برادر و خواهر گرانقدر، ازدواج و تشکیل زندگى مشترک، براى شما تکالیف و مسئولیتهاى متعددى ایجاد مىکند. قبل از ازدواج، هر کدام از شما جزو عائله و افراد تحت تکفّل پدر و مادر خود بودید و هزینه زندگىتان کم و بیش تأمین مىشد. هر کدام آزاد بودید و مىتوانستید مطابق میل خود براى گذران اوقات خویش برنامهریزى کنید.
رابطههاى دوستانهتان با رفقایتان با هیچ محذورى مواجه نبود و … . با ازدواج، اما، هر کدام از شما مسئولیتهایى را پذیرفته که باید انجام دهد و سستى در انجام آن وظایف مشکلزا خواهد بود. زندگى جدید ایجاد شده، هزینه دارد که مرد باید تأمین کند. خانه جدید بنیان نهاده شده، رفت و آمد دارد و زن خانه باید در نظافت و اداره آن بکوشد. زن خانه در انتظار است تا ساعت کارى مرد تمام شود و با دست پر به منزل برگردد و او از دیدنش مسرور و شادمان شود و با او به گفتگو بنشیند و مرد هم انتظار مىکشد تا بعد از تمام شدن ساعت کار، به خانه برگشته و در خانهاى تمیز و مرتب با همسرى آراسته مواجه گردد و با دیدن او خستگى کار روزانه از تنش خارج شود.
عروس و داماد جدید هر کدام علاوه بر حفظ حرمت و احترام پدر، مادر، برادر، خواهر و اقوام خویش، بستگان و اقوام جدیدى یافتهاند که باید در حفظ حرمت و احترام آنها هم بکوشند و در رفتار خود دقت کنند تا خداى ناکرده به کسى از آنها نیز بىاحترامى نشود و همسرش رنجه نگردد و در زندگى چالش ایجاد نشود.
کیمیاى عشق
موارد فوق که از باب نمونه برشمردیم، گوشهاى از تکالیفى است که با زندگى خانوادگى ایجاد مىشود و «تکلیف» همچنان که از نامش پیداست، با سختى و کُلفت همراه است. ما باید راهى بیابیم تا بدان «کُلفت و سختى» انجام وظایف خانوادگى را بزداییم و تنها چیزى که «سختى و کلفت»ها را به «شیرینى و لذت» بدل مىکند، «کیمیاى محبت» است. اگر بین زن و مرد محبت وجود داشته باشد و هر کدام از صمیم قلب دیگرى را بخواهد، انجام تکالیفى که در قبال او به عهده دارد نه تنها برایش مشکل و سخت نخواهد بود، بلکه لذیذ و شیرین است.معمولاً همه ما شنیدهایم که محبت کیمیا است و مسهاى سختى را به طلاى خوشبختى بدل مىکند ولى به نظر مىرسد هنوز راجع به آثار این کیمیاى مهم دقت نکردهایم و از آن استفاده ننمودهایم. براى اینکه شما عزیز همراه به این مطلب بهتر توجه کنى و براى به کارگیرى این کیمیاى گرانقدر اقدام نمایى، مطلبى را یادآور مىشویم.
