بررسی جامعه‌شناختی و زبان‌شناختی واژه‌های قرضی و انواع واژه‌های قرضی در زبان فارسی

در این مختصر سعی بر آن است تا به بررسی و طبقه‌بندی انواع واژه‌های قرضی (وام‌واژه‌ها) در زبان فارسی پرداخته‌ شود‌.  برای دست‌یازیدن به این مهم ابتدا به ویژگی‌ اجتماعی زبان و مساله‌ی برخورد زبان‌ها اشاره خواهد شد‌.
سپس موضوع قرض‌گیری واژگان در شرایط گوناگون‌ برخورد زبان‌ها مورد بررسی قرار خواهد گرفت‌. طرح‌ اجمالی دلایل قرض‌گیری واژه‌ها بخش بعدی مختصر حاضر را به خود اختصاص خواهد داد و پس از اشاره به‌ عوامل برون‌زبانی و درون‌زبانی، به طبقه‌بندی انواع‌ واژه‌های قرضی و ارائه‌ی نمونه از زبان فارسی پرداخته‌ خواهد شد‌. در بخش پایانی این مختصر به فرایندهای‌ معادل‌یابی برای واژه‌های قرضی اشاره خواهد شد‌.

ویژگی اجتماعی زبان
بررسی زبان با توجه به عوامل اجتماعی مؤثر در آن،  مطالعه‌ای نوپاست و شاخه‌ای میان رشته‌ای از جامعه‌شناسی و زبان‌شناسی را به وجود آورده است که‌ خود به دو زیر بخش جامعه‌شناسی زبان و زبان‌شناسی‌ اجتماعی تقسیم شده است‌. در آغاز قرن حاضر میلادی که‌ زبان‌شناسی به عنوان دانشی جدید معرفی شد، هدف از به وجود آمدن این علم، بررسی و مطالعه‌ی بُعد ساختاری‌ نظام زبان در نظر گرفته شده بود، ولی پرداختن به بُعد اجتماعی زبان هیچ‌گاه به کنار نهاده نشد و مطالعه‌ی ویژگی‌های اجتماعی زبان همواره مورد توجه اکثر زبان‌شناسان بوده است، زیرا بنا به اعتقاد سوسور١، زبان‌ واقعیتی اجتماعی است‌. این گفته‌ی سوسور از آن جهت‌ مورد تأیید است که فراگیری زبان جز با برقراری ارتباط معنایی مستمر میان یک فرد و دیگر افراد یک جامعه‌ی زبانی امکان‌پذیر نیست‌. به عبارت ساده‌تر می‌توان گفت‌ که زبان چیزی جز ابزاری برای ایجاد ارتباط نیست و اگر این فرض قابل‌تأیید نماید، اجتماعی‌بودن زبان نیز واقعیتی غیرقابل‌انکار است‌. به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که مطالعه‌ی زبان به همان شکلی که در جامعه به‌کار می‌رود، یکی از مهم‌ترین اهداف زبان‌شناسی است‌.
زبان به عنوان نهادی اجتماعی و نظامی وابسته به‌ فرهنگ جامعه، از دگرگونی‌های اجتماعی تأثیر می‌پذیرد و نسبت به عوامل اجتماعی برون‌زبانی واکنش نشان‌ می‌دهد‌. به عبارت ساده‌تر دگرگونی‌های اجتماعی عامل‌ مهمی در تغییر زبان است و این تغییر بیش از هر سطحی،  در سطح واژگان زبان بروز می‌کند‌.
هنگامی که به بحث درباره‌ی عوامل برون‌زبانی‌ پرداخته می‌شود، باید به عوامل محیطی، ساختار اجتماعی، ارزش‌ها و نگرش‌های اجتماعی توجه داشت‌.
در اکثر کتاب‌های مقدماتی زبان‌شناسی مثال‌های متعددی‌ درباره‌ی بازتاب محیط برون‌زبانی بر زبان به‌دست داده شده‌ است و در اکثر این موارد نیز سطح واژگانی زبان بیش‌ترین‌ نمونه‌ها را به خود اختصاص داده است‌. وجود یک واژه‌ برای «برف» در زبان فارسی و کاربرد چندین واژه برای انواع‌ برف در زبان اسکیموها، کاربرد واژه‌های متعدد برای انواع‌ شتر در زبان قبایل عرب، تقسیم‌بندی ظریف‌تر واژه‌های‌ مربوط به خویشاوندی در زبان فارسی نسبت به زبانی‌ چون انگلیسی از جمله نمونه‌های معروفی است که به‌ هنگام بحث درباره‌ی «نسبیت زبانی»٢ مطرح می‌شوند و نشانگر بازتاب روابط اجتماعی و محیط برون‌زبانی بر زبانند‌.
بر اساس آن‌چه تاکنون گفته شد، می‌توان ادعا کرد که‌ اگر واژه‌های زبان بازتابی از روابط اجتماعی و محیط حاکم بر زبان باشند، پس دگرگونی در این روابط و تغییر محیط نیز باید در واژگان زبان تأثیر بگذارد‌. کاربرد واژه‌هایی چون مشروطه، پارلمان، انتخابات، وکیل، مجلس و جز آن همراه با بار معنایی خاص خود، پس از انقلاب مشروطیت یا کاربرد واژه‌هایی نظیر طاغوت، مستضعف، مستکبر، قشر آسیب‌پذیر، پاسدار، جهاد سازندگی و جز آن پس از انقلاب اسلامی مؤید این‌ ادعاست‌.
با توجه به آن‌چه مطرح شد، وجود شاخه‌ای از زبان‌شناسی با نام زبان‌شناسی اجتماعی نه تنها موجه‌ می‌نماید، بلکه به جرأت می‌توان گفت که بدون استفاده از دستاوردهای این شاخه‌ی علمی، توجیه بسیاری از پدیده‌های زبانی که در ارتباط مستقیم با روابط اجتماعی‌ است، بسیار مشکل و شاید غیرممکن نماید‌.

