مریم هستم ۲۵ ساله از تهران من ناخواسته درگیر عشقی شدم که ۹ ماه هست منو درگیر کرد طرف همکار قدیمیم بود در شرکتی که کار میکنم بعد از اینکه از شرکت رفت تو فیسبوک پیغام داد که همیشه منو دوس داشته و از خانم بودن من کلی تعریف کرد و گفت تنها انتخاب ازدواجش منم و کلی تعریف …..ابتدا از خودش گفت چیزایی که برام خیلی سخت بود مثل اینکه ۹ تا دختر تو زندگیش بودن و ۲ تا شون دخترای شرکتمون بودن اینارو که گفت کلا دیگه جوابشو ندادم اون دنبالم اومد ولم نکرد ادرس خونه تلفن و … پیدا کرد و میومد دم خونمون میگفت ببخشمش منم کوتاه اومدم بعد مشکل بعدی مطرح شد که خوانوادم مخالفت کردن اونا خونشون پیروزی بود ما تجریش اون کارم نداشت کلی دنبالش گشت پیدا نکرد سر همین با خدام قهر کرد گذشتت تا چند وقت پیش که کفت دیگه قصد ازدواج نداره چون نمیخاد منو بدبخت کنه گفت من اگه خواستگار داشتم برم چند تا نکته را نیز بگم ۱-ما اختلاف فرهنگی هم داریم مادر اون خیلی مذهبی است و از لحاظ مادی خیلی از ما پایین ترند اما اون خیلی دوسم داره نمیدونم چیکار کنم البته اون دیگه مثل قبل نیست کلا نا امید شده میگه انتخاب با منه که باهاش بمونم یا نه با توجه به اینکه دیگه هیچ قرار ازدواجی نداره من تا حالا دوست دختر کسی نبودم و کل عمرمو درس خوندم الانم دانشجوی دکترا هستم دوست ندارم با پسری دوست باشم اینو بهش گفتم گفت تصمیم با خودمه چیزی که منو ازار میده فقط وابستگی ایجاد شده است وگرنه میدونم این رابطه بی فایدس لطفا کمکم کنید.