در این صفحه، مراد از گشودن باب گفتگو پیرامون قلمروهای گوناگون زبان فارسی، نه تنها انگشت نهادن بر اهمیت آشنا شدن همه سویه، یادگیری درست و کاربرد شایسته ی زبان فارسی برای دوستداران زبان فارسی و نیز یاری رساندن به ادامه ی کار نوزایی این زبان، بلکه از دیدگاه سیاسی همچنین نمایش افزودگی روزافزون آن خودآگاهی سیاسی در به کارگیری زبان فارسی نیز هست، که بیش از همیشه و از دست کم نزدیک به سه دهه ی پیش، موجب آن گردیده است تا بسیاری از به کارگیرندگان این زبان، البته نه با انگیزه ی بیگانه ستیزی و یا با غرور نابجای ملی، بلکه از جمله با هدف پیکار با بی رمق سازان زبان فارسی و بی رنگ کنندگان فرهنگ ایرانی، در این نبرد شرکت کنند و هرچه ورزیده تر از این زبان، به مثابه جنگ افزاری کارا در برابر آنان، بهره بگیرند.
در خدمت به این نبرد دشوار و دیر پا، تنها نمایش دادن گوشه های شگفت آور زبان فارسی و آشکار ساختن توانایی های شگرف این زبان، از طریق تنها دلخوش ساختن به طرح موضوعات مکتبی و گفتگوهای روشنفکرانه با اهل فن، سرگرمی و دل مشغول سازی ای بیش نیست و نزد ما جایی ندارد.
در راه نا آسان و پر از سنگلاخ دفاع از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، که گذر در آن، در تاریخ ادبیات مردمی ایران سنتی دیرینه و گرانبها دارد و بزرگواران بی شماری درآن عمر و خون و سر داده اند، ما با گروه هایی اجتماعی روبرو هستیم که همیشه سازگار با منافع طبقاتی خود، به فرهنگی که تامین کنندگان این منافع است، اجازه ی یورش به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را می دهند.
دردوران پهلوی در راستای تامین منافع سرمایه داری وابسته، در ضدیت با “عربیت” و به نام “تجدد” و “مدرنیته” و با پذیرفتن لجام گسیخته و بی رویه ی فرهنگ غربی ، خروار خروار واژه و عبارت از زبان های اروپایی را بدون اندکی تامل و درنگ در معانی آن ها و جستجوی کافی برای برابرهای درخورد آن ها، به زبان فارسی زورچپان کردند و پس از پایان یافتن آن دوران، نوبت به گروه دیگری رسید تا دوباره و این بار نیز هماهنگ با منافع طبقاتی خود به فرهنگ دیگری روادید ورود دائمی به حریم زبان فارسی و فرهنگ ایرانی بدهد
وجه مشترک این کار در دو دوران یاد شده آن است که هر دو گروه در هر دو دوران در کنار آن چه که برای رشد زبان و فرهنگ ایرانی البته ضروری بود، با به کارگیری رسانه های گروهی و همگانی و اعمال قدرت و اختیارات دولتی، در یک تهاجم فرهنگی، میدان فراخی از عرصه ی زندگی ایرانی را در اختیار نه پیشروترین، بلکه پس مانده ترین و خرافی ترین بخش های فرهنگ های غیر ایرانی قرار دادند و به قصد چیره ساختن این بخش ها بر شیوه ی زندگی و فرهنگ ایرانیان، کوشیدند از شیوه ی لباس پوشیدن و رفتار و کردار آنان گرفته، تا شیوه ی اندیشه، آداب و رسوم و نیز جشن ها و مراسم سنتی آنان، همگان را به شکل و شمایل دیگری درآورند.
پر روشن است که با به بالا کشیده شدن فرهنگ بیگانه و هرچه بیگانه تر شدن مردم با آداب و سنن پیشین خود، ناگزیر بسیاری از واژه ها و عبارات مربوط به آن آداب و سنن نیز کمیاب ترشده و اندک اندک با بیرون رفتن از دفتر واژگان زبان، جای خود را به واژه های آداب و سنن فرهنگ از راه رسیده بدهد و بدین ترتیب توانایی زبان نیز برای ساختن معانی و مفاهیم نو که آن را به یاری واژه های اصیل در واژگان خود انجام می دهد کاهش یابد و یا کار بهره گیری از آن ها به هنگام دیرتری ( یعنی به هنگامی که دوباره خودآگاهی فرهنگی، سیاسی و ملی جامعه پدیدار و استوار شود) افتد.( ما در نوشته های دیگر نمونه های این رویداد را در تاریخ زبان فارسی نشان خواهیم داد).
