایگاه شایستهای ندارد.
شعر بث الشکوی: بثّ از نظر لغوی به معنای بازگو کردن اندوه سخت و اسرار درونی (لغتنامهی دهخدا: مدخل بث: ۴٣۶٩) و شکوی هم به معنای شکایت کردن است. اشعار بث الشکوی هر شعری است که از دردهای درونی سرچشمه گرفته باشد. یعنی آشکارکنندهی اندوه و درد بهعنوان یکی از احساسات و عواطف انسانی است. همین بیان اندوه و درد درونی کافی است تا دلیلی قاطع و قوی برای داخل کردن این نوع شعر در ادبیات غنایی داشته باشیم. این اشعار غالبن در برابر ناملایمات، سختیها، محرومیتها سروده میشوند و حکایت رنج و اندوه و دشواریها و تیرهبختیهای گویندهی خود هستند.
اشعار تهنیت: از معنی لغوی آنها مشخص است که اشعاری هستند که برای بیان تهنیت و مبارکبادگفتن در مورد هر چیزی ممکن است گفته شوند. شادی و تهنیت نیز یکی از احساسات درونی انسان است. از نظر شعری، اشعار تهنیت دقیقن نقطهی مقابل مراثی و بیانگر اظهار شادی و خوشحالی شاعر از پیشامدی نیک هستند؛ بنابراین، احساسی و عاطفهمحورند.
مرثیه: شعری است که در رثای مردهای و ذکر خوبیها و بیان غم و اندوه در مرگ آن کس سروده میشود. در مرثیه معمولن شاعر اندوه و تأسف و تحسر خود را در مرگ آن شخص بیان میکند. مرثیهها انواعی دارند و هر کدام از آنها از نظر بار احساسی با دیگر انواع آن متفاوت است اما از آنجا که بیشتر مراثی حامل اندوه و غم – هرچند بهصورت صوری و فرمایشی – هستند، این نوع شعر را میتوان در ردیف اشعار غنایی قرار داد.
شعر انتقادی: شعر انتقادی خود انواعی دارد. در یک تقسیمبندی کلی، اشعار انتقادی را به هزل، هجو، طنز تقسیم میکنند. این سه نوع با هم متفاوتاند و هر کدام هدفی مجزا دارند اما آنچه در بین آنها مشترک است، این است که یکی از عواطف انسان را دستمایهی پرداختن به موضوعات و مضامین قرار دادهاند. مطابق تعریفی که ما از ادبیات غنایی مورد نظرمان است، این نوع از شعر را با تسامح میتوان جزو ادبیات غنایی به حساب آورد؛ زیرا درست است که در آن احساس وجود دارد و در برخی موارد احساس آن نیز قوی است اما هدف آن چیزی غیر از بیان احساسات و عواطف است.
سرودههای عرفانی: اگر غزل را یک نوع قوی ادبیات غنایی بدانیم، باید سرودههای عرفانی را نیز از انواع ادبیات غنایی به شمار آوریم؛ چراکه در سرودههای عرفانی عمومن عشقی حاکم است. این عشق زمینی نیست و رنگ آن با عشق زمینی کاملن متفاوت است اما عشق موجود بین سالک و معشوقش موجب میشود تا احساس و عاطفه یکی از محورهای اشعار عرفانی باشد. ناگفته پیداست که این موضوع شامل همهی سرودههای عرفانی نمیشود و همهی این سرودهها در یک مقام و رتبه نیستند اما عمدهی سرودههای عرفانی دارای احساس و عاطفهای هستند که بتوان آنها را در ردیف ادبیات غنایی قرار دارد.
شعر روایی عاشقانه: این نوع شعر را میتوان صرفنظر از روایی بودنش، بهخاطر حضور عاشق و معشوقی که همهی احساس و عاطفهی خود را برای رضایت خاطر دیگری به پای او میریزد و شاعری که نهایت تلاش خویش را بهکار میگیرد تا نقش احساسات و عواطف در شعرش پررنگتر باشد، از انواع قوی ادبیات غنایی شمرد.
