خطهی آذربایجان در طول تاریخ، ادبا، شاعران و عارفانی را در دامان خود پرورش داده که هر یکی از آنها ستارهی پر فروغی در آسمان فرهنگ و ادب ایران هستند. در زمان معاصر هم آذربایجان از وجود چهرههای فرهنگی بینصیب نمانده و شعر و ادب ایران مدیون و مرهون خدمات ارزشمند آنهاست.
بدنبال بزرگ داشت استاد علی نظمی تبریزی در آبان ماه ۱۳۹۲ در فرهنگ سرای بهمن تبریز، فرهیختگان زبان و ادب پارسی و ارادتمندان و دوستان استاد نظمی ارج نامهی بنام سیمرغ غزل در جهت پاسداشت یک عمر خدمت به فرهنگ و ادب این مرز بوم تدارک دیدند. ارادتمندان و دوستان استاد نظمی در این ارج نامه تمام گفتنیها را گفتند و صفحهای سفید برای اظهارنظر حقیر باقی نمانده است. بنده در شبهای شعر «بزم سخن» از دریای بیکران ادب فارسی از محضر ایشان خوشهها چیدم و برای ادای دین هر چند کوچک هم که شده نظر کوتاهی به زندگی و آثار ایشان میاندازیم.
استاد نظمی در دورهی جوانی برای کار و امرار معاش در سال ۱۳۲۶ عازم تهران شد و از آنجائیکه به شعر و شاعری علاقه داشت به انجمنهای ادبی آن سالها راه یافت. یکی از این انجمنهای ادبی که توسط استاد محمدعلی ناصح اداره میشد و روزهای چهارشنبه با بزرگانی هم چون ملک الشعرای بهار، محمدامین طوسی، خلیل خطیب رهبر، مشفق کاشانی، جواد آذر، و بالاخره با هم شهریاش شهریار آشنا شد و فُوت فن و رموز شاعری را از این بزرگان یاد گرفت. بعدها به جلسات یاران سهشنبهی راه یافت و در آنجا هم با بزرگانی هم چون امیری فیروز کوهی، رهی معیری، مهدی اخوان ثالث آشنا شد. نظمی جوان توانست با اسلوب و ساختارها آرایههای شعری آشنا شد. وی شرح آشنائیاش را با ملک الشعرای بهار در انجمن ادبی تهران این طوری بقلم آورده است. «من مرحوم بهار را خیلی دوست داشتم بیست پنج ساله بودم که آن عزیز بر اثر بیماری سل مرغ روحاش از غبار تن پروبال بیفشاند. روزهای بهار بود در سال ۱۳۳۰ قبرستان ظهیرالدوله رجال مملکتی و درباری و شعرا و ادبا جمع گشته بودند اما کسی نبود برای انتقال جنازه به داخل قبردستی دراز شود. شاید بخاطر لباسهای فاخری که پوشیده بودند و شاید هم چون من باور نداشتند که فصل بهار باشد و «بهار» از دنیا رفته باشد و من که جوانتر بودم و شاگرد آن استاد بزرگ و لباس سادهای هم پوشیده بودم از پائین جنازه گرفته و داخل قبرش گذاشتم افسوس که دیگر باغ ادب مانده بی بهار …»
و بعدها تاریخ فوت بهار را این گونه سروده است.
در ماتم یگانه شعر و ادب «بهار» | هر دم زمین غمین و زمان گشت سوگوار | |
همپایهی بهار نزاید زمادری | و رقرنها زمانه نشیند به انتظار | |
نشر ادب به دولت او بود بر کمال | نظم سخن به همت او بود استوار | |
سال وفات او چه طلب کردم از خرد | فریاد زد که: (باغ ادب مانده بیبهار) | |
۱۳۳۰ شمسی |
استاد نظمی در شعر و غزل از سعدی پیروی میکند و بخاطر همین است که در انجمن ادبی «بزم سخن» که خود استاد پایهگذاری کرده است با حضور جمعی از شعر و ادبا و هنر دوستان فقط گلستان و بوستان و غزلیات سعدی خوانده میشود، استاد نظمی آخرین و تنها شاعر غزل سرا و سعدی شناس نه در آذربایجان، بلکه در ایران است که تبحر خاصی در تفسیر و شرح آثار سعدی دارد. همان طور که یادآوری گردید استاد نظمی و پیرو و مرید سعدی است و در غزل از ایشان پیروی میکند و بارها به این موضوع اشاره کرده است.
دنباله روی سعدی شیرازیام اما | هیهات که من نیز سخندان شده باشم | |
و یا | ||
«نظمی» حدیث من همه جا نقل مجلس است | تا پیروی زسعدی شیرین سخن کنم | |
و یا | ||
«نظمی» الحق غزل خواجه نه کار من توست | پخته نتوان شدن از زمزمه خامی چند |
از آنجائیکه مراد شهریار خواجه حافظ بود و تخلص خود را هم از دیوان حافظ گرفته است، نظمی نیز طبح شعرش را مدیون شیخ اجل میداند چنانکه خود گوید:
«شهریار» و من شوریده شبی قرعه زدیم | خواجه افتاد به او، سعدی شیراز بمن |
برای آشنائی بیشتر خوانندگان سعی میشود هر چند کوتاه و مختصر به آثار و تالیفات استاد اشارهای بشود.