من و شما به عنوان یک مسلمانِ خداپرستِ موحّد، به انجام عبادات و تکالیفى در قبال خدا و بندگان موظفیم. بسیارى از ما تا آخر عمر در مرحله تکلیف باقى مىمانیم و با سختى و زحمت در سرماى زمستان و گرماى تابستان وضو مىسازیم، نماز مىخوانیم، روزه مىگیریم، رنج سفر حج و دورى از خانواده و مواجهه با خطرات را بر خود هموار مىسازیم و به حج مىرویم. با جان کندن، قسمتى از اموالمان را به عنوان خمس، زکات و صدقه به انسانهاى نیازمند مىدهیم و … . براى ما انجام این کارها با سختى و کلفت همراه است ولى به امید بهشت یا از ترس دوزخ و براى نجات از آن، این سختىها را بر خود هموار مىکنیم و این اعمال را کم و بیش و صحیح و ناصحیح انجام مىدهیم. اما آیا تا کِى باید اعمال عبادى و وظایف دینى براى ما تکلیف و همراه سختى و زحمت باشد؟ آیا راه نجاتى نیست؟ آیا براى بزرگان دین هم این عبادات و وظایف با کلفت و سختى همراه بوده یا بر عکس، براى آنان لذیذ و گوارا بوده است؟ اینکه مىشنویم مثلاً امام على(ع) هر شب صدها رکعت نماز مىخوانده و یا امام رضا(ع) هر سه روز یک بار تلاوت قرآن را ختم مىکرده است و یا امام حسن مجتبى(ع) چندین بار در عمر، اموالش را در راه خدا نصف کرده و یک نیمه آن را به فقرا بخشیده است و …، آیا آنها هم با کسالت و رنج و سختى و با فشار آوردن بر خود این کارها را انجام مىدادند یا اینکه این اعمال آنقدر براى آنان لذت داشته است که تا لحظهاى فرصت مىیافتهاند، با علاقه فراوان بدانها مشغول مىگشتهاند؟ قطعاً نمىتوان یک عمر با سختى و زحمت این عبادات و اعمال را آن هم با این وسعت ادامه داد زیرا همان طور که در ضربالمثل آمده است: «القصر لا یدوم» حرکتى که طبیعى و عادى نباشد و با زحمت و سختى فراوان انجام گیرد، دوام ندارد. قطعاً براى امامان معصوم علیهمالسلام و براى اولیا، عبادت و اطاعت خالق و خدمت به خلق از تکلیف بودن گذشته و به لذت تبدیل شده است و لذا نه تنها براى آنان خستگى نمىآورد بلکه بر شادى و سرور آنان مىافزود و هر چه عبادت و اطاعت و خدمت بیشتر، شادابتر. آنچه سبب مىشود عبادت و اطاعت و خدمت از «تکلیف» درگذرد و به لذت تبدیل شود، «کیمیاى محبت» است. آنها به خدا محبت دارند و خداوند محبوب آنان است و محبّ و عاشق به طور طبیعى در صدد جلب توجه محبوب است و براى جلب توجه محبوب به انجام کارهایى همت مىگ
مارد که مورد علاقه و خواست محبوب باشد و انجام این کارها بیشترین لذت و گوارایى را برایش دارد زیرا توجه محبوب را به او جلب مىکند و قدر و منزلتش را نزد محبوب بالا مىبرد.
این نجواى معصومین است:
من و شما به عنوان یک مسلمانِ خداپرستِ موحّد، به انجام عبادات و تکالیفى در قبال خدا و بندگان موظفیم. بسیارى از ما تا آخر عمر در مرحله تکلیف باقى مىمانیم و با سختى و زحمت در سرماى زمستان و گرماى تابستان وضو مىسازیم، نماز مىخوانیم، روزه مىگیریم، رنج سفر حج و دورى از خانواده و مواجهه با خطرات را بر خود هموار مىسازیم و به حج مىرویم. با جان کندن، قسمتى از اموالمان را به عنوان خمس، زکات و صدقه به انسانهاى نیازمند مىدهیم و … . براى ما انجام این کارها با سختى و کلفت همراه است ولى به امید بهشت یا از ترس دوزخ و براى نجات از آن، این سختىها را بر خود هموار مىکنیم و این اعمال را کم و بیش و صحیح و ناصحیح انجام مىدهیم. اما آیا تا کِى باید اعمال عبادى و وظایف دینى براى ما تکلیف و همراه سختى و زحمت باشد؟ آیا راه نجاتى نیست؟ آیا براى بزرگان دین هم این عبادات و وظایف با کلفت و سختى همراه بوده یا بر عکس، براى آنان لذیذ و گوارا بوده است؟ اینکه مىشنویم مثلاً امام على(ع) هر شب صدها رکعت نماز مىخوانده و یا امام رضا(ع) هر سه روز یک بار تلاوت قرآن را ختم مىکرده است و یا امام حسن مجتبى(ع) چندین بار در عمر، اموالش را در راه خدا نصف کرده و یک نیمه آن را به فقرا بخشیده است و …، آیا آنها هم با کسالت و رنج و سختى و با فشار آوردن بر خود این کارها را انجام مىدادند یا اینکه این اعمال آنقدر براى آنان لذت داشته است که تا لحظهاى فرصت مىیافتهاند، با علاقه فراوان بدانها مشغول مىگشتهاند؟ قطعاً نمىتوان یک عمر با سختى و زحمت این عبادات و اعمال را آن هم با این وسعت ادامه داد زیرا همان طور که در ضربالمثل آمده است: «القصر لا یدوم» حرکتى که طبیعى و عادى نباشد و با زحمت و سختى فراوان انجام گیرد، دوام ندارد. قطعاً براى امامان معصوم علیهمالسلام و براى اولیا، عبادت و اطاعت خالق و خدمت به خلق از تکلیف بودن گذشته و به لذت تبدیل شده است و لذا نه تنها براى آنان خستگى نمىآورد بلکه بر شادى و سرور آنان مىافزود و هر چه عبادت و اطاعت و خدمت بیشتر، شادابتر. آنچه سبب مىشود عبادت و اطاعت و خدمت از «تکلیف» درگذرد و به لذت تبدیل شود، «کیمیاى محبت» است. آنها به خدا محبت دارند و خداوند محبوب آنان است و محبّ و عاشق به طور طبیعى در صدد جلب توجه محبوب است و براى جلب توجه محبوب به انجام کارهایى همت مىگ
مارد که مورد علاقه و خواست محبوب باشد و انجام این کارها بیشترین لذت و گوارایى را برایش دارد زیرا توجه محبوب را به او جلب مىکند و قدر و منزلتش را نزد محبوب بالا مىبرد.