حبسیه: معنای لغوی آن بیانگر نوع آن است. گاه شاعر به دلایلی گرفتار زندان میشود. در چنین شرایطی اشعاری میسراید و در آن اندوه و غصهی خود را از گرفتاریاش بیان میکند. علاوه بر این، شاعر برای تحریک دیگران و خصوصن بزرگانی که میتوانند او را از بند، خلاصی ببخشند، اشعاری پر از احساس میسراید تا با این شیوه افراد مورد نظر را تحت تأثیر قرار دهد و احساسات آنها را برانگیزد و به یاری احساس آنها و با دستاویزقراردادن آن از زندان رهایی یابد. در چنین اشعاری اصلیترین نقش را احساس و عاطفه بازی میکند. بنابراین، حبسیه یکی از انواع خوب ادبیات غنایی است.
شعر ستایشی: شعر ستایشی بیان محاسن و بزرگ جلوه دادن آنها در وجود ممدوح است. در این نوع شعر برجستهترین بخش و مضمون، ستایش ممدوح و بزرگجلوهدادن او با بهرهبردن از آرایهی اغراق است. در بسیاری از این مدایح و اشعار ستایشی احساس و عاطفه کمرنگ بهنظر میرسد. ظاهرن آنچه موجب شده است اشعار ستایشی در ردیف نوع غنایی قرار گیرند، مقدماتی است که در قصاید ستایشی وجود دارد. در این مقدمات شاعر ابتدا یک موضوع تغزلی را در چند بیت ذکر میکند و سپس وارد مدح بهعنوان موضوع اصلی قصیده میشود. به هر تقدیر احساس و عاطفه در این نوع شعر کمرنگ بهنظر میرسد.
معما: معما شعری است که شاعر با استفاده از آن، عبارتی را پنهان میکند. این عبارت ممکن است نام کسی یا چیزی باشد. یافتن آنچه شاعر در ابیات پنهان کرده است، مستلزم نوعی تلاش ذهنی است. در این نوع شعر کمترین احساس و عاطفه وجود دارد و بنابراین، بهتر است در ردیف ادبیات غنایی قرار نگیرد.
منظومههای اخوانی: گاه بین دو شاعر نامههایی منظوم ردوبدل میشود و هر کدام از آنها در همان وزن و قافیه جواب نامه را برای دیگری مینویسد؛ این منظومهها را «منظومههای اخوانی» میگویند. دو طرف در این نامهها گاه یکدیگر را ستایش و گاه از هم گله و شکایت میکنند. در این منظومهها محور احساس و عاطفه نیست اما از آنجا که در نامههایی که ردوبدل میشود گاه احساس و عاطفهای قوی نهفته است، میتوان آنها را در ردیف ادبیات غنایی قرار داد.
شعر کدیه: در این نوع شعر، شاعر برای برانگیختن احساسات شخص مورد خطاب برای یاری به او از احساس و عاطفه بهرهای قوی میبرد؛ زیرا یگانه یا قویترین دلیل برای جوابدادن به یاریخواهی گدا، احساسات انساندوستانه است. بنابراین بهنظر میرسد حضور احساس و عاطفه در این نوع شعر قابلتوجه باشد و بنابراین میتواند در ردیف اشعار غنایی قرار گیرد.
ساقینامه: ساقینامه شعری است در قالب مثنوی و بر وزن متقارب. «در ساقینامه شاعر ساقی و مغنی را مخاطب قرار میدهد و از آنان میخواهد که بادهای در کار کنند و سرودی ساز دهند» (شمیسا، ١٣٨۷: ٢۴٩). ساقینامه را شاید بتوان یکی از نمونههای خوب ادبیات غنایی دانست؛ زیرا علاوه بر وجود احساس در آن، امکان خواندن و همراهیکردن موسیقی با آن بیش از دیگر انواع شعر است. این نکته ساقینامه را بیشتر به ادبیات غنایی نزدیک میکند. در ادب اروپایی همانگونه که پیش از این گفته شد، شرط ادبیات غنایی همراهی آن با موسیقی است.
خمریه: یکی از انواع شعر است که درونمایهی آن نکات و مسائلی مربوط به شراب، شرابنوشی، ساقی و لوازم و مقتضیات آن است. در این نوع شعر، شاعر احساس خود را در مورد باده و بادهنوشی و ساقی و دیگر ملزومات آن بیان میکند. نوشی و ساقی و دیگر ملزومات آن بیان میکند.