برخورد زبانی
معمولن در زبان‌شناسی، ارتباط متقابل میان دو زبان با عنوان برخورد زبانی‌٣ مطرح می‌شود‌. به اعتقاد جامعه‌شناسان زبان، طبیعی‌ترین و متداول‌ترین حالت‌ برخورد دو زبان، ردوبدل‌شدن عناصری زبانی میان‌ آن‌هاست (-ک ٩ ص ۴۵)‌. طبیعی است که این دادوستد زبانی عمدتن از سوی کسانی صورت می‌پذیرد که با هر دو زبان آشنایی دارند‌. در این مختصر بحث درباره‌ی دو زبانگی و ویژگی‌های فرد دو زبانه مطرح نیست و منظور از دو زبانه، فردی است که علاوه بر زبان مادری، به‌ زبان دیگری نیز تا آن حدّی آشناست که می‌تواند با سخن‌گویان آن زبان ارتباط برقرار سازد‌. به این ترتیب دو زبانگی را می‌توان یکی از مهم‌ترین پی‌آمدهای برخورد زبانی دانست و شاید بتوان گفت که قرض‌گیری واژگانی‌ نیز از پی‌آمدهای دو زبانگی است، زیرا زمانی واژه‌ای از زبانی به قرض گرفته می‌شود و میان سخن‌گویان زبان‌ دیگری به‌کار می‌رود، که فردی یا گروهی آن واژه را به‌کار گرفته باشند و این کار احتمالن زمانی صورت خواهد پذیرفت که آن فرد یا گروه با زبان نخست آشنایی داشته‌ باشند‌. معمولن زبانی را که واژه قرض می‌دهد «زبان قرض‌دهنده» و زبانی را که واژه قرض می‌دهد «زبان قرض‌گیرنده» می‌نامند‌. هیچ زبانی قرض گیرنده‌ی مطلق و هیچ‌ زبانی نیز قرض دهنده‌ی مطلق نیست و علاوه بر این، به‌ دلیل اجتماعی بودن زبان، هیچ زبانی نیز نمی‌تواند ناب و دست‌نخورده باقی بماند و از چرخه‌ی این دادوستد بیرون‌ بماند، مگر آن‌که جامعه‌ای زبانی از جوامع زبانی دیگر به‌ دور مانده باشد‌. این شرط از لحاظ نظری امکان‌پذیر است‌ ولی عملن نمونه ندارد‌.
به هر حال باید پذیرفت که حدود و کمیت‌ قرض‌گیری‌های زبانی، از زبانی به زبان دیگر متفاوت‌ است‌. زبان‌های نمونه‌ای که در این مورد ذکر می‌شوند، معمولن آلمانی و آلبانیایی هستند‌. در چند دهه‌ی گذشته، زبان آلمانی از جمله زبان‌هایی بود که نسبت به سایر زبان‌های اروپایی واژه‌ی قرضی کم‌تری را می‌پذیرفت، در حالی که در زبان آلبانیایی حدود ده درصد واژه‌ها بومی و مابقی از زبان‌های دیگری چون ترکی، یونانی، اسلاوی و لاتین به قرض گرفته شده‌اند (-ک ٩ صص ٨۶-۷۶)‌. در بخش ۷ به این نکته اشاره‌ی بیش‌تری خواهد شد‌.

قرض‌گیری در شرایط مختلف برخورد زبانی
معمولن در برخوردهای زبانی به سه حالت اشاره شده‌ است‌. برای بررسی این حالت‌های سه‌گانه، ابتدا باید به‌ طرح دو اصطلاح «زبان زبرین» ۴ و «زبان زیرین» ۵ پرداخت‌. منظور از زبان زبرین زبانی است که بر جامعه‌ی زبانی دیگری تحمیل می‌شود‌. هر گاه سخن‌گویان یک زبان‌ به دلیل برتری سیاسی، فرهنگی، اقتصادی یا نظامی در شرایط زمانی خاصی بتوانند زبان خود را بر جامعه‌ی زبانی‌ دیگری تحمیل کنند، زبان آنان «زبرین» نامیده می‌شود‌.
منظور از زبان زیرین زبانی است که تحت حاکمیت زبان‌ دیگری قرار گرفته باشد‌. چنان‌که اشاره شد با توجه به دو اصطلاح زبان زیرین و زبرین، برخورد زبانی می‌تواند سه‌ حالت داشته باشد:

حذف زبان زیرین
این حالت در شرایطی تحقق می‌یابد که زبان زبرین‌ نسبت به زبان زیرین از برتری مطلق برخوردار باشد و سخن‌گویان زبان زیرین به‌تدریج و در طول زمان، کاربرد زبان زبرین را به‌اجبار یا به‌اختیار بپذیرند و زبان بومی‌ خود را فراموش کنند‌. بسیاری از گویش‌های بومی‌ کشورها به دلیل برتری مطلق زبان رسمی آن کشور، در چنین شرایطی قرار می‌گیرند‌. در دوره‌ی حملات مسلمانان‌ به بین‌النهرین، حاشیه‌ی شرقی دریای مدیترانه و شمال‌ آفریقا نیز، زبان عربی از شرایط زبان زبرین برخوردار شده‌ است و موجب حذف بسیاری از زبان‌های زیرین این‌ نواحی گردیده است‌. حذف بسیاری از زبان‌های‌ سرخپوستان آمریکا نیز به دلیل وجود زبان زبرین‌ انگلیسی صورت گرفته است‌. طبیعی است که فرایند حذف زبان در مدتی کوتاه اتفاق نمی‌افتد؛ سخن‌گویان‌ زبان زیرین دوره‌ی دو زبانگی انتقالی خاصی را پشت سر می‌گذارند و با گذر از این دوره‌ی انتقالی زبان بومی خود را به نفع زبان زبرین کنار می‌گذارند (-ک ٩ صص ۴۵- ٩۵)‌.

جابه‌جایی زبان‌های زیرین و زبرین
این امکان وجود دارد که دو زبان زیرین و زبرین جای‌ خود را به یکدیگر بدهند، به این معنی که زبانی برای‌ مدتی زبرین و سپس زیرین شود و زبانی دیگر ابتدا زیرین‌ و سپس به زبان زبرین مبدل گردد‌. دو زبان پارتی میانه و فارسی میانه در دوران حکومت اشکانیان و ساسانیان از چنین شرایطی برخوردار بوده‌اند‌. پارتی میانه به عنوان‌ زبان رسمی ایران در دوران حکومت اشکانیان نقش زبان‌ زیرین را ایفا می‌کرده است و زبان نواحی جنوبی ایران‌ یعنی زبان فارسی میانه، زبانی زیرین به‌شمار می‌رفته‌ است‌. با برقراری حکومت ساسانیان و رسمی زبان‌ فارسی میانه شرایط این دو زبان نسبت به یکدیگر وارونه‌ شده است و زبان پارتی میانه که روزگاری نه‌چندان کوتاه‌ زبان زبرین به‌شمار می‌رفته است به زبان زیرین مبدل‌ می‌گردد‌. شاید بتوان شرایط زبان عربی و فارسی را نیز در دوران قبل و بعد از برپایی حکومت‌های ایرانی در دوره‌ی اسلامی تاریخ ایران به عنوان نمونه‌ای دیگر از همین‌ حالت ذکر کرد‌.