۱- مهمترین اثر استاد نظمی تبریزی اثر ماندگارش «دویست سخنور» است که قبل از همهی تالیفاتاش به زیور طبع آراسته شده است. تذکره: الشعرای دویست سخنور حاوی شرح حال و زندگی دویست تن از شعرا و سخنوران که برای اولین بار در سال ۱۳۵۵ با مقدمهی دکتر ناصر بقائی استاد دانشگاه آذر آبادگان و چاپ دوم با مقدمه پروفسور غلامحسین بیگدلی در سال ۱۳۶۶ در موسسه انتشارات علمی تهران و ازآن به بعد بارها در تهران و تبریز تجدید چاپ شده است. پروفسور غلامحسین بیگدلی در مقدمه چاپ دوم کتاب با شمردن مزایای این تذکره نامه مینویسد «مولف هنرمند، ابتکاری به کار برده که تاکنون هیچ کدام از ماده تاریخ نویسان سلف او بکار نبردند.» تذکره دویست سخنور بهترین منبع و ماخذ در ردیف تذکره نامههای معروف و معتبر قرار گرفته است. دویست سخنور حاوی ماده تاریخ دویست نفر از شاعران معروف ایرانی از رودکی تارهی معیری که میتواند یک ماخذ مهمی در ماده تاریخ نویسی باشد. ماده تاریخ نویسی در حوزه شعر ایران سابقهی دیرینه دارد. در بین شاعران دوره معاصر ادیب الممالک فراهانی و جلال همائی در سرایش ماده تاریخ ید طولانی داشتند. روی جلد تذکره دویست سخنور این رباعی استاد چاپ شده است.
تاریخ کسان زطبع من باید جست | بسگفت در این دستوبسی خواهد گفت | |
تاریخ وفات دیگران من گفتم | تاریخ مرا تا چه کسی خواهد گفت؟ |
استاد شفیعی کدکنی پس از خواندن این رباعی متاثر گشته و رباعی زیر را در جواب استاد و نظمی سرودهاند.
تاریخ تو را به زندگانی گویم | و زدولت و بخت آسمانی گویم | |
نام تو به شعر فارسی خورده گره | زان روی، زعمر جاودانی گویم |
شادروان محمد امین ادیب طوسی شاعر و استاد برجستهی دانشگاه تبریز که حق استادی بر گردن نظمی تبریزی دارد دربارهی اهمیت و ارزش دویست سخنور میگوید:
«نظمی» ای شاعر، ای ادیب هنرور | خواندم من آن کتاب نغز، سراسر | |
فضل کمال تو بیش از این بود، آری | من زهزاران یکی نگفتهام ایدر | |
تحفهی «طوسی» است اگراز او به پذیری | گرچه سخن مختصر سرود و محقّر |
۲- هفت شهر نظمی: این کتاب بعدها به انضمام جلد اول دیوان با پیشگفتاری شادروان عبدالعلی کارنگ در سال ۱۳۵۲ در چاپخانه شفق تبریز چاپ شد.
۳- تدوین و تصحیح دیوان سلیمان امینی سرابی: این کتاب شامل چهار هزار بیست شامل غزلیات و اشعار متفرقه در سال ۱۳۵۶ به چاپ رسیده است. سلیمان امینی یکی از تواناترین گویندگان آذربایجان بود که دیوانهایش بنام «اشک خون» و «گلهای خودرو» با مقدمه استاد شهریار در سال ۱۳۵۴ به طبع رسیده است.
۴- دیوان اشعار جلد اول- جلد اول دیوان استاد نظمی بارها در تهران و تبریز به چاپ رسیده، چاپ سوم جلد اول دیوان استاد نظمی در انتشارات سروش با مقدمهی زنده یاد دکتر محمود پدیده شاعر و محقق و استاد دانشگاه چاپ شده است استاد پدیده در مقدمه دیوان دربارهی دوستاش مینگارد. «به جرعت میتوان گفت که نظمی از معدود کسانی است که در پختگی، تعبیر و ظرافت فکر و انسجام کلام به حریم گویندگان بزرگ راه یافته است
گرچه جز نظمی فصیحانند در هر سو ولی
از کلاماش شیوهی معجز نگاری تازه شد»
۵- گلشن معانی (شرح بعضی از ابیات مشکلهی فارسی) این کتاب حاوی دویست پنجاه بیت مبهم و درست معنا نشده از بزرگان ادب پارسی نظیر خاقانی، فردوسی، سعدی، حافظ، نظامی، ناصر خسرو، صائب تبریزی و … که استاد توانسته از این اشعار رمزگشائی کند.
