از شما خواهش میکنم خودتان و آرمانتان را معرفی کنید.
– من «دوم آوریل / روز جهانی کتاب کودک» هستم که از سال ۱۹۶۷ میلادی، در سراسر جهان جشن گرفته میشوم تا با آرمان ایجاد علاقه به مطالعه و توجه به کتاب کودک، کتابخوانی در میان کودکان گسترش یابد.
– چرا «دوم آوریل»؟
این روز به افتخار زادروز «هانسکریستین آندرسن» برگزیده شده است. او در دوم آوریل سال ۱۸۰۵ میلادی در دانمارک بهدنیا آمد. نام کوچکش «هانسکریستین» یک نام سنتی دانمارکی است و هر دو با هم یک اسم به شمارمیروند. او نخستین داستانش را به نام «شبح در گور پَلنَتوک» در سال ۱۸۲۲م منتشر کرد. «هانسکریستین» تا سال ۱۸۲۷ در مدرسه های گوناگونی درس خواند و زبان انگلیسی و آلمانی و اسکاندیناویایی را فراگرفت. وی بعدها آن سالها را بدترین و تلخترین سالهای زندگیاش نامید و گفت مدرسه او را از نوشتن دلسرد میکرد و همواره در «ساختن شخصیت خودش» مورد سوءاستفاده قرار میگرفت و همکلاسیهایش با او بدرفتاری میکردند.
در سال ۱۸۲۹م با داستان «سفری با پای پیاده از کانال هولمن به شرق اماگر» موفقیت قابل توجهی بهدست آورد. در همان دوران یک نمایش طنز و گلچینی از شعرهایش را همزمان منتشر کرد. در سال ۱۸۳۳ از پادشاه، کمک هزینهی سفر اندکی دریافت کرد که سرآغاز سفرهای اروپایی طولانی او شد. «اندرسن» با انتشار نخستین رمانش The Improvisatore در اوایل سال ۱۸۳۵ به موفقیت چشمگیری دست یافت. در سالهای ۱۸۳۶ و ۱۸۳۷ نخستین بخش از اثر جاودانش «داستانهای پریان» منتشر شد، اما ویژگی آنها همان زمان تشخیص داده نشد و فروش پایینی داشتند. انتشار دو رمان دیگر به نامهای «او.تی» در سال ۱۸۳۶ و «فقط یک فیدلر» در سال ۱۸۳۷ برای وی موفقیت بیش تری داشتند. برجستهترین اثر او «جوجه اردک زشت» است که در سال ۱۸۳۷ به چاپ رسید. پس از دیداری از سوئد، در ژوئیه ی ۱۸۳۹، شعر «من یک اسکاندیناویایی هستم» را با تأثیر از سه فرهنگ سوئدی، دانمارکی و نروژی سرود. «اتو لیندبلد» آهنگ ساز، برای آن شعر آهنگی ساخت که در ژانویهی سال ۱۸۴۰ منتشر شد. در همان دوران «اندرسن» سفرنامههای خواندنی و قابل توجهی نوشت که در آنها به شرح و توصیف مستند سفرهایش پرداخت و حتا در برخی، داستانهای پریان را نیز آورد. در دههی ۱۸۴۰ توجهش دوباره به صحنه بازگشت، ولی توفیق چندانی نداشت. با انتشار سری دوم «داستانهای پریان» در ۱۸۳۸ و سری سوم در ۱۸۴۵، به سرعت در اروپا به شهرت رسید، در حالی که در زادگاهش همچنان با او مخالفت میشد.
در سال ۱۸۴۷ به مهمانی رسمی افراد سرشناس و روشنفکر انگلستان دعوت شد و در آنجا «چارلز دیکنز» را برای نخستین بار دیدار کرد. آن دو دست دادند و با هم قدم زدند. این رویداد چنان لذتی برای «اندرسن» داشت که در خاطرات روزانهی خود نیز شادمانیاش از قدم زدن و گفتوگو با نویسندهی معاصر انگلیسی محبوبش را نوشت و ۱۰ سال بعد، که به انگلستان رفت، پنج هفته در خانهی «دیکنز» ماند. تا آن که «دیکنز» از او خواست تا آنجا را ترک کند. کمی پس از رفتن او، «دیکنز» داستان «دیوید کاپرفیلد» را منتشر کرد، که گفته میشود نمادی از «اندرسن» را در قالب یکی از شخصیتهای اصلی داستانش به تصویر کشیده است. در حالی که خود او از دیدار با «دیکنز» بسیار شاد بود و هرگز ندانست چرا «دیکنز» دیگر به نامههایش پاسخ نداد.
در بهار سال ۱۸۷۲ «اندرسن» بر اثر افتادن از تخت بهشدت آسیب دید و دیگر هرگز سلامتیاش را بازنیافت. در حالی که به اوج شهرت جهانی رسیده بود و از سوی دولت دانمارک بهعنوان «گنجینهی ملی» شناخته شده بود؛ سرانجام پس از تحمل درد و رنج فراوان، در چهارم آگوست سال ۱۸۷۵ میلادی درگذشت و در کپنهاگ به خاک سپرده شد.
دو نکتهی بهیادماندنی سالهاست که از «اندرسن» همواره یاد میشود. زمانی که از او پرسیدند: «آیا روزی داستان زندگی خود را خواهد نوشت؟» پاسخ داد: «من پیشتر آن را نوشتهام، نام آن “جوجه اردک زشت” است.» و یکی هم، درخواست وی از آهنگ ساز موسیقی مراسم خاکسپاریاش است که کمی پیش از مرگ به وی گفته بود: «بیش تر کسانی که در مراسم به خاک سپاری، مرا بدرقه خواهند کرد، کودکان هستند. ضربهای موسیقی را برای قدمهای کوچک هماهنگ کن.»
شماری از معروفترین آثار «اندرسن» عبارتند از: «بندانگشتی»، «ملکهی برفی»، «جوجه اردک زشت» و «لباس تازهی امپراتور». تاکنون نهتنها تندیسهایی از شخصیتهای داستانهای او در کشورهای گوناگون ساخته شده است، بلکه برخی از داستانهایش مانند «لباس تازهی امپراتور» و «جوجه اردک زشت» بهعنوان عبارتهای رایج وارد زبان انگلیسی شدهاند. در سال ۲۰۰۵ میلادی، کشورهای جهان دویستمین سالگرد تولد «اندرسن» را گرامی داشتند. در اواخر سال ۲۰۰۶ میلادی، پارکی ۵/۱۲ میلیون دلاری بر اساس داستانهای پریان او، شامل بازیهای چندرسانهای، در شانگهای ساخته شد.