این نجواى معصومین است:
«الهى لم یکن لى حول فانتقل به عن معصیتک الّا فى وقت ایقظتنى لمحبّتک؛
خدایا، مرا توانى نبوده که بدان خود را از معصیت و نافرمانى به دایره اطاعت بکشم مگر آنگاه که مرا با بارقه محبت خود بیدار کرده باشى.» (مناجات شعبانیه)
خدایا، مرا توانى نبوده که بدان خود را از معصیت و نافرمانى به دایره اطاعت بکشم مگر آنگاه که مرا با بارقه محبت خود بیدار کرده باشى.» (مناجات شعبانیه)
و امام سجاد این گونه از خدا کیمیاى محبت مىطلبد:
«اللهم انهج لى الى محبتک سبیلاً سهلهً اکمل لى بها خیر الدنیا و الاخره؛
خدایا، راه سهل و آسانى به سوى محبتت برایم هموار کن و بدان خیر دنیا و آخرت را براى من کامل گردان.» (دعاى مکارمالاخلاق)
خدایا، راه سهل و آسانى به سوى محبتت برایم هموار کن و بدان خیر دنیا و آخرت را براى من کامل گردان.» (دعاى مکارمالاخلاق)
عزیزان همراه، اگر بارقه محبت الهى در قلب عبد بتابد، دیگر از تکلیف و مشقّت خبرى نخواهد بود و نوبت به ابراز ارادت و جلب توجه مىرسد و هر کارى براى ابراز ارادت و جلب توجه لذیذ و دوستداشتنى مىگردد و بنده از انجام عبادت و اطاعت و خدمت نه تنها رنج و زحمت نمىکشد بلکه لذت مىبرد. این قانون محبت، عمومى است و همچنان که رابطه انسان با خدا را از تکلیف بالا مىبرد و به ابراز ارادت مىرساند، در روابط اجتماعى و زندگى زوجین نیز این گونه است.
اگر زن و مرد همدیگر را پسندیده و اختیار کرده و به هم علاقه داشته باشند، دیگر انجام وظایف همسرى و سرمایهگذاردن و هزینه کردن براى اداره صحیح زندگى خانوادگى نه تنها تکلیف نیست و مشقت نداشته بلکه لذیذ و شیرین خواهد شد. لازم است زندگى خانوادگى و ازدواج بر محور علاقه و محبت باشد و دو زوج جوان قبل از ازدواج با مطالعه و آگاهى و رعایت ملاکهاى صحیح همدیگر را بیابند و بپسندند و اختیار کنند و هر کدام علاقه به طرف مقابل را در خود بیابد و آنگاه به هم جواب مثبت دهند و ازدواج کنند.
برادران و خواهران گرانقدر و جوانان عزیز ضرورى است این ملاک را سرلوحه عمل خود قرار دهند و بنایشان بر این باشد که با کسى ازدواج کنند که به او علاقه و محبت آگاهانه داشته و او را صاحب کمالات اعتقادى، اخلاقى، شخصیتى، خانوادگى و … یافته باشند و از ازدواج با کسى که او را نشناخته و علاقه آگاهانه به او در وجودشان جوانه نزده، پرهیز کنند و خود یا خانوادهشان فقط به این امید نباشند که بعد از ازدواج محبت حاصل مىشود زیرا گرچه این مطلب ممکن است ولى صحیح نیست در اقدام مهمى چون ازدواج چنین ریسکى کرد و بر امید محتمل، بنیانى را نهاد که هر آن در معرض ریزش باشد.