۶- جلد دوم دیوان اشعار: جلد دوم دیوان اشعار استاد نظمی تبریزی حاوی ۱۹۰ غزل و ۱۴۳ رباعی و ۲۱ قطعه متفرقه به پیش گفتاری دکتر میر نعمتاله موسوی و با گفتاری چند از بزرگان فرهنگ و ادب و با تقریضی به قلم پروفسور سیدحسن امین، با نگاه سبک شناسی در تیرماه سال ۱۳۸۹ در تبریز به زیور طبع آراسته شده است.
۷- منتخبات و گزیدهها: از سال ۱۳۷۰ به این طرف گزیدهی دیوانها به عنوانهای «فروغ عمر» و «نیایش و ستایش» در شعر نظمی تبریزی به کوشش محمدتقی سبکدل در تبریز به چاپ رسیده است.
اگر صفحات محدود کتاب تهران اجازه دهد برای آشنا شدن خوانندگان به سبک شعری و شیوائی غزل استاد نظمی تبریزی دو قطعه از غزلیاتاش تقدیم خوانندگان میشود.
بوی گل گرفت
پیش خود کردم خیالش، خانه بوی گل گرفت | گفتم از وصف رخش، افسانه بوی گل گرفت | |
امشب از سرو گل اندام، از کف ما بیدلان | جرعهای زد، ساغر و پیمانه بوی گل گرفت | |
ای صبا زلف کدامین غنچه لب بوسیدهای؟ | کز نسیمات خانه و کاشانه بوی گل گرفت | |
تا به لعلش بوسه زد پیمانه، نشئت خیز گشت | چون به زلفش آشنا شد شانه، بوی گل گرفت | |
صبحدم «نظمی» زحسن روی آن گل پیرهن | شمّهای گفتم، فضای خانه بوی گل گرفت |
اسرار مگوئید
یار آمده در خانه، ز اغیار مگوئید | گل جلوهگری میکند، از خار مگوئید | |||
در باز پسین لحظه شنیدید که حلاّج | این جمله به لب داشت که: اسرار مگوئید | |||
از زهد ریائی چه بگوئیم؟ که زاهد | بر لب نهد انگشت که زینهار مگوئید | |||
بازار هنر سخت کساد است در این شهر | حُسن و هنرم پیش خریدار مگوئید | |||
تاری زسر زلف تو در دست صبا بود | میگفت که : از نافهی تاتار مگوئید | |||
گر راز میان من و او را ننهفتید | باری به سر کوچه و بازار مگوئید | |||
«نظمی» هوس کعبه و بتخانه ندارد | ||||
باوی سخن از سُبحه و زنّار مگوئید | ||||
وقتی صحبت از میهن و وطنپرستی در میان باشد آذربایجانیها سر از پا نمیشناسند. از آتورپات «که آذربایجان از او نام یافت» گرفته تا ستارخان و از نظامی: «همه عالم تن است ایران دل» گرفته تا شهریار «به خون دانی چه بندم نقش؟ ایران» و حالا نظمی تبریزی در وطنپرستی هیچ کم کسری از سلف بر حق گذشتگانش ندارد.. در این زمانهی سفلهپرور هر کسی که از میهن پرستی صحبت میکند با چشم غرهای روبرو میشود و یا به باستان گرائی و شونیسم و را سیسیسم متهماش میکنند. در زمانی که چراغ ایران کوچه پس کوچههای ظلمت کدهی اجانب و بیگانگان را روشن میکنند شنیدن ابیاتی در وصف وطن از استاد نظمی غنیمتی است.
اگرچه آتش غم سوخت جان ایرانی | مجال شکوه ندارد زبان ایرانی! | |
کجا ز آفت گرگان توانم ایمن شد؟ | که پاس گله ندارد شبان ایرانی | |
به خون و خاک کشیدند نوجوانان را | چنانکه بود بعید از گمان ایرانی | |
زبس که نالهیمردوزن از زمین برخاست | فلک به نوحه نشست از فغان ایرانی |
استاد نظمی از آن گونه شاعرانی است که هویت خود را از سرزمیناش و از مردماش گرفته است و در جواب آنهائیکه میگفتند چرا شما در فرنگ رحل اقامت نمیافکنید این قطعه شعر را برای آنها سروده است.
ایران من ای دیار هوشنگ | ای مهد کمال و فرّو فرهنگ | |
آنی تو که عزّت تو داده است | بر چهرهی روزگار، رنگ | |
نسوان تو مظهر وقارند | مردان تو شیر آهنین چنگ | |
بد خواه ترا همیشه بوده است | میدان فراخ آرزو تنگ | |
گامی زتو هر که دور باشد | دورم من از او، هزار فرسنگ | |
هر کس که نگشت دوستدارت | از دوستیاش بود مرا ننگ | |
دامان تو هست تا به چنگم | بردا من کس نمیزنم چنگ | |
هر نغمه که میزنند اغیار | در گوش من است خارج آهنگ | |
«نظمی» مشتی زخاک پاکت | نفروخت به گوهری گران سنگ | |
ایرانیام و فدای ایران | با من سخنی نگو ز افرنگ |
بسیار عالی. گزیدهای قابل قبول در شرح و وصف مقام ادبی استاد نظمیتبریزی. سپاس