– چه کسی این انتخاب را پیشنهاد کرد؟
بزرگداشت این روز به پیشنهاد خانم «یلا لپمن / Jella Lepman»، روزنامهنگار و نویسندهی آلمانی و بنیادگذار «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان IBBY» در سال ۱۹۷۵ بنا نهاده شد. او در سال ۱۸۹۱ در اشتوتگارت به دنیا آمد. در ۱۷ سالگی برای کودکان کارگران خارجی که در کارخانهی تنباکو کار میکردند، اتاق مطالعه راهاندازی کرد. پس از آن به نوشتن در مطبوعات پرداخت و در سال ۱۹۲۸ نخستین کتاب کودک خود را منتشر کرد. با به قدرت رسیدن هیتلر، در سال ۱۹۳۶م همراه فرزندانش از آلمان نازی به لندن مهاجرت کرد. پس از جنگ جهانی دوم به کشورش بازگشت و به عنوان مشاور در زمینهی نیازهای آموزشی و فرهنگی کودکان و جوانان مشغول به کار شد. او همواره میاندیشید که کودکان باید فراسوی ویرانههای ناشی از جنگ و تسلیحات نظامی، جهانی سرشار از تخیل را تجربه کنند. در سال ۱۹۴۹ با کمک بنیاد راکفلر، «کتاب خانهی بینالمللی کودکان و نوجوانان (IYL)» را در مونیخ بنیاد نهاد و تا سال ۱۹۵۷ آن را اداره کرد. اکنون این مجموعه در قصر زیبای بلوتن بورگ در مونیخ قرار گرفته و خانهی بیش از ۵۰۰ هزار جلد کتاب به ۱۳۰ زبان دنیاست. پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورها به اهمیت ادبیات و کتاب کودک و این که کودکان باید در همه جا به کتابهایی با استاندارد ادبی و هنری بالا دسترسی داشته باشند تا بتوانند کتابخوانهایی مشتاق و آگاه باشند، پی بردند. «لپمن» نیز با وجود دشواریها و مشکلات پس از جنگ، در سال ۱۹۵۳، «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY)» را با آرمان «نهادن کتاب خوب در دستان کودک» تأسیس کرد. او سرانجام در اکتبر سال ۱۹۷۰م در شهر مونیخ درگذشت.
– در این روز چه برنامههایی انجام میشود؟
برای گرامیداشت این روز، «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان» هر سال مسؤولیت تهیهی پیام و پوستر ویژهی این روز را به یکی از ۶۰ کشور عضو میسپارد. یکی از نویسندگان برجستهی کتاب کودک آن کشور، پیام را مینویسد و سرانجام یکی از تصویرگران برجستهی همان کشور پوستری را با الهام از متن پیام طراحی میکند و برای دیگر کشورهای عضو میفرستد. امسال شعبهی ملی دفتر بینالمللی کتاب کودک در مصر (المجلسالمصری لکتبالاطفال) عهدهدار تهیهی پیام و پوستر سال ۱۳۸۸ / ۲۰۰۹ شده است. ایران نیز در سال ۱۳۷۱ خورشیدی عهدهدار این برنامه بود. در ایران، هر سال شورای کتاب کودک در آخرین ماه سال، با انتشار یک نشانهی کتاب به استقبال سال نو و «روز جهانی کتاب کودک» میرود. در یک سوی این نشانه، پیام من (همان شعری که در آغاز این گفتوگو خواندید) و تصویری از پوستر قرار دارد و در سوی دیگر آن، تقویمی از سال نو به چاپ رسیده که در اینجا قابل تهیه است.
– شما در چه تاریخی به ایران آمدید؟
من در سال ۱۳۴۹ خورشیدی در ایران به رسمیت شناخته شدم. با توجه به این که روز دوم آوریل در ایران برابر با سیزدهم نوروز است؛ «وزارت آموزش و پرورش» در سال ۱۳۵۰ خورشیدی، «۱۴ فروردین» هر سال را به این روز اختصاص داد و هر سال از این روز تا یک هفته بهعنوان هفتهی «کتاب کودک» شناخته شده است.
– ادبیات کودک و نوجوان در جهان، اصلن چه گونه شکل گرفت؟
برای تاریخ ادبیات کودکان چهار مرحله ذکر کردهاند: مرحلهی آفرینش و انتقال آثار ادبی بهصورت شفاهی، مرحلهی گردآوردن و نوشتن آثار ادبی شفاهی، مرحلهی پدیدآوردن آثار ادبی با الهام گرفتن از آثار ادبی شفاهی و مرحلهی آفرینش آثار ادبی ویژهی کودکان و نوجوانان.
برای سدههای طولانی، دوران کودکی از اهمیت ویژه ای برخوردار نبوده است. نگاه به دوران کودکی، در واقع، نگاه به دوران برزخ انتظار بود: انتظار برای ورود به بزرگسالی و کامل شدن. در این دوران طولانی، استدلال این بود که کودکان تنها از نظر نیروی جسمانی قابل اعتنا هستند. با توجه به چنین نگرشی، انتظار وجود پدیدهای مستقل به نام ادبیات کودکان و نوجوانان نیز واقعبینانه نیست. کودکان و نوجوانان به همان ترتیبی که در همهی مسایل زندگی بزرگسالان سهیم بودند از ادبیاتی که به پدران و مادرانشان تعلق داشت، نیز بهره میگرفتند … و با وجود شکل نگرفتن جریان ادبی ویژه برای آنها، با آزادی و اختیار از پهنهی ادب شفاهی بزرگسالان، آرامآرام آنچه را که میفهمیدند و از آن لذت میبردند برای خود برمیگزیدند. در این دوران طولانی، ادبیات کلاسیک و نوشتاری نیز راه تکامل خود را طی میکرد، ولی بهسبب گسترش نیافتن سواد در میان بزرگسالان، آنچه نصیب کودکان و نوجوانان میشد بیش تر برگرفته از ادبیات شفاهی بود.
پس از سده ی پانزدهم میلادی و تحت تأثیر دگرگونیهای عصر روشنگری، بهویژه گسترش زبانهای ملی و گسترش سواد و ابداع صنعت چاپ، به تدریج خواندن و نوشتن از انحصار گروههای برگزیدهی جامعهی آن روز اروپا خارج شد و به میان مردم عادی راه یافت. در نیمهی دوم سده ی هفدهم میلادی، «جان ایموس کامینیوس» نویسندهی چکتبار اهل بوهم با انتشار «جهان دیدنی در تصویرها» که کتابی درسی بود و در نوع خود در غرب بهمنزلهی نخستین کتاب تصویری کودکان نیز تلقی میشود، این فکر را عرضه کرد که کودکان به مواد خواندنی ویژه ی خود نیاز دارند. او یکی از شخصیتهایی است که مصرّانه خواستار آزادی کودکان و تأمین امکانات سرگرمی برای آنها همپای آموزش بود. وی در کتاب خود، حرف های مختلف را با تصویرهای حیوانات مشخص کرد تا کودک از طریق خواندن نام آنها به تلفظ حرف ها برسد، و از همان زمان پیوند میان تصویر و متن در کتابهای کودکان آغاز شد؛ ولی حدود یک سده به طول انجامید تا اندیشه و استدلال او پی روانی پیدا کرد.