برادران و خواهران گرانقدر و جوانان عزیز ضرورى است این ملاک را سرلوحه عمل خود قرار دهند و بنایشان بر این باشد که با کسى ازدواج کنند که به او علاقه و محبت آگاهانه داشته و او را صاحب کمالات اعتقادى، اخلاقى، شخصیتى، خانوادگى و … یافته باشند و از ازدواج با کسى که او را نشناخته و علاقه آگاهانه به او در وجودشان جوانه نزده، پرهیز کنند و خود یا خانوادهشان فقط به این امید نباشند که بعد از ازدواج محبت حاصل مىشود زیرا گرچه این مطلب ممکن است ولى صحیح نیست در اقدام مهمى چون ازدواج چنین ریسکى کرد و بر امید محتمل، بنیانى را نهاد که هر آن در معرض ریزش باشد.
زندگى بنا نهاده شده بر پایه محبت و عشق، پر از گذشت، تحمل، فداکارى و کوشش براى رسیدن به موفقیت است. به اظهار نظر یک کارشناس خانواده توجه کنید:
وقتى ما کسى را دوست داریم، اصلاً حقوق مطرح نیست، همه چیزِ ما براى اوست و اگر عشق نباشد باز هم حقوق مطرح نیست! زیرا وقتى مردى زنى را دوست ندارد، کوچکترین حقى براى او قایل نمىشود.
زن و شوهرهایى که همدیگر را دوست دارند، اصلاً این سؤال را ندارند که در خانه، رئیس کیست؟ اگر در خانوادهاى این سؤال مطرح باشد که رئیس کیست؟، آن خانواده خودبهخود محکوم به شکست است. در خانوادهاى که محبت، محور و ریسمان الفت است، مرد مىگوید: من چه کار کنم که شما خسته نشوید [و همچنین زن.(۱)]
دکتر باقر ساروخانى از محققان در امر خانواده، در تبیین ازدواجهاى خالى از عشق آگاهانه و بنیان نهاده شده بر هوس و لذتطلبى فردى مىنویسد:
«وقتى ارزشهاى اساسى بر اساس لذتطلبى، تمتّع آنى، مصلحتگرایى فردى، سودگرایى، مادهگرایى و ابزارگرایى استوار مىشود، انسانها صرفاً به مصالح خود مىاندیشند و همه چیز در چارچوب امور مادى، ملموس و حتى جسمانى خلاصه مىشود. روابط انسانى از جمله روابط زوجیت از بُعد معنوى تهى مىشود و صرفاً در راه التذاذ آنى قرار مىگیرد. در این شرایط روابط زوجیت نیز تحت تأثیر قرار مىگیرد و آمار طلاق روز به روز افزایش مىیابد.»(۲)
آنچه ازدواجها را از لذتطلبى، مصلحتگرایى فردى، سودگرایى و ابزارگرایى نجات مىدهد و ایثار و کمالجویى و فداکارى و دیگرخواهى را جایگزین آن مىگرداند، فقط ملاط عشق و محبت است.
وقتى ما کسى را دوست داریم، اصلاً حقوق مطرح نیست، همه چیزِ ما براى اوست و اگر عشق نباشد باز هم حقوق مطرح نیست! زیرا وقتى مردى زنى را دوست ندارد، کوچکترین حقى براى او قایل نمىشود.
زن و شوهرهایى که همدیگر را دوست دارند، اصلاً این سؤال را ندارند که در خانه، رئیس کیست؟ اگر در خانوادهاى این سؤال مطرح باشد که رئیس کیست؟، آن خانواده خودبهخود محکوم به شکست است. در خانوادهاى که محبت، محور و ریسمان الفت است، مرد مىگوید: من چه کار کنم که شما خسته نشوید [و همچنین زن.(۱)]
دکتر باقر ساروخانى از محققان در امر خانواده، در تبیین ازدواجهاى خالى از عشق آگاهانه و بنیان نهاده شده بر هوس و لذتطلبى فردى مىنویسد:
«وقتى ارزشهاى اساسى بر اساس لذتطلبى، تمتّع آنى، مصلحتگرایى فردى، سودگرایى، مادهگرایى و ابزارگرایى استوار مىشود، انسانها صرفاً به مصالح خود مىاندیشند و همه چیز در چارچوب امور مادى، ملموس و حتى جسمانى خلاصه مىشود. روابط انسانى از جمله روابط زوجیت از بُعد معنوى تهى مىشود و صرفاً در راه التذاذ آنى قرار مىگیرد. در این شرایط روابط زوجیت نیز تحت تأثیر قرار مىگیرد و آمار طلاق روز به روز افزایش مىیابد.»(۲)
آنچه ازدواجها را از لذتطلبى، مصلحتگرایى فردى، سودگرایى و ابزارگرایى نجات مىدهد و ایثار و کمالجویى و فداکارى و دیگرخواهى را جایگزین آن مىگرداند، فقط ملاط عشق و محبت است.