همزیستی زبان‌های زیرین و زبرین
همزیستی دو زبان زیرین و زبرین زمانی تحقق‌ می‌یابد که زبان زبرین نسبت به زبان زیرین از برتری مطلق‌ برخوردار نباشد و درنهایت به دو زبانگی نسبی‌ سخن‌گویان زبان زیرین منجر شود‌. این شرایط در اکثر کشورهای چند زبانه وجود دارد و سبب می‌گردد تا گویشوران در کنار زبان یا زبان‌های رسمی کشور، از گویش‌ بومی خود نیز استفاده کنند‌. برای نمونه در ایران‌ سخن‌گویان ترکی‌زبان، کردی‌زبان، ارمنی‌زبان و جز آن در موقعیت‌های رسمی از قبیل آموزش، مکاتبات اداری و غیره از زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور بهره‌ می‌گیرند، درحالی‌که در موقعیت‌های غیررسمی و میان‌ هم‌زبانان خود از زبان بومی استفاده می‌کنند‌. این مساله‌ باعث می‌شود که نسل بعد از نسل واژه‌های قرضی‌ بیش‌تری از زبان زبرین به زبان زیرین راه یابد‌. و گویشوران‌ زبان بومی به‌ویژه در مواردی که زبان زبرین برای دلالت‌ به پدیده‌ای خاص واژه‌ی مطلوبی ندارد، از واژگان زبان‌ زیرین استفاده کنند‌. در چنین شرایطی معمولن نسل جدید گویشوران زبان زیرین، به دلیل ارتباط بیش‌تر با موقعیت‌های رسمی از جمله آموزش و استفاده‌ی بیش‌تر از رسانه‌های همگانی به‌ویژه رادیو و تلویزیون، واژه‌های‌ زبان زبرین را در زبان بومی خود به‌کار می‌گیرند و به‌‌تدریج، اگر معادلی نیز برای این دسته از واژه‌ها در زبان‌ بومی‌شان وجود داشته باشد، به‌دست فراموشی‌ می‌سپارند‌.
حالت همزیستی زبان‌ها تنها به رابطه‌ی میان زبان‌های‌ درون مرزهای یک کشور محدود نمی‌شود و نباید تصور کرد که برتری زبان رسمی نسبت به گویش‌های بومی‌ باعث ورود واژه‌های زبان رسمی به دیگر گویش‌های‌ مورد استفاده در محدوده‌ی یک کشور می‌شود و زبان زبرین‌ یک محدوده‌ی جغرافیایی-سیاسی از قرض‌گیری واژه‌ها مبرا می‌ماند‌. زبان به عنوان نهادی اجتماعی، از شرایط اجتماعی تأثیر می‌پذیرد و بیرون از روابط حاکم بر جوامع‌ زبان قرار ندارد‌.

عوامل قرض‌گیری واژه‌ها
هارتمن و استورک قرض‌گیری زبانی را فرایندی‌ دانسته‌اند که طی آن، عناصری از یک زبان یا گویش به‌ یک زبان یا گویش دیگر راه می‌یابد (-ک ۴ ص ٩٢)‌. به‌ اعتقاد هاک، زبان‌ها و گویش‌ها همواره در تماس و برخورد با یکدیگرند و تنها میزان این برخورد از زبانی به‌ زبان دیگر متفاوت است (-ک ۵ ص ٨٣٠)‌. در این‌جا باید میان دو اصطلاح تداخل ‌۶ و قرض‌گیری تمایزی قائل‌ شد گروسجین تداخل را تأثیر ناخواسته‌ی یک زبان بر زبان‌ دیگر می‌داند و معتقد است که تداخل به دلیل تسلط ناکافی فرد دوزبانه به واژگان زبان بروز می‌کند (-ک ٣ ص ٩٩٢)‌. برای طرح نمونه‌ای در این مورد، می‌توان‌ فردی را در نظر گرفت که در خارج از جامعه‌ی زبانی خود به‌ تحصیل می‌پردازد و اصطلاحات تخصصی رشته‌ی تحصیلی خود را به زبان دیگر می‌آموزد‌. این فرد به دلیل‌ ناآشنایی با معادل‌های این اصطلاحات در زبان بومی‌ خود، به هنگام صحبت به این زبان، اصطلاحات مذکور را از زبان تحصیلی خود به‌کار می‌گیرد‌. به این ترتیب، اگر چه‌ تداخل می‌تواند به قرض‌گیری منجر شود‌. اما خصوصیتی‌ فردی دارد، درحالی‌که قرض‌گیری از جنبه‌ای اجتماعی‌ برخوردار است‌. به همین دلیل شاید بتوان ادعا کرد که‌ بر اساس دیدگاه سوسور، تداخل به گفتار ۷ و قرض‌گیری به‌ زبان ‌٨ مربوط است، زیرا تداخل، فردی و تصادفی است‌.
در حالی که قرض‌گیری جنبه‌ای اجتماعی و نظام‌مند دارد‌.  روماین بر این اعتقاد است که قرض‌گیری زمانی مطرح‌ خواهد بود که در حوزه‌ی تک‌زبانه‌ها کاربرد یابد (-ک ۶ ص‌ ۴۵)‌.
با توجه به آن‌چه گفته شد می‌توان قرض‌گیری را فرایندی دانست که عمدتن در نتیجه‌ی برخوردهای زبانی و از طریق افراد دوزبانه آغاز می‌شود و طی آن، عناصری‌ آوایی، واژگانی و حتا نحوی از یک زبان به زبان دیگر وارد می‌گردد و به دلیل عوامل مختلف از سوی اکثریت‌ افراد یک جامعه‌ی زبانی پذیرفته می‌شود و کاربرد عام‌ می‌یابد‌.
در اکثر موارد تجربه نشان داده است که جوامع زبانی‌ به هنگام برخورد با یکدیگر از شرایط مادی و معنوی‌ یکسانی برخوردار نیستند‌. به عبارت ساده‌تر، در هر جامعه‌ای، عناصر فرهنگی و مادی خاصی وجود دارد که‌ در جامعه‌ی زبانی دیگر شناخته شده نیست یا اصلن وجود ندارد‌. حال چنان‌چه آن پدیده‌ی فرهنگی یا مادی از سوی‌ افراد یک جامعه‌ی زبانی پذیرفته شود، برای نامیدن آن پدیده‌ی خاص واژه‌ای مورد نیاز است‌. در اغلب موارد، پذیرش‌ یک پدیده‌ی قرضی به قرض‌گیری واژه‌ی دال بر آن پدیده منجر می‌شود، زیرا یکی از مقرون‌به‌صرفه‌ترین راه‌هاست‌. به‌ اعتقاد «واین رایش»، استفاده از واژه‌های قرضی در تمامی‌ زبان‌ها حاکی از این حقیقت است که استفاده از واژه‌های‌ حاضر و آماده، اقتصادی‌تر از نام‌گذاری مجدد است‌ (-ک ۷ ص ۷۵)‌.
بلومفیلد به هنگام بحث درباره‌ی قرض‌گیری زبانی به‌ این نکته اشاره دارد که زبان‌شناس با مطالعه‌ی واژه‌های‌ قرضی می‌تواند نشان دهد که یک جامعه‌ی زبانی چه‌ چیزهایی را از جوامع زبانی دیگر قرض کرده است‌. او ضمن بررسی واژه‌های قرضی موجود در زبان انگلیسی‌ نشان می‌دهد که در اوایل قرن حاضر میلادی‌ قرض‌گیری‌های زبان انگلیسی از زبان فرانسه عمدتن به‌ لوازم آرایش، لباس زنانه و کالاهای تجملی مربوط بوده‌ است و بیشترین تعداد واژه‌های قرضی از زبان آلمانی نیز به نوع غذا و مواد خوراکی ارتباط داشته است (-ک ١ صص ۵۴۴-٨۵۴)‌.
به‌طورکلی عوامل قرض‌گیری واژگانی را می‌توان در دو گروه درون‌زبانی و برون‌زبانی طبقه‌بندی کرد، زیرا نباید پنداشت که تنها انگیزه‌ی قرض‌گیری‌های واژگانی‌ مساله‌ی نام‌گذاری است و بس‌.