در نیمهی دوم سده ی هجدهم میلادی، در پرتو پیشرفتهای حاصل از عصر روشنگری و خردگرایی و اندیشههای متفکرانی چون «جان لاک» و «ژانژاک روسو»، دوران کودکی بهعنوان بخش ارزشمندی از زندگی انسان تلقی شد و از چنان اعتباری برخوردار شد که در دید مردم ارزش سرمایهگذاری پیدا کرد. این تحول در نگاه به دوران کودکی، سبب پدیدآمدن ادبیات ویژه ی کودکان و نوجوانان شد.
نخستین کتابهای کودکان که در اروپا، بهویژه انگلیس، پدید آمد دارای همان افسانهها و شعرها و مثلها و حکایتهایی بود که سده ها به کودکان لذت بخشیده و آنها را پرورش داده بود، و اینبار با همت گردآورندگان بزرگی چون «شارل پرو»، «ویلهلم و یاکوب گریم»، «پیتر آسبیورِنس» و دیگران با وسواس و دقتِ وصفناپذیر گردآوری شد و دستمایهای برای پدیدآورندگان نخستین کتابهای کودکان و نوجوانان شد که «تاریخهای یک پنی» از آن جمله است. پس از آن، هنرمندان بزرگ و صاحبنامی در اروپای آن روزگار با برداشت از این ادبیات، آثاری ویژه ی کودکان و نوجوانان پدید آوردند؛ «لافونتن» فابلهای کهن منسوب به «ازوپ» را به شعر درآورد و «پوشکین» قصههای قدیمی روس را در قالب شعر برای کودکان بازنویسی کرد.
بهتدریج نویسندگانی پیدا شدند که به کودکان و نیازها و تمایلات آنها میاندیشیدند. رشد و شکوفایی ادبیات مستقل کودکان و نوجوانان را باید حاصل تلاشها و علاقهمندیهای این بزرگان دانست که «هانسکریستین اندرسن»، «کارلو کلودی»، «لوئر کارون»، «مارک تواین»، «لوئیز امی آلکوت» و «رابرت لوئی استیونس» از این شمارند.
ادبیات کودکان و نوجوانان بسیار دیرتر از ادبیات بزرگسالان پدید آمد و آهنگ رشد آن تا حدودی کندتر از روند رشد ادبیات بزرگسالان بود، اما پس از جنگ جهانی دوم با توجه ویژهای که به زندگی کودکان مبذول شد و نشأت گرفته از اعلامیهی جهانی حقوق بشر بود، تحولات چشمگیری در ساختار و محتوای متن و تصویر کتابهای کودکان پدید آمد. تا پیش از جنگ جهانی دوم، ادبیات کودکان را عمدتن داستانهای تخیلی و شعر تشکیل میداد، گرچه تجربههایی نیز در واقعیتگرایی وجود داشت. پس از جنگ، مفاهیم جدی واقعگرایانه نظیر نژاد، طبقهی اجتماعی، جنسیت، تبعیض و جز آن، که مدتها بخشی از درونمایهی ادبیات بزرگسالان را تشکیل میداد، حصار طبیعت محافظهکار ادبیات کودکان و نوجوانان را درهم شکست و به این مقوله راه یافت. کتابهای غیرداستانی نیز بهتدریج جای خود را باز کرد، و در عین حال، توجه پدیدآورندگان به کیفیت ادبی و هنری این آثار فزونی گرفت. در این راه، تشکیل سازمانهای بینالمللی مانند «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان»، «بازار مکارهی کتاب بلونیا»، «کتاب خانهی بینالمللی جوانان مونیخ» و «نمایشگاه دوسالانهی تصویرگران کتاب کودک براتیسلاوا» در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی بحث کیفی کردن ادبیات کودکان و نوجوانان را به جنبشی جهانی مبدل ساخت.
هماکنون مباحث نظری این حوزه هر دو سال یکبار در کنگرهی بزرگی که از طرف «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان» در یکی از کشورهای عضو برگزار میشود مطرح میشود و پژوهشگران، دانشگاهیان، کتاب داران و دیگر دستاندرکاران آفرینش، تولید و پخش کتاب کودک به بحث دربارهی مسایل و مشکلات و نوآوریهای این حوزه میپردازند. برای ارتقای سطح کیفی ادبی و هنری این آثار، جایزهای ادبی و هنری نیز به نام «هانسکریستین اندرسن» یا «نوبل کوچک» که توسط «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان» بنیاد نهاده شده است، هر دو سال یکبار به یک نویسنده و یک تصویرگر برگزیده داده میشود.
مقولهی ادبیات کودکان و نوجوانان در برنامههای درسی دانشگاهی و در رشتههای گوناگونی چون کتاب داری، آموزش و پرورش و روان شناسی، ادبیات و پارهای رشتههای هنری، جای خود را باز کرده و بخشی از پژوهشهای علمی را به خود اختصاص داده است؛ نقد ادبیات کودکان و نوجوانان وارد مرحلهی جدیتری شده است و مجله های ویژه ی نقد و بررسی این آثار همپای سایر مجله های نقد ادبی به فعالیت چشمگیری دست زدهاند؛ و انتشار کتابهای زیادی دربارهی ادبیات کودکان و نوجوانان نشانهی ارزش و اعتباری است که این حوزه توانسته است در پهنهی ادبیات برای خود کسب کند.
گرچه روند رشد ادبیات کودکان و نوجوانان در جهان از الگوی یکسانی پی روی میکند، در حال حاضر، کشورهای گوناگون نسبت به درجهی توسعهیافتگی خود، در مراحل گوناگونی از این رشد قرار دارند. در حالی که بسیاری از کودکان کشورهای افریقایی هنوز در مرحلهی استفاده از ادبیات شفاهی هستند، در بخش دیگری از کشورهای جهان سوم مانند کشورهای در حال رشد آسیا و امریکای لاتین، ادبیات بومی کودکان و نوجوانان مراحل تکوینی خود را سپری میکند. در همین حال، کودکان اروپایی و امریکایی از میراث ادبی غنیای بهرهمند هستند و آنچه در قالب کتاب به آنان عرضه میشود از نظر کمیت و کیفیت از سطح بالایی برخوردار است. در کنار این وضعیت، در کشورهایی که سده ها تحت سلطهی استعمار بودهاند، کودکان و نوجوانان دارای نوعی ادبیات هستند که از دوران استعمار و ادبیات کشورهای استعمارگر برجای مانده است و هیچگونه تناسبی با نیازها و علاقهمندیها و وضعیت کودکان و نوجوانان این سرزمینها ندارد؛ مانند ادبیاتی که ماجراجویان اسپانیایی و پرتغالی با خود به سرزمینهای امریکای لاتین بردند و آثار ادبی فرانسوی و انگلیسی که در میان کودکان کشورهای استعمارزده افریقایی و آسیایی رواج دارد.
– تاریخچهی ادبیات کودک و نوجوان در ایران چه گونه بوده است؟
پیشینهی ادبیات کودک و نوجوان در ایران را چنین بخشبندی کردهاند: پیش از اسلام، پس از اسلام تا دورهی مشروطه، پس از مشروطه تا ۱۳۴۰ خورشیدی، از ۱۳۴۰ خورشیدی تا پیروزی انقلاب، از ۱۳۵۷ خورشیدی تا امروز.