عشق دوسویه
گرچه بدیهى است ولى تذکر آن باز هم مفید به نظر مىرسد که «محبت یکسویه» در ازدواج کارساز نیست. اگر جوانى دلداده دخترى است ولى آن دختر نسبت به این جوان علاقهاى ندارد، این جوان باید با این علاقه مبارزه کند و تا زمانى که آن دختر را با معرفى خود و وجوه مثبت شخصیتىاش به خود علاقهمند نساخته، به دنبال ازدواج با او نباشد زیرا این ازدواج اگر هم واقع شود، چون علاقهمند شدن طرف مقابل معلوم نیست، هر لحظه در معرض زوال و فروریختن است و بنیان با اهمیت ازدواج را نباید بر زمینه سست نهاد. چنین دلدادگان یکسویهاى باید به این ضربالمثل مشهور، خود را تذکر دهند که:
براى کسى بمیر که براى تو غش کند
و به این شعر باباطاهر توجه کنند که:
چه خوش بى مهربانى از دو سر بى
که یک سر مهربانى، دردسر بى
و به این شعر باباطاهر توجه کنند که:
چه خوش بى مهربانى از دو سر بى
که یک سر مهربانى، دردسر بى
منظور از ازدواج و تشکیل خانواده، ایجاد چاردیوارى و فضاى مادى خانه نیست بلکه منظور، ایجاد فضاى احساسى و عاطفى است و فرق است بین این دو؛ اولى همان ساختن خانه و مسکن یا Houseاست و دومى مأوا، پناهگاه یا Homeاست که فرد با پناه بردن به آن از رنجها و سختىها، خود را رها مىسازد و ساختن مأوا فقط با عشق ممکن است و بدون عشق، خانه ساخته مىشود نه مأوا.
غریزه سرکش جنسى
هر کدام از ما داراى غریزهها و خواهشهاى نفسانى و غریزى قوى هستیم که بعد از بلوغ با قوت و شدت زیاد ظهور مىکند. دیدن اندام جنس مخالف، لباس او، استشمام بوى خوش او، لمس حرارت بدن او، خواندن نامه او، گره خوردن نگاهمان در نگاه او، شنیدن صداى او حتى از طریق تلفن، گرفتن پیام الکترونیکى و اینترنتى از او براى هر کدام از ما بخصوص براى آنان که در سن جوانى هستند و تازه به بلوغ جنسى رسیدهاند، چنان شورانگیز و طوفانزاست که اگر کنترل نشود، مشکلات فراوان به بار مىآورد.
اگر در دستورهاى دینى قواعد و ضوابط فراوانى براى ارتباط دو جنس مخالف وضع شده، همه و همه به جهت جلوگیرى از طغیان و شعلهور شدن غرایز است. وقتى نشستن بر جاى زنى که تازه از روى صندلى برخاسته و هنوز حرارت بدن او در صندلى موجود است، مکروه شمرده مىشود، از آنروست که حتى همین گرماى بدن او که در صندلى مانده براى جنس مخالف چه بسا طوفانزاست و با قیاس به این مورد طوفانزایىِ نگاههاى حریصانه، گفت و شنودهاى شهوتآمیز و با ناز و غمزه، نامههاى عاشقانه و پیامهاى ارادتمندانه به وضوح آشکار مىگردد.
همین که طوفان غرایز و شهوتها هیجان کند، چشم، از دیدن و گوش، از شنیدن حقیقت، کر و کور مىگردد و توهّم و خیال به کمک غریزه و شهوت برمىخیزد و طرف مقابل را در ذهن صاحب خیال به یوسف و سلیمان یا زلیخا و فرخلقا تبدیل مىکند. با دوام یافتن این آشنایىهاى هوسآلود، روز به روز این شخصیت فرهمند ذهنى، فرهمندتر مىگردد، به طورى که دیگر به هیچ وجه نمىتوان جوان را به اشتباهش توجه داد و قانع کرد.