عوامل درون‌زبانی
«واین رایش» به‌هنگام بحث درباره‌ی عوامل درون‌زبانی به دو عامل مهم اشاره می‌کند و معتقد است که این‌ عوامل از درون زبان قرض‌گیرنده در جذب واژه‌های‌ قرضی مؤثرند (-ک ۷ صص ۷۵-٨۵)‌.
بسامد وقوع پایین معادل‌ها در زبان قرض‌گیرنده
این امکان را همواره باید مدّ نظر داشت که شاید معادل مناسبی برای یک واژه‌ی قرضی در زبان قرض‌گیرنده‌ وجود داشته باشد، ولی به دلیل پایین‌بودن بسامد وقوع‌ در معرض فراموشی قرار گرفته باشد‌. کشف مجدد چنین‌ واژه‌هایی از سوی متخصصان، پس از ورود واژه‌ی قرضی، دیگر چاره‌ساز نیست، زیرا واژه‌ی قرضی پس از ورود به‌ زبان قرض‌گیرنده، به عنوان بخشی از آن زبان پذیرفته‌ می‌شود و به سرعت جایگزین واژه‌ی بومی می‌گردد که به‌ دلیل عدم‌استفاده، به دست فراموشی سپرده شده است‌.
قرض‌گیری واژه‌ای مجهول‌الهویه مانند «آکبند» و جایگزینی آن برای واژه‌ی کم‌بسامد «ناسوده» در زبان‌ فارسی نمونه‌ای از این دست است‌.

وجود هم‌آوایی واژگانی و مخدوش شدن اصل‌ رسانگی

در مواردی که واژه‌های هم‌آوا یا هم‌آوا-هم‌نویسه‌ در یک زبان موجب ابهام شوند، این امکان وجود دارد که‌ جامعه‌ی زبانی به جای یکی از دو واژه یا هر دوی آن‌ها از واژه‌ی قرضی استفاده کند‌. شاید بتوان در این مورد خاص دو واژه‌ی هم‌آوا-هم‌نویسه‌ی «سیم» را در فارسی نمونه آورد، که‌ به مرور ایام، یکی از آن‌ها جای خود را به واژه‌ی قرضی‌ سغدی «نقره» داد تا از«سیم» برق متمایز گردد‌. امروزه، اگر در زبان فارسی واژه‌ی «سیم» در معنی نفره به‌کار رود، در ترکیباتی نظیر «زر و سیم» آورده می‌شود که ایجاد ابهام‌ نمی‌کند‌. شاید بتوان نمونه‌ی دیگری از این مورد را واژه‌ی ترکی آذری‌ go?y دانست که هم در معنی«آسمان» و هم‌ «آبی» به‌کار می‌رفته است و امروزه به جای‌ go?y در معنی‌ «آبی»، واژه‌ی فارسی «آبی» به‌کار می‌رود‌.

نیاز به واژه‌ی قرضی برای تغییر بار معنایی
یکی دیگر از عوامل درون‌زبانی که می‌توان برای‌ قرض‌گیری واژگان مطرح ساخت و از سوی «واین رایش» به دست داده نشده است، نیاز به واژه‌ی قرضی در زبان‌ قرض‌گیرنده است تا با معادل اصلی خود در زبان‌ قرض‌گیرنده تفاوت معنای داشته باشد‌. در این مورد می‌توان قرض‌گیری واژه‌ی «لیبرال» را رد فارسی نمونه آورد که به لحاظ شرایط سیاسی جدید ایران باید با بار معنایی‌ منفی به‌کار می‌رفت‌. معادل این واژه در زبان فارسی‌ «آزادیخواه» است که نه تنها بار عاطفی منفی ندارد، بلکه از بار عاطفی مثبت نیز برخوردار است‌. به این ترتیب واژه‌ی «لیبرال» بار معنایی جدیدی در فارسی به‌کار گرفته شده‌ است‌. نمونه‌ی دیگری از این دست را می‌توان واژه‌ی «ما‌ء‌الشعیر» دانست که معادل دقیق آن در فارسی «آبجو» بوده است، اما «ما‌ءالشعیر» از صفت «نداشتن الکل» برخوردار شده است تا بار معنایی آن نسبت به «آبجو» تغییر کند‌.
گاه اتفاق افتاده است که واژه‌ی بومی از نظر شکل‌ ظاهری ترکیب، بار معنایی منفی القا‌ می‌کند‌. در چنین شرایطی نیز ممکن است واژه‌ی قرضی به‌جای آن به‌کار رود‌. استفاده از واژه‌ی «گواتر» به‌جای «غم‌باد» یا «گن» به‌جای «شکم‌بند» می‌توانند نمونه‌هایی از این دست باشند‌. باید توجه داشت که این گروه نمونه‌ها ارتباطی به مساله‌ی تابو ندارند، زیرا استفاده از واژه‌ی قرضی به‌جای واژه‌های تابو به‌ عوامل برون‌زبانی مربوط است.

عوامل برون‌زبانی
منظور از عوامل برون‌زبانی، عواملی است که به‌ ویژگی زبان قرض‌گیرنده مربوط نیست بلکه با شرایطی‌ مرتبط است که در بیرون از نظام زبان قرض‌گیرنده قرار دارند و در اصل به رابطه‌ی میان جوامع زبانی مربوطند‌.

نفوذ سیاسی-نظامی
در چنین شرایطی جامعه‌ای زبانی تحت تسلط سیاسی مستقیم یا غیرمستقیم جامعه‌ی زبانی دیگر قرار می‌گیرد‌. منظور از تسلط سیاسی مستقیم، تهاجم یک‌ جامعه‌ی زبانی به سرزمین جامعه‌ی زبانی دیگر و اشغال‌ نظامی آن ناحیه است‌. در چنین شرایطی این امکان وجود دارد که واژه‌هایی به عنوان واژه‌ی قرضی به زبان قوم مغلوب‌ راه یابند‌. ورود واژه‌هایی چون «ییلاق»، «قشلاق»، «یورش»، «کنکاش» و جز آن از زبان مغولی به فارسی‌ می‌توانند نمونه‌هایی از این دست باشند‌.
منظور از تسلط سیاسی غیر مستقیم، حاکمیت سیاسی‌ یک جامعه‌ی زبانی بر جامعه‌ی زبانی دیگر است، بدون آنکه‌ تسلط یک قوم بر قوم دیگر جنبه‌ی تهاجمی و اشغال نظامی‌ داشته باشد‌. معمولن در این مورد مجموعه‌ای از واژهای‌ روسی به عنوان نمونه به دست داده می‌شود که پس از انقلاب کوبا به زبان مردم این سرزمین راه یافته‌اند‌. بسیاری‌ از واژه‌های قرضی روسی در زبان عربی عراق به لوازم و تجهیزات نظامی مربوط است و نشانگر نفوذ سیاسی‌ غیرمستقیم جامعه‌ی روسی‎‌زبان در زمانی خاص در این‌ سرزمین است‌. کاربرد مجموعه‌ی وسیعی از واژه‌های‌ انگلیسی در میان متخصصان نیروی هوایی کشور ایران به‌ دلیل آموزش خلبانی در آمریکا در چند دهه‌ی گذشته،  نمونه‌هایی از این دست به‌شمار می‌روند‌.