توضیح این که تا سده ی سیزدهم قمری، فرزندان بیش تر مردم ایران از ادب عامیانه و ادبیات دینی بهرهمند میشدند. گرچه در سابقهی دو هزار و اندی سالهی ادب پارسی ممکن است به آثاری برخوریم که در آن از کودکی ذکری به میان آمده است، جوّ غالب در این آثار بهگونهای است که کودک وقتی ظاهر شده است که باید مخاطب پند و اندرز باشد. شاید فقط بخشی از این ادبیات را که تحت تأثیر خاطرههای کودکی نوشته و سروده شده است بتوان مستثنا دانست؛ مانند برخی از حکایتهای «سعدی» و داستانهای تمثیلی «عطار» و «نظامی». با این همه، بر پایه ی شواهد تاریخی، در این دوران طولانی کودکان و نوجوانان بهطور غیرمستقیم و گاه مستقیم با هدف آموزش و سرگرمی از آثاری چون «درخت آسوریک»، «اندرز خسرو گواتان»، «یادگار زریران»، «شاهنامه»، «کلیله و دمنه»، «قابوس نامه»، «بوستان» و «گلستان»، «منطقالطیر»، قصههای «قرآن»، «موش و گربه»، «مثنویهای شیر و شکر و نان و حلوا» و کتابهایی چون «حسینکرد» و «امیرارسلان» بهره میگرفتهاند.
در آستانهی انقلاب مشروطیت، بیداری جامعهی ایرانی و جنبوجوش برای ایجاد دگرگونی، باب اندیشههای نوین آموزش و پرورش را به ایران گشود. پیشگام این حرکت کتاب «احمد یا سفینه طالبی» تألیف «عبدالرحیم تبریزی» ملقب به «طالبوف» بود که به گفتهی خود او، آن را با الهام از کتاب «امیل» اثر «ژانژاک روسو» نوشته بود.
رشد طبقهی متوسط در ایران و همگانی شدن آموزش و پرورش نیاز به کتابهای درسی را گسترش داد. کتابهایی چون «مثنویالاطفال» (گزیدهی مثنوی)، «تأدیبالاطفال» (ترجمهی داستانهای عربی) و «تعلیمالاطفال» (الفبای مصوّر) توسط «مفتاحالملک» تدوین شد. «صنیعالسلطنه» کتاب «اخلاق مصوّر» را که ترجمهی فابلهای «لافونتن» بود، ارایه کرد و «شیخ محمدعلی تهرانی» (کاتوزیان) که از سران مشروطیت بود، کتاب «اخلاق اساسی برای کودکان» را که گزیدهای از «کلیله و دمنه» و «مرزباننامه» و «انوار سهیلی» بود، تدوین کرد. آنچه از ظاهر کتابها برمیآید، بیش تر ساختار کتاب درسی دارند تا کتابهایی برای خواندن، لذتبردن و سرگرمشدن. پیامد این حرکت، حضور نویسندگان صاحبنام، شاعران بزرگ و مترجمان با تجربهای بود که تهیهی کتاب برای گروههای سنی را وجه همت خویش قرار دادند. «یحیی دولتآبادی»، «ملکالشعرای بهار»، «مهدیقلی خان هدایت»، «ایرجمیرزا» و «علی اسفندیاری» (نیمایوشیج) از آن جملهاند.
دو رویداد مهم در آموزش و پرورش این دوره عبارت بود از: همگانی و اجباریشدن آموزش و پرورش؛ و سازمان یافتن و قاعدهمند شدن نظام آموزش و پرورش، و از جمله تولید کتابهای درسی یکسان. از اینرو، پدیدهای به نام سادهنویسی، با هدف رعایت فهم کودکان، بهتدریج شکل گرفت. در این دوره، نخستین بار نویسندگان و شاعران برای بچّهها داستان نوشتند و شعر سرودند، امّا هنوز ادبیات این دوره رویکردی آموزشی و اخلاقی داشت، نه تخیلی و هنری. نوشتههای ادبی و غیر ادبی برای کودکان و نوجوانان در دورهی پس از مشروطه در این شکلها و قالبها عرضه شد: نوشتههای آموزشی، آثار ادبی، بازنوشتههای متن ها، شعر، ترجمه، کتابهای مصوّر، نشریه ها.
گردآوری ادب عامیانهی ایرانی که قبلن توسط شرقشناسان غربی آغاز شده بود توسط «صادق هدایت»، «فضلالله مهتدی» (صبحی) و «کوهی کرمانی» پیگرفته شد. بعدها دامنهی این گردآوری با تلاشهای «انجوی شیرازی»، «احمد شاملو»، «امین فقیری»، «صمد بهرنگی»، «علیاشرف درویشیان» و «سیدحسین میرکاظمی» دنبال شد. حاصل این گردآوریها کتابهایی شد که مجموعهی ادبیات عامیانهی قوم های گوناگون ایرانی را برای بازنویسی در قالب کتاب و با معیارهای امروزی در اختیار پدیدآورندگان ادبیات کودکان قرار داد. اما نخستین تلاش برای تولید کتاب ویژه ی کودکان، مرهون توجه و روشنبینی آموزگاری آگاه بهنام «جبار عسکرزاده» (باغچهبان) است که در حدود سال ۱۳۰۰ خورشیدی با توجه به شناختی که از طریق کار مستمر با کودکان برای وی حاصل شده بود، صورت گرفت. در کتابهای بهجامانده از او، همان نکتههایی جاری است که روزگاری «کامینوس» در غرب منادی آن بود، و آن اصل لذتبخشی ادبیات کودکان در کنار امر آموزش است. دو نمایش نامهی معروف او به نامهای «پیر و تُرب» و «خانم خزوک» که نوعی برداشت از قصههای عامیانه است بارها و بارها به وسیلهی خود او با کمک کودکان در «باغچهی کودکان» به اجرا در آمد. کتاب «افسانهی بابابرفی» او که در دههی ۱۳۵۰ توسط «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» با نقاشیهای «آلن بیاش» به صورت کتابی تصویری ارایه شد یکی از آثار کلاسیک ادبیات کودکان ایران بهشمار میآید و شعر «جوجه، جوجه، طلایی» او نسل به نسل بر زبان کودکان جاری است بیآنکه حتا نام سرایندهی آن را بدانند.
تردیدی نیست که رشد کمّی و کیفی ادبیات کودکان در ایران مدیون دستکم هفت دهه تلاش نویسندگان، شاعران، مترجمان، بازنویسان، تصویرگران و متخصصانی است که آگاهانه و با علاقهمندی به رشد و تعالی کودکان و نوجوانان این مرز و بوم پای در راه گذاشتهاند که از این میان میتوان از «عباس یمینی شریف»، «مهدی آذریزدی»، «توران میرهادی»، «مهری آهی»، «زهرا خانلری»، «احسان یارشاطر»، «علینقی وزیری»، «مهرداد بهار»، «محمود کیانوش»، «پروین دولتآبادی»، «مهیندخت صنعتی»، «اردشیر نیکپور»، «محمد قاضی»، «فرشید مثقالی»، «نورالدین زرینکلک» و «علیاکبر صادقی» نام برد.