چنین جوانانى اسیر دام غریزهها و کشمکشهاى سرکش، واله، شیدا و مجنون مىگردند و ادعاى عشق آنان گوش فلک را کر مىکند و حال آنکه این، نه عشق پاک و بالنده و تعالىبخش، بلکه غریزه شعلهور و هوسبرافروخته است.
اگر در دستورهاى دینى قواعد و ضوابط فراوانى براى ارتباط دو جنس مخالف وضع شده، همه و همه به جهت جلوگیرى از طغیان و شعلهور شدن غرایز است. وقتى نشستن بر جاى زنى که تازه از روى صندلى برخاسته و هنوز حرارت بدن او در صندلى موجود است، مکروه شمرده مىشود، از آنروست که حتى همین گرماى بدن او که در صندلى مانده براى جنس مخالف چه بسا طوفانزاست و با قیاس به این مورد طوفانزایىِ نگاههاى حریصانه، گفت و شنودهاى شهوتآمیز و با ناز و غمزه، نامههاى عاشقانه و پیامهاى ارادتمندانه به وضوح آشکار مىگردد.
همین که طوفان غرایز و شهوتها هیجان کند، چشم، از دیدن و گوش، از شنیدن حقیقت، کر و کور مىگردد و توهّم و خیال به کمک غریزه و شهوت برمىخیزد و طرف مقابل را در ذهن صاحب خیال به یوسف و سلیمان یا زلیخا و فرخلقا تبدیل مىکند. با دوام یافتن این آشنایىهاى هوسآلود، روز به روز این شخصیت فرهمند ذهنى، فرهمندتر مىگردد، به طورى که دیگر به هیچ وجه نمىتوان جوان را به اشتباهش توجه داد و قانع کرد.
چنین جوانانى اسیر دام غریزهها و کشمکشهاى سرکش، واله، شیدا و مجنون مىگردند و ادعاى عشق آنان گوش فلک را کر مىکند و حال آنکه این، نه عشق پاک و بالنده و تعالىبخش، بلکه غریزه شعلهور و هوسبرافروخته است.
خیالپرورى دختران
به قول شهید مطهرى:
«مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت و آن چیزى که زن را از پاى در مىآورد و اسیر مىکند، این است که نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. خوشباورى زنان، بخصوص دختران جوان و بدون تجربه، در همین جاست. زن مادامى که دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامهاش نخورده، زمزمههاى محبت مردان را به سهولت باور مىکند.»(۳)
«مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت و آن چیزى که زن را از پاى در مىآورد و اسیر مىکند، این است که نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. خوشباورى زنان، بخصوص دختران جوان و بدون تجربه، در همین جاست. زن مادامى که دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامهاش نخورده، زمزمههاى محبت مردان را به سهولت باور مىکند.»(۳)
به دو عامل «نیاز و محبت» و «خوشباورى» در زنان جوان، عامل سوم «قهرمانپرورى» را هم باید اضافه کرد. نوجوانى، اوج قهرمانپرورى است و این قهرمانپرورى در دخترانى که در خانوادههاى تنشدار زندگى مىکنند و پدر توجه چندانى به دختر ندارد، شدت بیشتر دارد. این دختران با مشاهده رفتار ناخوشایند پدر، شروع به ساختن مردى مطابق آرمانها و الگوهاى خود مىکنند و به زودى همه آنها را در جوانى که در ذهن او – شوهر خوبى خواهد بود – متجلى مىبینند و یقین دارند که پایان همه شبها، سپید سپید است. به همین جهت است که اغلب دختران بخصوص در خانوادههایى که پدر محبت کافى ندارد، میلى مهارناپذیر به شوهر کردن دارند و متأسفانه با پایان یافتن این مرحله و رویارویى با واقعیتهاى گریزناپذیر زندگى، پردههاى پر نقش و نگار کنار مىرود و چهرههاى ناکامل آدمهاى زنده و واقعى آشکار مىگردد.
مرد جوانى که خواستگار نامیده مىشود، یا باید شبیه مرد رؤیاهاى دخترانه باشد و یا دختر جوان طى فرآیندى ناخودآگاه، او را در ذهن خود به موجود خیالى آرمانهایش بدل مىکند. این تبدیل و تبدّل ذهنى، راز اکثر ازدواجهاى ناموفق پیش از بلوغ فکرى دختران است. شخصیت ناکامل دختر جوان به جهت همان نیاز به محبت، خوشباورى و قهرمانپرورى، قادر نیست واقعیت را از رؤیا و خیال، توهّم و صحنهسازى دروغین، عشق را از ابراز ارادت صادقانه تشخیص دهد و زمانى به آن پى مىبرد که سالها گذشته و خیلى دیر شده است.