نتیجه ی دیگر حمایت سیاسی از سلطه ی یک فرهنگ بیگانه، امروز نیز به رسم دیرین، آن شده است که بسیاری کسان، فرصت طلبانه و تنها به سیاق آنچه که باب روز و مردم پسند است و در پناه آن حمایت سیاسی، در دفاتر و مطبوعات آزاد و مجاز، با شاعر و نویسنده و هنرمند و دانشمند و نقاد و پژوهشگر خواندن خویش، چیزی را بگویند یا بنویسند و به بازار بیاورند که خود هرگز سر سوزنی از آن را حس نکرده و پژوهش و تجربه نکرده اند، بلکه تنها شنیدن و خواندن نوشته های آماده و جانبدارانه ی سیاسی، آنان را به گفتن و نوشتن آن مطالب کشانده است. ما از کار این گونه قلم بدستان در صفحات بسیاری از دفاتر، نشریات و مطبوعات مجاز و رسمی نمونه هایی انیوه داریم که در نوشته های دیگری، به جای خود، آنها را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد. .
آنان که در عمر خود حتی سنگی پرتاب نکرده و یک سیلی دریافت نکرده اند، از گل نازک تر نشنیده و آب و نانشان به جای خود بوده است، نمی توانند از رنج شکنجه شدگان، ، گرسنگان، تهی دستان و نکبت زدگان چیزی بدانند، چه برسد به آنکه اجازه داشته باشند تا اشعار آتشین و یا داستان های شور انگیز و جگرخراش در باره ی آنان بر کاغذ آورند. ما هنگام بررسی کار و تاثیر این ادبیات ساختگی که بر تجربیات نویسندگان خود استوار نیست و با ملاحظات سیاسی نگاشته می شود آشکار خواهیم ساخت که دست بر قضا اندازه ی به کارگیری نادرست و ناشیوای زبان فارسی در کار انبوهی از این گونه قلم بدستان دروغین بسیار بالا و مایه ی شرمساری ایشان است.
زبان فارسی که به دلایل تاریخی با زبان های گوناگونی، به ویژه با زبان عربی، آمیخته شده است و اکنون دیگر بسیاری از واژه ها و عبارات این زبان ها را در دستگاه زبانی خود گوارده و از آن خود ساخته است، امروز به دنبال کوششی که از دست کم سه دهه ی پیش برای چیره ساختن قطعی و نهایی فرهنگ اسلامی بر زندگی و فرهنگ ایرانیان صورت می گیرد، بیش از پیش مورد آسیب قرار می گیرد و به یاری فرزندان راستین خود با استواری و با پیگیری هوشمندانه ای در برابر یورش و تجاوزی که به حریم آن صورت می گیرد از خود دفاع می کند.
از میان ابزار این یورش می توان از تاکید گزاف بر زبان عربی به بهانه ی مسلمان بودن مردم ایران، ملاحظات سیاسی برای یافتن هم پیمانان مسلمان عرب زبان در منطقه برای صف آرایی در برابر دشمنان سیاسی و نیز کوشش ایدئولوژیک برای اسلامی کردن زبان و فرهنگ ایرانی نام برد.
مردم ایران از دیر زمان با تکیه برآکاهی سیاسی خود و عشق همیشگی به سنن فرهنگی و زبان خویش، خردمندانه میان زبان و فرهنگ خود با مذهب و سیاست روز درکشور مرزبندی نموده اند و داهیانه نشان داده اند که باور ایشان به دین اسلام به معنی بی باوری به زبان نیرومند و فرهنگ دیر پا و پرمایه ی آنان نیست و این خصلت برجسته و ویژه ی ایرانیان ، امروز هرچه پرشور و پر توان تر، و دم به دم چشمگیرتر می گردد.
ما در نوشته های این بخش، یعنی در بررسی جایگاه سیاسی زبان فارسی، از یک سو خواهیم کوشید تا با دادن نمونه های مشخص، آن موارد آسیب رسانی به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را که برخاسته از کوشش های سیاسی هواداران فرهنگ اسلامی است آشکار سازیم، و از سوی دیگر می کوشیم تا جایگاه و نقش سیاسی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را به عنوان ابزاری در مبارزه ی جاری مردم ایران برای دستیابی به زندگی شرافتمندانه و بی دغدغه شان، تعیین و ارزیابی نماییم.
امید ما این است که در این راه از راهنمایی ها و یاری هم اندیشان ِدانای خود بی بهره نمانیم. ایدون باد،