دههی ۱۳۴۰، دههی دگرگونیهای بنیادی در نظام آموزش و پرورش ایران و به دنبال آن، دههی پدید آمدن تشکیلات ملی برای شکل بخشیدن به جریان ادبیات کودکان و نوجوانان است. مفهوم ادبیات و کودکان و نوجوانان نخست توسط مرحوم دکتر «محمدباقر هوشیار»، استاد دانشسرای عالی تربیت معلم در دههی ۱۳۳۰، طی مقالههای گوناگونی در مجلهی «سپیده فردا» ظاهر شد و نخستین تلاشها برای برگزاری سمینار و نمایشگاه کتاب کودک و انتشار نخستین فهرست کتابهای مناسب کودکان و نوجوانان به این دهه بازمیگردد، ولی کار جدی نقد و بررسی و پژوهش در این حوزه با تأسیس «شورای کتاب کودک» در ۱۳۴۱ وارد مرحلهی تازه ای شد.
با تأسیس «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» در سال ۱۳۴۵، برای نخستین بار کتاب خانههایی در ایران برای کودکان و نوجوانان پاگرفت و کانون مسئول تألیف، ترجمه، بازنویسی، و تدوین خواندنیهای ویژه ی کودکان و نوجوانان شد. انتشار مجله های «پیک» توسط وزارت آموزش و پرورش (۱۳۴۳)، مواد خواندنی ساده را به صورت پدیدهای فراگیر وارد زندگی بیش تر دانشآموزان دبستانی کرد. این سه تحول بنیادی در شکلبخشیدن به جریان ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران اثر عمدهای برجای گذاشت. «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» کار نظامیافتهی علمی تألیف، ترجمه، ویراستاری، تصویرگری و انتشار کتاب کودک در ایران را قوام بخشید و سبب رشد کمّی و کیفی کتاب کودک در ایران شد. «شورای کتاب کودک» کار نقد و بررسی آثار منتشر شده و پژوهش در زمینههای خالی را پی گرفت و جریان ادبیات کودکان را به سمت به تر شدن هدایت کرد، و «پیک»ها بهعنوان خواندنیهای ساده با بهایی مناسب به میان کودکان جامعهی شهری و روستایی راه یافت.
در این دوره نام کسانی را میتوان یافت که تنها شهرت خود را مدیون نوشتن برای کودکان و نوجوانان نیستند و در دیگر عرصههای ادب و هنر ایران نیز فعالیت داشتهاند. در آثار منتشر شده در نیمهی دوم دههی چهل و نیمهی اول دههی پنجاه بهتدریج شاهد ظهور تحولات کیفی در ارایهی اندیشهها هستیم و چهرهی کودک و نوجوان ایرانی را بیش تر میتوان در این آثار دید. این تحول مرهون آموزگارانی است که قلم بهدست گرفتند و با الهام از زندگی شاگردان خود آثاری آفریدند که گرچه از اندیشههای آموزشمدارانه تهی نیست، بازتابی از رنجها، شادیها، دلنگرانیها، و آرزوهای بیش تر کودکان این سرزمین است.
در نیمهی دوم دههی پنجاه بهتدریج آثار تخیلی اعجابانگیز، شعر، زندگی نامه و تاریخ، جای خود را در میان آثار ویژه ی کودکان و نوجوانان باز کرد؛ کتابهای غیرداستان در حوزهی علوم، فنآوری، هنر، بازی و سرگرمی عمدتن از راه ترجمهی آثار خارجی به حوزهی ادبیات کودکان و نوجوانان وارد شد؛ ادبیات کودکان و نوجوانان بهعنوان موضوعی پژوهشی و آموزشی مورد توجه نهادهای پژوهشی و آموزشی قرار گرفت؛ حضور ایران در صحنههای بینالمللی نمود چشمگیری یافت؛ ایران به عضویت «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان» (۱۹۶۲) در آمد؛ و آثار ایرانی در نمایشگاههای بینالمللی ظاهر شد و جایزه هایی را نیز به خود اختصاص داد که بیش تر مربوط به تصویرهای کتاب کودک است. مهمترین دست آورد بینالمللی ایران در دههی پنجاه مربوط به «فرشید مثقالی» تصویرگر کتاب کودکان است که در ۱۳۵۳/۱۹۷۴ جایزهی جهانی «هانسکریستین اندرسن» را برای مجموعهی آثار تصویریاش دریافت داشت. او نخستین هنرمند غیراروپایی و امریکایی بود که به دریافت این جایزه نایل شد.
دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی اواخر دههی ۱۳۵۰ و اوایل دههی ۱۳۶۰ ناپایداریهایی را در وضع ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران پدید آورد. پدیدآورندگان صاحبنام دو دههی پیشین، بیش تر جای خود را به جوانان انقلابی دادند که گرچه تجربهی اندک داشتند، از آرمانهای نو و انگیزههایی قوی نیز برخوردار بودند. امسال «شورای کتاب کودک»، احمدرضا احمدی نویسنده ی کودک و نوجوان را برای جایزه هانس کریستین آندرسن سال ۲۰۱۰ از ایران نامزد کرد.
– آیندهی ادبیات کودک و نوجوان به کجا میرود؟
در اواخر دههی ۱۹۸۰ بهتدریج متخصصان و دستاندرکاران ادبیات کودکان احساس کردند که یکبار دیگر باید به دوران کودکی و تحولاتی که سبب ایجاد دگرگونی در این دوران شده است، نگاهی دقیق بیافکنند تا بتوانند ادبیات کودکان را با این تحولات همگام سازند. آنچه از برآیند رویکردهای متخصصان بهدست میآید، نشان از نوعی نگرانی توأم با خوشبینی دارد. نگرانی عمدتن متوجه تأثیر شگرف رسانههای صوتی و تصویری بر زندگی کودکان و نوجوانان است که آنها را به حوزههایی کشانده که سبب کوتاه شدن دوران کودکی آنها شده است؛ چنانکه گروهی از متخصصان از «کودکی از دسترفته» سخن میگویند و بر این باورند که این تحولات سبب شده است که حیات انسان به دوران نوباوگی و کهنسالی تقسیم شود که میان ایندو را دوران «کودک ـ بزرگسال» پر میکند. بر پایه ی این نگرش، مرزهای مشخصی که دنیاهای شناخته شدهی جدا از هم، با نام کودکی، نوجوانی و بزرگسالی را پدید میآورد، درهم ریخته است و همین امر سبب میشود که بهتدریج مرز میان ادبیات ویژه ی این گروهها نیز کمرنگتر شود. اما این خوشبینی نیز وجود دارد که پس از فرونشستن تب تند رسانههای صوتی و تصویری، آثار ادبی و هنری ارزشمند، همچنان با این «کودک ـ بزرگسال» باقی خواهند ماند.