نفوذ فرهنگی-اجتماعی
پیش‌تر گفته شد که اگر پدیده‌ای مادی یا غیرمادی از سوی افراد یک جامعه‌ی زبانی به‌قرض گرفته شود، برای‌ نامیدن آن پدیده نیز واژه‌ای مورد نیاز است که می‌تواند معادل‌یابی شود یا به‌قرض گرفته شود‌. وسایلی که مردم‌ جامعه از طریق آن‌ها معیشت خود را اداره می‌کنند،  پدیده‌هایی مادی به‌شمار می‌روند، ولی ارزش‌های‌ اجتماعی، نگرش‌ها، جهان‌بینی‌ها و جز آن از نوع‌ پدیده‌های غیرمادی هستند و در کنار پدیده‌های مادی، فرهنگ یک جامعه را تشکیل می‌دهند(-ک ٨ ص ۶۷)‌.
مسلمن وقتی پدیده‌ای در جامعه‌ی زبانی وجود نداشته باشد، واژه‌ی آن نیز در واژگان زبان موجود نیست و طبعن زمانی به‌ وجود یک واژه نیاز احساس می‌شود که مدلولی برای آن‌ در جامعه دیده شود‌. ورود واژه‌هایی قرضی مانند «معاد»، «توحید»، «امام»، «خمس»، «ذکات» و جز آن از زبان‌ عربی، «رستوران»، «فیزیک»، «رادیو»، «موتور»، «فیلم»، «اتوبوس» و جز آن از انگلیسی و فرانسه یا «پیانو»،  «کازینو» و جز آن از ایتالیایی نمونه‌هایی از این دست به‌‌شمار می‌روند‌.
در این میان واژه‌های قرضی دیگری نیز وجود دارند که به دلیل ورود پدیده‌ای جدید به جامعه‌ی زبانی به قرض‌ گرفته نشده‌اند، ولی به دلیل کثرت استعمال متداول‌ گردیده‌اند‌. نمونه‌هایی از این‌دست واژه‌های قرضی را در زبان فارسی می‌توان واژه‌های مغولی «آقا»، «خانم»،  «تومان»، «الاغ»؛ واژه‌های ترکی «بشقاب»، «چاقو»، «قیچی»، «اردک»، «قالی»؛ واژه‌های یونانی «کلید»، «لگن» و جز آن دانست، زیرا دست‌کم به اعتقاد نگارنده‌ی این‌ سطور بعید می‌نماید که ایرانیان واژه‌ی «قالی»را از ترکی و «فرش» را از عربی به قرض گرفته باشند، آن هم به این‌ دلیل که مدلول آن را نمی‌شناخته‌اند‌.
نفوذ فرهنگی-اجتماعی می‌تواند به‌تدریج به ارزش‌ و اعتبار اجتماعی بینجامد‌. در چنین شرایطی ممکن‌ است جامعه‌ی زبانی قرض‌گیرنده خود را از نظر ارزش‌های‌ اجتماعی و فرهنگی نسبت به جامعه‌ی زبانی قرض‌دهنده‌ در سطحی پایین‌تر احساس کند و برای غلبه بر چنین‌ احساسی به‌جای کاربرد واژه‌های بومی از واژه‌های زبان‌ جامعه‌ی به‌اصطلاح برتر استفاده کند‌. ورود واژه‌هایی را چون «مرسی»، «انترسان»، «دکوراژه»، «کُم پلی‌مان»،  «استرس»، و جز آن را به فارسی می‌توان نمونه‌هایی از این‌ دست دانست‌. بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که در اواخر دوران حکومت قاجار در ایران بسیاری از این دست‌ واژه‌های قرضی از زبان فرانسه وارد فارسی شده‌اند و در دوران حکومت پهلوی ورورد این‌گونه واژه‌های قرضی از طریق زبان انگلیسی صورت پذیرفته است (-ک ١٠)‌.
تابوی زبانی
یکی دیگر از عوامل مؤثر در قرض‌گیری‌های زبانی را می‌توان تابوی زبانی دانست‌. برخی از واژه‌های یک زبان‌ به پدیده‌هایی دلالت می‌کنند که در فرهنگ یک جامعه‌ی زبانی نامطلوب و ناخوشایندند؛ به همین دلیل واژه‌های‌ مذکور به تابوی زبانی مبدل می‌شوند و برای احتراز از کاربرد آن‌ها ممکن است از واژه‌ای قرضی استفاده شود‌.  ورود واژه‌هایی چون «توالت»، «دیسانتری»، «پاپ کورن»،  «باسن»، «اپیلاسیون»، «پوار»، «همورویید»، و جز آن‌ دلیلی بر وجود همین مساله است‌.

مسیر قرضی‌گیری
گذر واژه‌ی قرضی از زبان قرض‌دهنده به زبان قرض‌گیرنده می‌تواند به دو صورت قرض‌گیری مستقیم ‌٩ و قرض‌گیری غیرمستقیم ‌١٠ تحقق یابد‌.

قرض‌گیری مستقیم
هنگامی که زبانی به شکل مستقیم و تحت برخورد دو جامعه‌ی زبانی، عناصری را به زبانی دیگر قرض دهد،  قرض‌گیری را مستقیم می‌نامند (-ک ٩ ص ٣۶)‌.
نمونه‌هایی از قرض‌گیری مستقیم را می‌توان در ورود واژه‌هایی چون «عمل» یا «جراحی» عربی، «داشبورد» یا «کلاج» انگلیسی، «کودتا» یا «کنکور» فرانسه، «بلیط» یا «کیوسک» روسی، «اتوبان» یا «زیگزاگ» آلمانی، «یلدا» یا «شنبه»ی سریانی و «قوطی» یا «گمرک» ترکی به زبان‌ فارسی مطرح ساخت‌.

