مردی جوان پریشان و آشفته نزد شیوانا آمد و با حالتی زار و به هم ریخته گفت: “به هر کسی محبت میکنم جوابم را با گستاخی و بیاحترامی میدهد و از مهربانی من سوء استفاده میکند و نمک میخورد و نمکدان میشکند. شما بگویید چه کنم! آیا طریق مهر و محبت را رها سازم و همچون خود آنها بیرحم و خودپرست شوم و به فکر منافع خودم باشم؟!”
شیوانا با لبخند گفت: “وقتی کسی به دیگری محبت میکند و در حق انسانهای اطراف خودش مهربانی و شفقت به خرج میدهد این کار را فقط به خاطر آنها انجام نمیدهد بلکه اولین فردی که از این عمل مهربانانه نفع میبرد خود شخص است که احساسی آرامبخش و متعالی وجودش را فرا میگیرد و برکت و شادی و عشق در وجود و زندگی او گسترش مییابد.
اگر آنها جواب محبت را با فریب و دغل میدهند و از مهربانی تو سوء استفاده میکنند، تو هرگز نباید فضای پاک و آرام و باصفای دل خود را به خاطر افرادی این چنینی تیره و تار کنی. هرچه اطراف تو را فریب و نیرنگ بیشتر فرا گرفت، تو به خاطر خودت و به خاطر آرامش و تعالی روح و روان خودت عاشقتر بمان و چراغ مهربانی را در دل خود خاموش نکن.
در واقع به خاطر خودت هم که شده همیشه عاشق بمان!”