– چرا شما هر سال اندوهگین به ایران میآیید و اندوهگینتر میروید؟
البته تلاشهای زیادی برای به انجام رسیدن آرمان من انجام شده و میشود. درست است که گاهی تاریخ من و هفتهی کتاب کودک جابهجا میشود؛ ولی نمایشگاههای کتاب، ایستگاههای کتابخوانی، همایشها و نشستهای فرهنگی بسیاری برگزار میشود. گاهی در مدرسه ها، گروههای سرود انقلابی یا مراسم صبحگاهی ویژه در دقیقهی ۹۰ تشکیل میشوند و یا جعبههای شیرینی و شکلاتی که البته خود بچهها رنگ آنها را هم نمیبینند، پخش میشود. گاهی هم بدون آن که دانشآموزان و خود کودکان و نوجوانان خبردار بشوند، میآیم و میروم. ولی از همهی اینها گذشته؛ من با گزارشها، پژوهشها، مقالهها، آمار و … که در مورد وضعیت ادبیات کودک و نوجوان در ایران بهدستم میرسد، چه گونه میتوانم اندوهگین نباشم؟! اگر بخواهم همه را نام ببرم که تا روز جهانی کتاب کودک سال دیگر، طول میکشد. بنابراین فقط چند نمونهی کوتاهشده را میگویم:
آقای «مسعود ملکیاری» در متن سخن رانی خیلی جالب و بینظیرشان در دانشگاه شیراز – که در میان همه، خواندنیترین است – مینویسند: « … سالهاست که کودکان و بهخصوص نوجوانان ایرانی بهدلیل توسعهی ارتباطات و تغییر فرم وسایل ارتباطی و نیز اسباببازیها و هجوم بازیها و ترجمه و انتشار کتبی که مروّج و شامل الگوهای مجازی و قهرمانان تازهاند، دیگر ارتباط چندانی با الگوهای داستانی آندرسنی ندارند. حالا اینکه آیا اشتیاقی هم به اینگونه آثار که همراه نسلهای پیشین بودهاند، دارند یا نه، بحث دیگری است اما آنچه امید است … بهدست آید، آسیبشناسی دو جریان فربه معاصر ادبیات کودک ایران، لزوم ایجاد جریان سوم و پرداختن به ویژگیهای ممتاز الگوهای جدید و بررسی میزان آشنایی نویسندگان و منتقدان ادبیات کودک ایران با ویژگیها و مختصات این الگوهای داستانی است … آیا کودکان ظرفهای توخالی سیاری هستند که میتوان مدام آنها را پر و خالی کرد و آیا ادبیات کودک عرصهی آزمون و خطاست؟ … متأسفانه بهرغم توجه مخاطبان و منتقدان و تک و توک آثار ایرانی که با این الگوهای جدید و بر اساس حماسههای بومی نوشته شدند، برخی نهتنها با امکانات فراوانی که خود و دوستانشان در اختیار دارند، اقدامی در جهت حمایت از یک حرکت جمعی برای خلق اینگونه آثار نکردند، بلکه با مسکوت گذاردن ماجرا، تلاشِ پر ایراد اما «موجودِ» نویسندگان جوان را بیاهمیت انگاشتند. بههر حال، این بزرگان یا کلن متوجه قضایا نیستند، یا هنوز باور نکردهاند که اگر خریداران ویژه! را از لیست مخاطبان خود حذف کنند، مخاطبانِ حقیقی کتابهایشان از انگشتان یک دست هم کمتر است. این سروران، همچنان اصرار دارند که قهرمانان کلیشهای و خاطرات نوستالژیک و آموزنده! و آدمسازشان را مکتوب کنند و با بخشنامه و تلفن، بهطور هم زمان، چاپ هفتم و بیست و هفتم کتابشان را راهی مدارس و کتابخانههایی کنند که بچهها هیچ نقشی در انتخاب محتویاتشان ندارند. دنیای بچههای امروز عوض شده است. واقعیتی که آنها امروز با آن مواجه هستند، مجازهای نوین زندگی بشری است. این مجازهای نوین، برای بچهها صورت حقیقی مییابد، ولی بزرگسالان لزومن آن را درک نمیکنند.»
«شورای کتاب کودک» بر این باور است که کودک ایرانی نیازمند شناسنامهی فرهنگی خود است و باید پدیدآورندگان، ناشران، کتاب داران و کلیهی علاقه مندانی که به کودکان این سرزمین میاندیشند را در برابر این پرسش قرار داد که نسل جوان ما چه گونه میتواند سرزمین خود را بشناسد؟ … متأسفانه آموزش رسمی و رسانههای دیگر، کم تر به این زمینهی اساسی یعنی تلاش در جهت شناساندن «خود فرهنگی» به کودکان و نوجوانان توجه داشتهاند. بررسی کتابشناسی ایران در ادبیات کودک نشان میدهد که تنها ۶۰۰ کتاب در فاصلهی سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۸۳ برای کودکان و نوجوانان منتشر شدهاند که بهطور مستقیم به «ایران» پرداختهاند … نتایج این پژوهش نشان میدهد که کتابهای اندکی وجود دارند که کودکان را با علم و ادب و هنر این سرزمین آشنا کنند.
کارشناسان میگویند: «در گذشته، فکر غلطی به نویسندگان ما القا شد که متأسفانه پاککردن این فکر غلط بسیار سخت است. فکر غلط این بود که امروزه دوران قهرمانها و پهلوانها تمام شده و داستان امروزی باید خالی از این چیزها باشد. اما اینگونه نیست. در این زمینه آنگونه که باید و شاید کار نشده که دلیل آن شاید همین فکر غلط باشد. از سوی دیگر ما در کشوری زندگی میکنیم که خیلی قهرمان داریم. شاید از فرط زیادی، به راحتی از کنارشان میگذریم و متأسفانه در رسانهها نیز به آنها پرداخته نمیشود … بیش تر نویسندهها مجذوب غرباند و به نیازهای مخاطب توجه ندارند و نوعی خلأ میان مخاطب و نویسنده وجود دارد. رسانهها به میزانی که به «هری پاتر» و ستارههای فوتبال غربی میپردازند به استورههای ایرانی توجه ندارند … نویسندههای ما کم میخوانند، نیازهای نسل جدید را نمیشناسند و از پیشینهی تاریخی و ادبیاتی کشور آگاهی کافی ندارند تا بتوانند آن را در قالب داستان برای کودکان بیان کنند … کمکاری نویسندگان باعث شده که استورههای ما کمرنگ شوند … دلیل این که استورههایی نظیر «مرد عنکبوتی» یا «هری پاتر» در جامعهای مانند ایران که هیچ سنخیتی با بسترهای این داستان ندارد، رونق یافتند، این است که آنها به یک نیاز پاسخ دادهاند. این داستانها به نیاز نوجوانان در زمینهی قهرمانپروری پاسخ دادهاند. به این نیازها از مدتها پیش توجه نمیشد …» و آقای «دکتر نعمتالله فاضلی» نیز در تارنگارشان آوردهاند: « … هنر آن است که اگر هری پاتر و دنیای جادوییاش را به هر دلیلی نمیپسندیم، دست به کار شویم؛ کتابی بنویسیم، قهرمانی خلق کنیم، دنیایی به تصویر بکشیم که به ۶۴ زبان زندهی دنیا ترجمه شود و بیش از ۳۵۰ ملیون نسخه از هر جلد آن در سراسر جهان به به فروش برسد.»