قرض‌گیری غیرمستقیم
هنگامی که زبانی به شکل غیرمستقیم و از طریق زبان‌ یا زبان‌های دیگری، عناصری را به زبانی قرض دهد،  قرض‌گیری غیرمستقیم نامیده می‌شود‌. واژه‌ی «شامپو» که در اصل هندی است، از طریق انگلیسی وارد فارسی شده‌ است‌. واژه‌ی Mas به معنی «درخشنده» از یونانی وارد فارسی شده است و سپس از فارسی به عربی راه یافته و به‌ شکل «الماس» در آمده است‌. این واژه مجددن به فارسی‌ انتقال یافته است و در معنی نوعی سنگ گران‌بها مورد استفاده قرار گرفته است‌. زبان عربی واژه‌ی «الماس»را مجددن به‌قرض گرفته است و آن را به صورت«الالماس» به‌کار برده است‌. واژه‌ی Strata لاتین به معنی«راه» که در انگلیسی به‌ Street و در آلمانی به‌ Strasse مبدل شده‌ است، وارد زبان عربی شده و سپس به‌صورت «صراط» به‌ فارسی راه یافته است‌. واژه‌هایی نظیر «اطلس»،  «اقیانوس»، «اسطرلاب» و جز آن منشأ یونانی دارند که‌ پس از قرض‌گیری زبان عربی و معرب شدن، به فارسی راه‌ یافته‌اند‌.

انواع واژه‌های قرضی در زبان فارسی
بر اساس آن‌چه تاکنون گفته شد، می‌توان به طبقه‌بندی‌ واژه‌های قرضی موجود در زبان فارسی پرداخت‌. باطنی به‌ هنگام بحث درباره‌ی واژه‌های قرضی، این دسته از واژه‌ها را به دو گروه اصلی تقسیم می‌کند‌. وی معتقد است که‌ گروهی از این واژه‌ها معادلی در زبان قرض‌گیرنده ندارند و به‌هنگام ورود، خلایی را در واژگان زبان قرض‌گیرنده پر می‌کند (-ک ٨ ص ١٨)‌. گروه دوم، واژه‌هایی هستند که‌ در زبان قرض‌گیرنده معادل دارند و وجودشان غیرضروری‌ می‌نماید و به همین دلیل خلایی را در واژگان زبان‌ قرض‌گیرنده پر نمی‌کنند (-ک ٨ ص ١٨)‌. نمونه‌هایی از واژه‌های قرضی گروه نخست را می‌توان «کولر»، «فیوز»، «شوفاژ»، «فیلم»، و جز آن دانست و به عنوان نمونه‌هایی‌ برای گروه دوم، واژه‌هایی چون «انترسان»، «فول تایم»، «نرس»، «دراگ استور» و جز آن را ذکر کرد‌. به این ترتیب‌ واژه‌های قرضی در مرحله‌ی نخست به دو گروه واژه‌های‌ قرضی با معادل و واژه‌های قرضی بی‌معادل تقسیم‌ خواهند شد‌.
واژه‌های قرضی با معادل از دو طریق تداخل و تفاخر به زبان قرض‌گیرنده وارد می‌شوند‌. پیش‌تر به بحث درباره‌ی تداخل پرداخته شد و گفته شد که ورود این دسته از واژه‌های قرضی بیش‌تر به دلیل عدم‌آشنایی فرد دوزبانه با معادل‌های موجود در زبان بومی است‌. از سوی دیگر، از آن‌جا که دانستن دو زبان به ویژه زبان‌هایی که از اعتبار و تفوق فرهنگی برخوردارند، نشانه‌ی تحصیل‌کردگی،  روشنفکری و وابستگی به طبقات بالای اجتماع است،  برخی از افراد یک جامعه‌ی زبانی آگاهانه از واژه‌های این‌ گروه زبان‌ها در گفتار و نوشتار خود بهره می‌گیرند تا از این‌ طریق اعتباری مصنوعی کسب کنند (-ک ٨ ص ١٨)‌.
عامل ورود و به‌کارگیری این گروه واژه‌های قرضی را تفاخر می‌نامیم تا از عامل تداخل که جنبه‌ی ناآگاهانه دارد، متمایز گردد‌. واژه‌های بامعادل این گروه دوم در مقاطع زمانی‌ خاص خود از سه زبان فرانسه، انگلیسی و عربی به‌ فارسی راه یافته‌اند‌.
اما واژه‌های قرضی را نمی‌توان در دو گروه و بر حسب آن‌که در زبان قرض‌گیرنده معادل دارند یا نه،  طبقه‌بندی کرد، زیرا در چنین شرایطی واژه‌های قرضی‌ معادل‌یابی شده برای پدیده‌های تابو، مانند «توالت» یا واژه‌های قرضی‌ای که برای صورت‌هایی با ظاهری‌ نامطلوب معادل‌یابی شده‌اند، مانند «گواتر» به‌جای «غم‌ باد» در این طبقه‌بندی نمی‌گنجد‌. این گروه از واژه‌های‌ قرضی در اصل معادلی در زبان قرض‌گیرنده دارند، ولی‌ انتخاب و کاربردشان ترجیح داده شده است‌. به این ترتیب‌ صرف داشتن یا نداشتن معادل در زبان قرض‌گیرنده‌ نمی‌تواند ملاک تقسیم واژه‌های قرضی به دو گروه باشد؛ بنابراین شاید منطقی‌تر نماید که از دو اصطلاح واژه‌های‌ قرضی ضروری و غیرضروری استفاده شود و از این طریق‌ آن دسته از واژه‌های قرضی را نیز که معادلی در زبان‌ قرض‌گیرنده داشته‌اند ولی به ضرورت انتخاب شده‌اند، در چهارچوب واژه‌های قرضی ضروری طبقه‌بندی کرد‌. شاید در این‌جا بر این طبقه‌بندی خرده گرفته شود که کاربرد واژه‌ای چون «توالت» به‌جای واژه‌های تابویی چون‌ «مبال» یا «مستراح» و جز آن نمی‌تواند ضرورتی داشته‌ باشد، زیرا به‌جای آن می‌توان از واژه‌ی «دستشویی» نیز استفاده کرد‌. به عنوان پاسخی بر این انتقاد می‌توان گفت‌ که اولن واژه‌ی «دستشویی» در معنی «محل شستن دست» تعمیم معنایی یافته است تا بتواند در مفهوم جدید خود به‌کار رود؛ درست مانند واژه‌ی قرضی عربی «مستراح» که در اصل به معنی «محل استراحت» و «توالت» فرانسه که در معنی «آرایش و محل آرایش» است‌. ثانین بحث درباره‌ی واژه‌‌گزینی جدید در زبان قرض‌گیرنده، می‌تواند به طرح این‌ امکان بینجامد که اصولا وجود هیچ واژه‌ی قرضی ضروری‌ نیست، امّا در این مختصر تنها به آن‌چه بالفعل وجود دارد، پرداخته خواهد شد و با امکانات بالقوه‌ای که بیش‌تر جنبه‌ی نظری دارند، کاری نیست‌.
بر اساس آن‌چه گفته شد، می‌توان با توجه به طبقه‌بندی‌ دکتر باطنی به وجود دو گروه واژه‌های قرضی ضروری و غیرضروری قائل شد و تا حد امکان به طرح انواع آن‌ها پرداخت‌.