امروز متأسفانه عواملى چند از جمله رسانهها، فیلمهاى سینمایى و تلویزیونى، رمانها، دوستان و همکلاسىها به خیالپردازىهاى نوجوانانه و خام دامن مىزنند. اگر روزى شاهزاده سوار بر اسب رؤیاها، نهایت آرزوى یک دختر جوان بود، امروز شاهزادهاى که از پشت فرمان اتومبیل مدل بالاى زیبایش به همه دختران منتظر لبخند مىزند، منظور و مقصود همه انتظارها و آرزوهاست.
چه خوب است اگر آرزوهاى دستنیافتنى نوجوانانه را با آرمانهاى واقعیت هماهنگ کنیم، واقعیتى که اگر با آن آشتى نکنیم، سرسختترین دشمن رؤیاهاى قشنگ ماست.
امروز متأسفانه عواملى چند از جمله رسانهها، فیلمهاى سینمایى و تلویزیونى، رمانها، دوستان و همکلاسىها به خیالپردازىهاى نوجوانانه و خام دامن مىزنند. اگر روزى شاهزاده سوار بر اسب رؤیاها، نهایت آرزوى یک دختر جوان بود، امروز شاهزادهاى که از پشت فرمان اتومبیل مدل بالاى زیبایش به همه دختران منتظر لبخند مىزند، منظور و مقصود همه انتظارها و آرزوهاست.
چه خوب است اگر آرزوهاى دستنیافتنى نوجوانانه را با آرمانهاى واقعیت هماهنگ کنیم، واقعیتى که اگر با آن آشتى نکنیم، سرسختترین دشمن رؤیاهاى قشنگ ماست.
اجازه پدر، مهارگر خیالپرورىها
اگر در اسلام براى ازدواج دختران نوجوان و جوان که هنوز به سن رشد کامل نرسیدهاند، اجازه ولىّ و سرپرست شرعى لحاظ شده، براى جلوگیرى از همین فریب تخیّل و احساسات و ممانعت از سقوط در دام ابراز ارادتهاى دروغین است. دختر جوان و نوجوان نباید این دستور را توهین و تحقیر خویش تلقى کند و با سرکشى و طغیان در برابر پدر و مادر از راهنمایىهاى صادقانه آنان خود را محروم نماید و بعد از افتادن در ورطه خیالپرورى، زودباورى و قهرمانپرورى موهوم، نادم و پشیمان گردد.
عفتزایى محبت پدرانه
پدران و مادران بخصوص پدران باید به دو نکته مهم و اصولى توجه کنند:
اول – اعضاى خانواده و بخصوص پدر باید با ابراز احترام و علاقه و شخصیت دادن به دختران، آنان را با حس اعتماد به نفس، واقعگرا و واقعنگر و اشباعشده از محبت بار آورند و بدان حد آنان را از محبت بهرهمند سازند که ابراز ارادت یک جوان، قلب آنان را نلرزاند و به خیالپرورى سوق ندهد. اگر دختر جوان در خانواده خودش و از پدر، برادر و اعضاى خانواده، شهد شیرین محبت را چشیده باشد، دیگر ابراز ارادت یک جوان قلب او را نمىلرزاند و به وعدههاى دروغین او دل خوش نمىکند.غالب دختران فرارى از خانه و اجابتکنندگان دعوت مدعیان دروغین عشق، دخترانى هستند که در منزل از پدر، برادران و دیگر اعضاى خانواده محبت و احترام دریافت نکردهاند و در خانه براى آنان ارزش، احترام و جایگاهى لحاظ نشده است.