دهنامهها: دهنامه، عنوان عمومی گونهای از منظومههای عاشقانه است که در آنها وصف حالات عاشق و معشوق و احوال عشق از طریق نامههایی که بین آنها ردوبدل میشود (و شمارشان به ده میرسد)، بیان گردیده است. دهنامهها معمولن در قالب مثنوی سروده شدهاند ولی در بعضی از آنها، غزلهایی هم از زبان عاشق یا معشوق آمده است. دهنامهها خود انواعی دارند؛ از جمله دهنامههای یکسویه، دوسویه و دهنامههای بینامه. دهنامهها از هر نوعی که باشند، بیانکنندهی سوز و گداز عاشقانه و بیانگر احساسات و عواطفی هستند که بین عاشق و معشوق وجود دارد. همین دلیل کافی است تا دهنامهها را بتوان در ردیف ادبیات غنایی قرار داد.
بدیههسرایی: بدیههسرایی نوعی شعر است که در آن شاعر بدون فکر و اندیشه و برنامهی قبلی درمورد موضوعی میسراید. گاه در مجلس شاه یا در حضور دیگر موضوعی پیش میآید و شاعر حول محور آن موضوع بر بدیهه شعری میسراید. از آنجا که موضوع بدیههسراییها متفاوت است، نمیتوان همهی آنها را در ردیف ادبیات غنایی قرار داد.
حسب حال: شعری است که شعرا دربارهی اخلاق و روحیات و تأملات روحی و وضع زندگی و کیفیت معاش و شرح احوال و سوانح و حوادث شخصی و تیمار خواری زن و فرزند و ذکر پیری سرودهاند (موتمن، ١٣۶۴: ٢۵٢). با دقت در مضامین ذکرشده برای این نوع شعر میتوان نقش و رنگ احساس را در آن معین نمود و آن را بهراحتی در ردیف اشعار غنایی قرار داد.
شعر البسه و اطعمه: نوعی از ادبیات توصیفی است که در آن شاعر به توصیف یا ستایش و یا مذمت لباس یا غذایی میپردازد. بهنوعی میتوان گفت در این نوع شعر شاعر نظر خود را درخصوص لباس یا طعامی خاص بیان میکند و یا به توصیف آن میپردازد. بهنظر میرسد که با تسامح هم نتوان این نوع شعر را در ردیف ادبیات غنایی قرار داد.
حال که تا حدودی موضوع و مفهوم انواع مختلف شعر مشخص شد، به بررسی آنها میپردازیم و با یک دید انتقادی در خصوص دلایل حضور یا عدم حضور هر کدام از آنها در ردیف ادبیات غنایی اظهارنظر میکنیم.
نتیجه
با بررسی جمیع جهات و با غور در نمونههای متفاوت از هر نوع، میتوان به این نتیجه رسید که برای قرار دادن برخی از آنچه بهعنوان انواع ادبیات غنایی ذکر شده است، در ردیف ادبیات غنایی دلیلی نیافتم (در این مورد صحبت خواهد شد). علاوه بر این، بهنظر میرسد انواعی که میتوانند از انواع ادبیات غنایی باشند، از قلم افتادهاند. از جمله موارد زیر:
مناجاتنامهها: در بحث بر سر تقدم و تأخر ادبیات حماسی و غنایی صحبتهای دامنهداری صورت گرفته است. طرفداران تقدم ادبیات غنایی معتقدند اولین اشعار، مناجاتهایی هستند که انسانهای آغازین در خلوت خود با خدایان خویش داشتهاند و احساسات خود را در برابر خداوندشان بیان کردهاند. در رازونیاز با خداوند بهطور قطع و یقین جنبههای احساسی حضوری قوی دارند، بنابراین، نوعی از ادبیات غنایی یقینن مناجاتنامهها هستند.
ادبیات عامه (فولکلوریک): این نوع ادبی که خود شکلهای گوناگونی دارد، غالبن بیانکنندهی احساسات و عواطف قبایل و طوایفی است که برای بیان احساسات خود (به فرزندشان درهنگام خواب، عروسشان درهنگام عروسی، حیوانشان درهنگام کار و یا شیردوشی و بسیاری موارد و جنبههای دیگر) از اشعار و ترانههایی استفاده میکنند. شعر فولکلوریک را میتوان نوعی پر از احساس و عاطفه از ادبیات غنایی به حساب آورد.