انواع واژه‌های قرضی ضروری
براساس موارد مطرح شده در ورود واژه‌های قرضی ضروری بر مبنای عوامل درون‌زبانی و برون‌زبانی قابل بررسی‌اند‌. واژه‌های قرضی‌ ضروری پس از ورود به زبان قرض‌گیرنده، یعنی پس از پذیرفته‌شدن از سوی جامعه‌ی زبانی، همانند واژه‌های‌ بومی زبان به‌کار گرفته می‌شوند و بخشی از نظام واژگانی‌ زبان قرض‌گیرنده را به خود اختصاص می‌دهند‌. انواع‌ واژه‌های قرضی ضروری را در چهارچوب نظام زبان و بر اساس نقشی که بر عهده گرفته‌اند، می‌توان در چند گروه‌ طبقه‌بندی کرد:
الف- گروهی از واژه‌های قرضی ضروری بدون تغییر در معنی اصلی خود، در زبان قرض‌گیرنده به‌کار می‌روند‌.  برای نمونه می‌توان واژه‌هایی چون «رستوران»، «رادیو»،  «تلویزیون»، «پولوور» و جز آن را به دست داد‌.
ب-گروهی از واژه‌های قرضی ضروری پس از ورود به زبان قرض‌گیرنده تغییر معنی می‌دهند و در مفهومی‌ به‌کار گرفته می‌شوند که با معنی اصلی‌شان در زبان قرض‌‌دهنده متفاوت است‌. برای نمونه «آچار» که در ترکی به‌ معنی کلید است، به هنگام ورورد به فارسی پس از یک‌ مرحله‌ی انتقالی در مفهوم ابزاری برای بازکردن پیچ به‌کار رفته است‌. «ماژیک» که در زبان فرانسه به معنی جادو و جادویی است، در فارسی به نوعی نوشت‌افزار اطلاق‌ می‌گردد‌. واژه‌های دیگری نیز نظیر «ماژیک» به فارسی راه‌ یافته‌اند که در اصل نام کارخانه یا نام محصول کارخآن‌های‌ خارجی‌اند و در زبان فارسی تعمیم معنایی یافته و به‌کار می‌روند‌. «کلینکس»، «تاید»، «فاب»، «دیوترم» و جز آن نیز در همین مقوله می‌گنجد و تحت فرایند تعمیم معنایی در زبان قرض‌گیرنده قابل بررسی‌اند‌.
گروهی دیگر از واژه‌های قرضی ضروری در زبان‌ قرض‌گیرنده تخصیص معنایی می‌یابند و تنها در محدوده‌ی خاصی از معنی اصلی خود به‌کار می‌روند، مانند«فوتبال»، «بسکتبال» و جز آن که در فارسی فقط به نوع بازی دلالت‌ دارند و نه نوع توپ؛ یا «پاساژ» که در زبان فرانسه به معنی‌ گذرگاه است، ولی در زبان فارسی تنها به گذرگاهی اطلاق‌ می‌شود که محل خرید باشد‌.
پ- در میان واژه‌های قرضی موجود در زبان فارسی‌ می‌توان نمونه‌هایی را یافت که از دو زبان با صورت آوایی‌ مختلف وارد فارسی شده‌اند و در دو معنی متفاوت به‌کار می‌روند‌. «سیمان» فرانسه و «سمنت» که در اصل تلفظ انگلیسی همان واژه‌ی فرانسه است، و «سمنت» به معنی‌ مخلوط آماده‌شده‌ی سیمان و آب به‌کار می‌رود‌. «لامپ» انگلیسی و «لامپا» که در اصل تلفط روسی همان واژه‌ی انگلیسی است، هر دو وارد فارسی شده‌اند و یکی در معنی وسیله‌ای برقی و دیگری در معنی وسیله‌ای‌ نفت‌سوز به‌کار رفته‌اند‌.
ت- این امکان وجود دارد که با ورود واژه‌های قرضی‌ به زبان قرض‌گیرنده، واجی مستقل یا گونه‌ای واجی به‌ زبان قرض‌گیرنده وارد شود‌. به عنوان نمونه‌ای از این‌ مورد می‌توان واج‌ /Z/ را در نظر گرفت که در زبان فارسی‌ میانه به عنوان واجی مستقل وجود نداشته است و با ورود واژه‌های قرضی از پارتی میانه، مانند «اژدها»، «مژده»، «ژاله» و جز آن و ورود واژه‌های قرضی فرانسه در دوره‌های جدید، مانند «آباژور»، «گاراژ»، «روژ»، «رژه»، «رژیم»و جز آن به واجی مستقل در فارسی مبدل شده‌ است‌. نمونه‌ی دیگری در این مورد، کاربرد واج‌گونه‌ی [W] در آغاز واژه‌هایی نظیر «واشنگتن» است که به نظر می‌رسد به‌‌جای آن‌که بر اساس الگوهای آوایی زبان فارسی به صورت‌ // تلفظ شود، به‌ویژه در میان قشر تحصیل‌کرده‌ی فارسی زبان به شکل ‌[wa?s?ington] یا [wa?s?angton] تلفظ می‌شود‌.
ث- گروهی دیگر از واژه‌های قرضی در زبان فارسی، پس از ورود به زبان قرض‌گیرنده، تحت فرایند حذف‌ سازه‌ای قرار گرفته‌اند و بخشی از صورت اصلی‌شان‌ حذف گردیده است‌. این حذف باعث شده است تا در برخی از موارد، میان معنی واژه در زبان قرض‌دهنده و معنی به‌کار گرفته شده در زبان قرض‌گیرنده تفاوت به‌ وجود آید‌. برای نمونه واژه‌ی قرضی «موتورسیکلت» پس از ورود از زبان فرانسه به فارسی، تحت فرایند حذف قرار گرفته است و به صورت «موتور» به‌کار می‌رود‌. واژه‌ی «سوپر مارکت» انگلیسی نیز با ورود به فارسی به «سوپر» مبدل‌ شده است و بخشی از واژه که باید معنی مغازه را القا کند، حذف شده است‌. تبدیل «کلاشینکف» به «کلاش» یا «بسکتبال» به «بسکت» نیز می‌تواند نمونه‌هایی از این‌ دست باشند‌.
