سوال: دختری هستم ۳۶ ساله، دانشجوی دکتری ، در یک پروژه تحقیقاتی (دوسال قبل ) با اقایی آشنا شدم که بعد از یک سال(می شد پارسال) همون آقا بهم اسمس زد و بعد از چند اسمس، من به ایشان گفتم که باید هدف آشناییمان مشخص شود و ایشان غیر مستقیم گفت که پایان اشناییها می تواند ازدواج باشد. در اولین قرار ملاقات هم باز مجدد بیان کردم و ایشان قبول کردند و در اوایل من احساس می کردم خیلی بدرد هم نمی خوریم چون زود به من پیشنهاد بوس کردن و دست دادن را کرده بودند که بعد از چند بار قطع رابطه و پی گیری های ایشان و مشاوره گرفتن تصمینم گرفتم با ایشان بمانم البته از اول نظرشان شش ماه آشنایی بود و بعد تصمیم گیری قطعی بود بعد از چندمین ملاقات یکبار گفت جایی می خواهد ببرد که خوب است برای هردو ما و من را برد داخل خانه مجردی خودش که نگفته بود تا ان روز بهم و البته در خواست لخت شدن کرد و با وجود مخالفت های من مجبورم کرد که البته چون دوستش داشتم بدم نمی امد فقط نمی خواستم به داشتن رابطه محدود تن بدهم. در ادامه روابط، روابط عالی پیش میرفت حرف از عروسی و خرید و مهریه و….. کرده بود باهام حرف از زدن شرکت و نوشتن مقاله و….کرده بودیم بنظر پسر خوبیمی آمد. باهم به دیدن طلا و لباس و غیره رفته بودیم …… اسفند ماه اختلاف کوچکی پیش امد که دلخور شد و فهر کرد و یک هفته جواب نداد و بعد از یک هفته پیگیری من دوباره شروع شد و بعد از ملاقاتمان ابراز علاقه زیاد و دل تنگی کرد برای قبل از عید هم همدیگر را ملاقات کردیم. برا عید رفت مسافرت با خانواده و وقتی برگشت تماس خاصی نداشت فقط در روز یکی دویار اسمس و بعد از درخواست من همدیگر را ملاقات کردیم و چند روز بعد گفت بهتر است دیگر در تلگرام نباشم و چند هفته بعد گفت حس می کند به درد هم نخوریم قرار شد همدیگر را ببینیم که من وقت مشاور گرفتم برویم پیش مشاور ولی مشاور جداگانه صحبت کرد و وقتی از مشاور بیرون امدیم دیر شده بود جدا شدیم بعدا مشاور گفت گفته ما از نظر مذهبی با هم تفاهم نداریم. اختلاف داشتیم اما باهم به تفاهم رسیده بودیم و توقعاتمان را به همدیگر گفته بودیم و قبول کرده بودیم. بعد از ان یک اسمس صبح و یک اسمس شب و من هم چند بار خواست ملاقات کردم و در اخرین قرار که قطعی بود کنسل کرد من هم گفتم دیگر بهم اسمس نزنیم اون گفت باشه اما برای قرار اخر باهات قرار می زارم الان یک ماه می گذرد. حالا دلم تنگ شده ایا بهش اسمس بزنم ابراز دل تنگی کنم حرفهایی که خودش گفته رو یاداوری کنم؟ یا فقط تماس بگیرم بی هیچ حرفی از گذشته؟ نظرتون چیه کلا فراموشش کنم یا چند ماه صبر کنم بعدش ی مدت دیگه باهاش قرار بزارم؟ نظرتونو بهم بگید ممنون و سپاس بسیار
سلام دوست خوبم بنظرم هیچ کاری نکنید
من یک دختر هستم و این اتفاق برای من هم افتاده و بنظرم اکثر پسرها از نظر احساس فوق العاده بی رحم هستن و تا وقتیکه خودشون تمایل به ادامه رابطه داشته باشند همه جوره ابراز علاقه میکنند و وقتی خودشون نخوان شما خدا رو هم واسطه قرار بدید هیچ عکس العملی نشون نمیدن…. فقط حیف از احساسات پاک و زیبای خانمها که بازیچه ی این دسته آقایون میشه آخه برای خانمها کات شدن یک رابطه ی حساب شده ی احساسی برابری با تحمل مرگ و یا دست و پنجه نرم کردن با اتفاقی نظیر مرگ هست 😔
امیدوارم با کمک خدا همه ی خانمها در مسیر آقایونی که واقعا دوستشون خواهند داشت و لایق محبت و احساس قشنگ همدیگه باشند قرار بگیرند 🙏