طبق بررسیهای انجام شده، در داستانهای کنونی ردی از استورهها کم تر دیده میشود. در حالی که «خانم رقیه شیبانیفر» در مقالهی بسیار خواندنیشان دربارهی «آرش کمانگیر» میگویند: «شاهنامه اثری نیست که به یکباره و در مقطع زمانی و مکانی خاصّی بهوجود آمده باشد … میتواند کودکان را با فرهنگ، جهانبینی و تاریخ اساتیری ایران باستان آشنا کند. برخی از شخصیتهای شاهنامه را که در این کتاب سیمای کمرنگی دارند و داستان مستقلّی برای آنها ذکر نشدهاست، میتوان با پیشینهی استورهای آنها، یعنی با استفاده از ادبیات اوستایی و پهلوی دوباره زنده کرده و بهعنوان داستانی درخور توجّه به کودکان ارایه داد … استورهها قابلیت آن را دارند که به زبانی ساده و امروزی برای کودکان بازنویسی شوند، علاوه بر این اگر در این بازنویسیها، درونمایهی اصلی استوره حفظ شود، مورد توجّه نوجوانان نیز قرار خواهد گرفت.»
خانم «پریسا برازنده» میگویند: «… برخلاف ما که تلاش میکنیم کودک را صرفن در خانواده تعریف کنیم، در عرصهی جهانی، کودک در اجتماع تعریف میشود … در ادبیات جهانی کودکان، موعظه و پیامهای مستقیم راهی ندارند. چرا که مخاطبان نویسندگان کودک و نوجوان، مخاطبان خیالی نیستند. بنابراین نویسندگان آنان در جهان امروزی، صرفن بر پایه ی یادآوری دوران کودکی خود و در انزوا دست به قلم نمیشوند، بلکه خود را موظف به داد و ستد با کودکان و بهرهگیری از آنچه در اجتماع آنهاست نظیر تلویزیون و سینما میدانند … از سوی دیگر، شخصیتهای ادبی عرضه شده در ادبیات کودک جهان، شخصیتهایی شناسنامهدارند و مخاطب کودک میتواند به آسانی با آنها ارتباط بگیرد و آنها را بپذیرد. درحالی که ما هنوز در این زمینه در اول راه هستیم … نویسندگان امروز جهان بر این باورند که نمیتوان با توجه به پیچیدگیهای حاصله از دنیای اطلاعات و ارتباطات امروز، نیازهای کودکان و نوجوانان را پیش گویی کرد و کتابی ویژه ی آنان نوشت. بنابراین امروز ممکن است کودک ۱۰ساله کتابی را بخواند که فرد بالغ ۴۰ ساله خود را از خواندن آن بینیاز نمیداند … در ادبیات کودک امروز نگارش صریح و سادهنویسی بیش از محتوا دارای اهمیت است و … برداشته شدن حصار سنی میان مخاطب کودک و بزرگسال در دنیای امروز، وبژه ی جهان امروز نیست و کودکان و نوجوانان ما نیز در گذشته حد و حصری را در مطالعات خود به لحاظ موضوعی و محتوایی نداشته، کما اینکه بوستان سعدی مورد مطالعهی دو گروه کودک و بزرگسال قرار میگرفت … از سوی دیگر ادبیات جهانی امروز به نیازسنجیها و نیازآفرینیها هم میپردازد. بنابراین می بینیم که با آفرینش اثری همچون هری پاتر این نیاز را در مخاطب خود پدید آورده است که شاید باید بیش تر فانتزی خواند و ادبیات علمی – تخیلی داشت، در حالیکه ما در این حوزه هم عقبتر هستیم.»
برخی از نویسندگان کودک و نوجوان میگویند: «ادبیات کودک و نوجوان ما از دنیای کودکان و نوجوانان دور است. البته به استثناها کاری نداریم. اما کلیت (؟) آن به دلایل درونمتنی و برونمتنی، از دنیای بچهها دور است؛ در حالی که که ادبیات مطرح دنیا از آن سرشار است. همانها که بازار کتاب ما را پر، و فریاد داستاننویسان ما را به هوا بلند کردهاند. بچههای امروز دوست ندارند که ما از مهربانیهای روستایی که در کودکیمان در آن زندگی کردهایم، برایشان قصه بسازیم. آنها در شهر بزرگ شدهاند و اهل شهربازی و کامپیوترند. بنابراین اگر داستان را به روستا میبریم، بوی نان تازه و هوای پاک، توجهشان را جلب نمیکند … از سوی دیگر بچهها از صبح تا شام، از پدر و مادر گرفته تا معلم و مربی و ناظم و مجریان تلویزیونی و کارتونهای ایرانی، نصیحت میشوند و همین برایشان کافی است. دیگر نمیخواهند در داستان، حرفهای این چنینی بخوانند. داستاننویسان ما هم باید «تعهد» را، هممعنی «پند گفتن» نگیرند … بچههای ما، مثل همه بچههای دنیا، میخواهند شخصیتهایی از جنس خودشان در داستانها باشند. بچههایی که یواشکی سراغ مربّا میروند، از دارو متنفرند، از آمپول میترسند، سه بار مسواک زدن در روز را نمیفهمند، حتا اگر درسخوانند هم، بازی را ترجیح میدهند، از شاگرداولها بدشان میآید و نمیتوانند تصور کنند که بچهای چیزی را به تعطیل شدن مدرسه ترجیح دهد. حتا باادبترین بچهها هم دوست دارند ادای معلمشان را در آورند و دیر بزرگ شوند. به همین دلیل است که از ماجراهای “رامونا” و “هنری زلزله” و “گودون” و “نیکولا کوچولو” لذت میبرند. حتا دوست دارند پندها را هم با خوش مزگی بشنوند و مهارتهای اجتماعی را در لابهلای شیطنتها بیاموزند. بنابراین نوشتههای «برایان موزس» را میخوانند؛ اما ادبیات آموزشی ما را نگاه هم نمیکنند … نوجوانها دوست دارند به جای این که بشنوند جاهای ناشناخته چه خطراتی دارند، از «سرزمین اشباح » سردربیاورند و داستانهایی بخوانند که آنها را بترساند. برای همین پول میدهند و کتابهای “دارن شان” و “ال استاین” را میخرند تا دنیای کودکی و نوجوانی را تجربه کنند. همان دنیایی که ادبیات کودک و نوجوان ما، کم دارد.»