شعر انسانی: شعری که جنبهی اجتماعی آن بر جنبههای دیگرش غلبه دارد؛ یعنی به مسائلی چون وطنپرستی، آزادیخواهی، مبارزه با دشمنان و… میپردازد. این نوع از شعر از گذشتههای دور در ادبیات ما نمودهایی داشته است اما حضور جدی آن بهعنوان یک نوع جدید را میتوان همزمان با دورهی مشروطه دانست.
شعر فلسفی: این نوع شعر، غالبن بیانگر موضوعاتی چون بیثباتی دنیا، زشتی و تباهی زندگی، ترس از مرگ، احساس پوچی در زندگی و… است. در شعر فارسی نمایندهی تمامعیار این نوع ادبی خیام و در مواردی نیز حافظ است. شاعر در چنین نوعی از آثار ادبی، برخوردی فلسفی با پدیدههای دنیایی دارد و به همهی امور این دنیا رنگ فلسفه میزند.
تقسیمبندی پیشنهادی ادبیات غنایی
از آنجا که در ادبیات غنایی احساس و عاطفه نقش اساسی دارد، بهنظر میرسد تقسیم ادبیات غنایی هم بهتر است بر اساس میزان حضور احساس و عاطفه در آثار باشد. بر این اساس، میتوان دو نوع کلی برای ادبیات غنایی متصور شد: ١. آثاری که در آنها احساس و عاطفه نقش محوری دارد؛ ٢. آثاری که احساس و عاطفه در آنها نقش محوری ندارد اما احساس آنها قویتر از دیگر آثار است.
١. آثاری که احساس و عاطفه در آنها نقش محوری دارد که عبارتاند از: غزل، مرثیه، مناجاتنامه، فولکلور، حبسیه، شعر روایی عاشقانه، سرودههای عرفانی، سرودههای توصیفی، دهنامه، تهنیت، خمریه، ساقینامه، بث الشکوی، کدیه، اشعار فلسفی، اشعار انسانی.
٢. آثاری که احساس و عاطفهی آنها قوی است اما نقش محوری ندارد که عبارتاند از: شعر انتقادی، اخوانیات، شعر البسه، شعر اطعمه، بدیههسرایی، شهر آشوب، شعر ستایشی.
با بررسی آنچه در دو مورد بالا ذکر شد میتوان نتیجه را گرفت که از انواعی که پیشتر معرفی گردید با توجه به بررسیهای صورتگرفته مواردی چون، مفاخره، مناظره، حسب حال، سفرنامهی منظوم، معما و مادهی تاریخ نمیتوانند در ردیف ادبیات غنایی قرار گیرند و به دلیل کمرنگ بودن احساس و عاطفه در آنها بهتر است از انواع دیگر ادبی غیر از ادبیات غنایی به حساب بیایند.
منابع:
١. دارم، محمود؛ انواع ادبی، پژوهشنامهی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، بهار ١٣٨١، شمارهی ٣٣،
٢. دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه، تهران، مؤسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ١٣۷۷.
٣. رزمجو، حسین؛ انواع ادبی و آثار آن در زبان فارسی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، ١٣٨۵.
۴. زرینکوب، عبدالحسین؛ ارستو و فن شعر، تهران، مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، ١٣٨۷.
۵. شکیباپور، عنایتالله؛ دایرهالمعارف روانشناسی، تهران، انتشارات فروغی، ١٣۶٣.
۶. شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ «انواع ادبی و شعر فارسی» رشد آموزش ادب فارسی، سال ٨، شماره ٣٢، ١٣۷٢.
۷. شمیسا، سیروس؛ انوع ادبی، تهران، انتشارات میترا، ١٣٨۷.
٨. صفا، ذبیحالله؛ حماسهسرایی در ایران، تهران، امیرکبیر، ١٣٨۷.
٩. صورتگر، لطفعلی؛ سخنسنجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ١٣۴١.
١٠. عثمان، عبدالکریم؛ روانشناسی از دیدگاه غزالی و دانشمندان اسلامی، مترجم: سیدمحمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ١٣۶٩.
١١. محمدی، هاشم؛ «ادبیات غنایی»، کیهان فرهنگی، شمارهی ١۴١، ١٣۷۷.
١٢. ملک ثابت، مهدی؛ «نوع ادبی مناجاتهای منظوم»، مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شمارهی ١۷٩، ١٣٨۵.
١٣. موتمن، زینالعابدین، شعر و ادب فارسی، بیجا، کتابفروشیهای حافظ و مصطفوی، ١٣۶۴.