دوم – در برخورد با خواستگارها هم، اولیاى دختر و بخصوص پدرش باید در یک تعامل مثبت و ارتباط مستقیم و مشورت کامل با دخترش، به بررسى شخصیت و ایدهها و ویژگىهاى خواستگار بپردازند و پدر تجربه و دلسوزى خود را در قالب نصیحت، دلسوزى مستدلّ و منطقى و ارشاد با دختر جوانش در میان بگذارد و او را کمک کند تا تصمیم منطقى و صحیح بگیرد. اگر پدرها رابطه خود را با فرزندان بخصوص با دختران نوجوان و جوان خود بر اساس محبت و احترام پایهریزى کنند و شخصیت آنان را رشد دهند و زندگى کردن و تصمیم گرفتن استقلالى را به آنان آموزش دهند و دورادور آنان را زیر نظر داشته باشند و در مواقع سقوط و افتادن در مهلکه، زیر بالشان را بگیرند، این جوان درست رشد مىکند و مىتواند با سختىهاى زندگى مواجه شود و مبارزه کند و هنگام مواجه شدن با ابراز علاقه یک جوان، اولین کسى که در جریان قرار مىگیرد، پدر و مادر است و آن جوان بدون اینکه بتواند از خامى و بىتجربگى دختر استفاده کند، مجبور مىشود ابراز ارادت خود را اثبات کند و شایستگى خود را نشان دهد و یا از ابراز ارادت دروغین دست بکشد و دام خود را براى دیگرى پهن نماید زیرا چنین دخترانى با توجه به علاقه و ارادت و دلسوزى پدر و مادر و اتکا به تجربه آنان پیش مىروند و بدون میدان دادن به تخیّلات و توهمات با پیامها، نامهها و عرض ارادتها مواجه مىگردند و تصمیم مقتضى را مىگیرند.
اول – اعضاى خانواده و بخصوص پدر باید با ابراز احترام و علاقه و شخصیت دادن به دختران، آنان را با حس اعتماد به نفس، واقعگرا و واقعنگر و اشباعشده از محبت بار آورند و بدان حد آنان را از محبت بهرهمند سازند که ابراز ارادت یک جوان، قلب آنان را نلرزاند و به خیالپرورى سوق ندهد. اگر دختر جوان در خانواده خودش و از پدر، برادر و اعضاى خانواده، شهد شیرین محبت را چشیده باشد، دیگر ابراز ارادت یک جوان قلب او را نمىلرزاند و به وعدههاى دروغین او دل خوش نمىکند.غالب دختران فرارى از خانه و اجابتکنندگان دعوت مدعیان دروغین عشق، دخترانى هستند که در منزل از پدر، برادران و دیگر اعضاى خانواده محبت و احترام دریافت نکردهاند و در خانه براى آنان ارزش، احترام و جایگاهى لحاظ نشده است.
دوم – در برخورد با خواستگارها هم، اولیاى دختر و بخصوص پدرش باید در یک تعامل مثبت و ارتباط مستقیم و مشورت کامل با دخترش، به بررسى شخصیت و ایدهها و ویژگىهاى خواستگار بپردازند و پدر تجربه و دلسوزى خود را در قالب نصیحت، دلسوزى مستدلّ و منطقى و ارشاد با دختر جوانش در میان بگذارد و او را کمک کند تا تصمیم منطقى و صحیح بگیرد. اگر پدرها رابطه خود را با فرزندان بخصوص با دختران نوجوان و جوان خود بر اساس محبت و احترام پایهریزى کنند و شخصیت آنان را رشد دهند و زندگى کردن و تصمیم گرفتن استقلالى را به آنان آموزش دهند و دورادور آنان را زیر نظر داشته باشند و در مواقع سقوط و افتادن در مهلکه، زیر بالشان را بگیرند، این جوان درست رشد مىکند و مىتواند با سختىهاى زندگى مواجه شود و مبارزه کند و هنگام مواجه شدن با ابراز علاقه یک جوان، اولین کسى که در جریان قرار مىگیرد، پدر و مادر است و آن جوان بدون اینکه بتواند از خامى و بىتجربگى دختر استفاده کند، مجبور مىشود ابراز ارادت خود را اثبات کند و شایستگى خود را نشان دهد و یا از ابراز ارادت دروغین دست بکشد و دام خود را براى دیگرى پهن نماید زیرا چنین دخترانى با توجه به علاقه و ارادت و دلسوزى پدر و مادر و اتکا به تجربه آنان پیش مىروند و بدون میدان دادن به تخیّلات و توهمات با پیامها، نامهها و عرض ارادتها مواجه مىگردند و تصمیم مقتضى را مىگیرند.
پىنوشتها:
۱) دکتر میرمحمدولى مجدتیمورى، مجله حقوق زنان، شماره اول، سال اول، فروردین ۷۷، ص۱۰٫
۲) پیام زن، شماره ۱۴۶، ص۹، به نقل از کتاب «پژوهشى در شناخت واقعیت و عوامل آن.»
۳) شهید مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص۹۴، انتشارات صدرا، چهاردهم، ۶۹٫
نویسنده: احمد حیدرى
منبع:ماهنامه پیام زن