برخی از نویسندگان و کارشناسان کودک و نوجوان هم میگویند مشکلات عمده عبارتند از: نبود نشر حرفهای در ایران، نبود حمایتهای حداقلی دولتی از ناشرانی را که در عرصهی بینالمللی فعالیت میکنند، نبود مترجمانی که شایستگی ترجمهی آثار ادبی به زبان مقصد را داشته باشند و مشکل عدم عضویت کپیرایت. و برخی دیگر از کارشناسان، رشد ترجمهی کتابهایی با موضوع سِحر و جادو و توجه مترجمان به این موضوعها … و ضعف ترجمه و رعایت نکردن فارسینویسی درست در برخی ترجمهها و همچنین معرفی نکردن نویسندهی اصلی کتابها را از جمله موارد نامطلوب ادبیات کودک میدانند. و اگرچه در زمینهی شعر کودکان قدمهای مهمی برداشته شده و عرصهی ادبیات کودکان پیشدبستانی و دبستانی پربار بوده است، در مورد نوجوانان آثار مهم و پرطرفدار چندانی به وجود نیامده است … و بهرغم گسترش استفاده از اینترنت و برپایی نمایشگاههای کتاب و حضور گستردهی مردم در آنها، بازار کتاب همچنان از دسترس کودکان و نوجوانان قشرهای کمدرآمد دور است.
«مؤسسهی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان» میگوید: «کار پژوهش ملی تاریخ ادبیات کودکان ایران، هر روز گستردهتر و سنگینتر میشود و در پی آن بودجهی مورد نیاز، رو به افزایش است. تأمین این بودجهی پژوهشی از عهدهی یک سازمان غیردولتی و غیرانتفاعی خارج است.» از سوی دیگر، «در پژوهش و بررسی سیر تاریخ ادبیات کودکان با نام افرادی برخورد کردهایم که دربارهی زندگی و کار آنها آگاهی اندکی در دست داریم. چنانچه از آنها یا خانوادههایشان نشانی، سندی یا خاطرهای در دست دارید، آن را در اختیار ما بگذارید.»
بر پایه ی آمارهای موجود میانگین شمارگان (تیراژ) هر کتاب در ایران بین دو تا سه هزار نسخه است … و هر شهروند ایرانی در شبانهروز تنها دو دقیقه از وقت خود را به خواندن کتاب اختصاص میدهد (بهگفتهی کامنتگذاران: احتمالن توی این دو دقیقه، متن پشت کتاب و قیمت آن را میخوانند، سپس آن را سرجایش میگذارند و میروند!) … بودجهی ترویج کتابخوانی در سال گذشته، ۲۷ درصد نسبت به سال ۸۶ کاهش داشته است. در صورتی که مطالعهی کتابهای درسی را هم در نظر بگیریم، سرانهی مطالعه در ایران به حدود شش دقیقه در شبانهروز میرسد … و بزرگ ترین مشکل کتاب خانهها ایران، نازیبا و دلچسب نبودن فضای کتاب خانههای عمومی کشور و بهروز نبودن کتابهای موجود در آنهاست.
«مؤسسهی پژوهشى تاریخ ادبیات کودکان» بهتازگى دست نامهاى را منتشر کرده است که به آموزگاران، مربیان، کتاب داران و گدران و مادران پیشنهاد مىکند که چه گونه مىتوانند با استفاده از کتابهاى تاریخ ادبیات کودکان ایران، کودکان و نوجوانان را درگیر فعالیتهایى کنند که گامبهگام با روند تفکر انتقادى و خلاق آشنا شوند. گام نخست در این روند، کسب انگیزه براى کشف ناشناختهها و مجهولهاست. گامهاى بعدى پرسشگرى، جستوجو، کشف، نتیجهگیرى، سنجش و پیشبینى است. گام پایانى، دگرگونى در بینش است … فعالیتهاى پیشنهادى این دست نامه، حکم تخته پرشى را دارند تا مربیان و علاقهمندان بتوانند با افزودن دهها فعالیت دیگر، پروازى بلند در راه بالا بردن دانش کودکان و نوجوانان بردارند. اگر بر این باوریم که دانش براى حفظ کردن و به سینه سپردن نیست، بلکه براى پیشرفت کردن و به تر زیستن است، باید در راه آموزش خلاق و مشارکتى کودکان و نوجوانان هر روز گامهاى تازهاى برداریم.
و در پایان هم این که «انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران (نویسک)» – با نزدیک به ۳۰۰ عضو – میگوید: « … هنوز شاهد حضور فرهنگ پدرسالارانهای هستیم که با نگاهی تحقیرآمیز به حوزهی کودک و نوجوان مینگرد و نیازهای آنان را در ذیل مناسبات اجتماعی بزرگسالان قرار میدهد. اگر بتوانیم وجود این انگاره را در برخی از لایههای فروتر جامعه، معلول توسعهنیافتگی فرهنگی بدانیم، اما بروز چنین دیدگاهی در ذهن متولیان فرهنگی که با اندیشهی مدرن هم بیگانه نیستند، بیتردید توجیهناپذیر است. در طول سالیانی که بخش ادبیات در آموزش عالی و نظام دانشگاهی ما ـ آن هم با کماعتنایی به ادبیات معاصر- شکل گرفته، کسانی ادبیات کودک را نوعی ناقصالخلقه از ادبیات بزرگسال پنداشته و مجال ندادهاند که این گونهی ادبی، همچون رشتهای مستقل به آموزش عالی راه پیدا کند …
با وجود افزایش چشمگیر بحثهای نظری در جامعهی امروز ایران که در تاریخ ادبیات کودک کشور بیسابقه است، آنچه هنوز تحقق نیافته، یافتن جایگاهی شایسته در تریبونهای دانشگاهی است. تاکنون ادبیات کودک در دانشگاه های ایران تنها در حد درسی دو واحدی در رشتهی تربیت معلم فرصت بروز داشته و دستاندرکاران، آن را بیشتر به مثابهی ابزاری آموزشی تلقی کردهاند. با این همه، جای خوشوقتی است که با وجود مقاومتهای غیرکارشناسانهای که به چشم میخورد، پیشرفتهای قابل اعتنای این گونهی ادبی، در دو عرصهی آفرینش و پژوهش، چنان بوده که دانشگاهیان علاقهمند به این عرصه، به تأسیس رشتهی دانشگاهی ادبیات کودک همت گماشتهاند. اینک سه دانشگاه بزرگ دولتی، دانشگاه شیراز (مرکز مطالعات ادبیات کودک)، دانشگاه تربیت مدرس (دانشکدهی ادبیات) و دانشگاه تهران (دانشکدهی هنرهای زیبا) گامهای ابتدایی و بعضن نهایی را برای تأسیس رشتهی ادبیات کودک و یا تئاتر کودک برداشته و با همکاری دفتر گسترش و برنامهریزی آموزش عالی در وزارت علوم، مراحل تحقق این مهم را با پشتکار و حوصله پیمیگیرند. انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران چشم آن دارد که روند اجرایی تأسیس این رشته تسریع شود و در پیچ و خم اداری متوقف نشود …»