ج- معمولن واژه‌های قرضی در زبان قرض‌گیرنده، پس‌ از تطبیق با نظام ‌آوایی آن زبان در میان افراد جامعه‌ی زبانی‌ به یک صورت تلفظ می‌شوند‌. برای نمونه جامعه‌ی فارسی‌زبان برای تلفظ واژه‌هایی قرضی چون «پست»، «کارت پستال»، «رادیو»، «هتل»، «آسانسور»، «شانس»، «کتلت»، «مرحوم»، «آمپول»، «یلدا»و جز آن یک شیوه‌ی متداول را برگزیده‌اند؛ اما در میان واژه‌های قرضی در زبان‌ فارسی، نمونه‌هایی نیز وجود دارند که تلفظشان متنوع‌ است‌. این تنوع به میزان اطلاع افراد از ساخت‌ آوایی واژه‌ در زبان قرض‌دهنده مربوط است‌. برای نمونه افراد تحصیل‌کرده‌ی فارسی‌زبان واژه‌ی قرضی «تلگراف» را به‌‌صورت‌ telegra?f تلفظ می‌کنند که به‌صورت اصلی واژه‌ در زبان‌های فرانسه و انگلیسی نزدیک‌تر است، در حالی که‌ صورت‌ telgra?f میان سایر افراد جامعه‌ی فارسی‌زبان‌ متداول است‌. تلفظ دوگانه‌ی «فریرز» به صورت‌ /firizer/ (و حتا ‌[frizer]) یا /fereyzer/ ؛ «وینستون» به دو صورت‌ /vinston/ یا /viniston/ ؛ «کپسول» به دو صورت‌ /kapsul/ یا /kafsul/ و جز آن را می‌توان نمونه‌هایی از این دست‌ دانست‌.
چ- برخی از واژه‌های قرضی در طی زمان حضورشان‌ در نظام زبان قرض‌گیرنده تحت آن‌چنان تغییرات سازه‌ای‌ و معنایی قرار می‌گیرد که دیگر تشخیص قرضی بودنشان‌ ممکن نیست‌. برای مثال، در زبان ترکی‌ Doq-Ma?k (یا Doq-Ma?x) به معنی «زادن یا زاییدن» است و صفت‌ مفعولی‌ Doq-Lu در معنی «زاده» یا «زاییده شده» به‌کار می‌رود‌. با گذشت زمان از ورود واژه‌ی «دوق-لو» به‌ فارسی، تقطیع آن به صورت «دو-قلو» همان عدد «دو» فارسی است، چنین پنداشته شده است که «دوقلو» در اصل برای زاده‌شدن دو بچه با یکدیگر به‌کار می‌رود‌. به این‌ ترتیب، بر اساس قیاس واژه‌های «سه‌قلو»، «چهارقلو» و جز آن نیز ساخته شده است، که دیگر هیچ ارتباطی با ساخت اصلی واژه در زبان قرض‌دهنده ندارد‌.
حذف بخشی از واژه‌ی «سوپر مارکت» و تبدیل آن به‌ «سوپر» نیز می‌تواند نمونه‌ای از این دست باشد‌. واژه‌ی «سوپر» در انگلیسی در مفهوم «ابر»، «برتر» یا «بزرگ» و جز آن به‌کار می‌رود و «مارکت» در اصل به معنی «مرکز خرید»، «مغازه» و جز آن است‌. حذف «مارکت» از واژه‌ی «سوپر مارکت» در فارسی موجب تغییر معنایی واژه‌ی «سوپر» شده است و به مغازه‌ای اطلاق می‌شود که‌ مایحتاج روزانه را در فضایی وسیع عرضه می‌کند و معمولن خریدار شخصن به انتخاب مایحتاج خود می‌پردازد‌. کاربرد واژه‌هایی چون «سوپر میوه»، «سوپر گوشت» و جز آن می‌تواند دلیلی بر این ادعا باشد‌. استفاده‌ از واژه‌ی «سوپر» در معنی مغازه باعث شده است تا برای‌ مغازه‌های لوکس و کوچک‌تر، از اصطلاح «مینی سوپر» استفاده شود که به‌هیچ‌وجه ترکیب معنایی سازگاری با زبان قرض‌دهنده نیست‌.
نمونه‌ی دیگری از این مورد را می‌توان ورود تکواژ de فرانسه به فارسی دانست که در اصل نقش کسره‌ی اضافه‌ی فارسی را در زبان فرانسه ایفا می‌کند‌. به این ترتیب در زبان‌ فرانسه‌ autobus de lux در معنی«اتوبوس لوکس» به‌کار می‌رود‌. ورود de به فارسی و اشتباه شدن آن با عدد «دو» فارسی، این تصور را به وجود آورده است که «اتوبوس دو لوکس»، از «اتوبوس لوکس» به‌تر  است و حتا«سوپر دو لوکس».
ح- جوامع زبانی، واژه‌های قرضی پذیرفته‌شده را به‌ نظام زبان خود وارد می‌کنند و همانند واژه‌های بومی خود با آن‌ها رفتار می‌کنند‌. این دسته از واژه‌ها نیز تحت‌ فرایندهای مختلف واژه‌سازی قرار می‌گیرند و از طریق آن‌ها ساخت‌های جدیدی پدید می‌آیند‌. «تلفن کردن» یا «تلفن‌ زدن»، «موتورشویی»، «فیلم‌سازی»، «شوفاژخانه»،  «آشپزباشی» و جز آن نمونه‌هایی از این دست هستند‌.
معمولن در چنین شرایطی تصور بر این است که‌ ساخت‌هایی از این نوع به دلیل ترکیب ساختی خارجی با عناصر زبان فارسی نادرستند‌. گروهی دیگر بر این اعتقادند که چنین ساخت‌هایی را می‌توان پذیرفت به شرط آن‌که‌ واژه‌ی قرضی تنها تحت ترکیب با عناصر زبان فارسی‌ قرار گیرد‌. اما در عمل مشاهده می‌شود که زبان فارسی از این محدوده نیز پا فراتر نهاده است و با همنشین‌سازی‌ واژه‌ها و تکواژهایی واژه می‌سازد که هریک از زبانی‌ خاص و متمایز از یکدیگر به‌قرض گرفته شده‌اند‌. «ماشین‌ تحریر» که از ترکیب یک واژه‌ی قرضی فرانسه و یک واژه‌ی قرضی عربی ساخته شده است، می‌تواند نمونه‌ای در این‌ مورد باشد‌. همنشینی «پست» انگلیسی و پسوند «-چی» ترکی، «درشکه‌ی» روسی و «-چی» ترکی، «فراش» عربی و پسوند «-باشی» ترکی و جز آن واژه‌هایی چون «پستچی»،  «درشکه‌چی» و «فراش‌باشی» را به وجود آورده است‌.
نمونه‌های دیگری از این دست را می‌توان «کالسکه‌چی» (روسی-ترکی)، «تلفنچی» (انگلیسی-ترکی)، «آجودانیه» (فرانسه-عربی) و جز آن دانست‌.
خ- گروهی از واژه‌های قرضی موجود در زبان فارسی‌ بر حسب قیاس و به تقلید از ملاک‌های واژه‌سازی زبان‌ قرض‌دهنده ساخته شده‌اند‌. برخی از این واژه‌ها در زبان‌ قرض‌دهنده به‌کار نمی‌روند و برخی دیگر حتا با قواعد واژه‌سازی زبان قرض‌دهنده مغایرت دارند‌. واژه‌ای نظیر «عبدالعلی»که به قیاس از«عبدالحسین»، «عبدالناصر» و جز آن ساخته شده است، در عربی به صورت «عبد علی» به‌کار می‌رود‌. جمع مکسر واژه‌ی «قشر» در زبان عربی‌ «قشور» است و صورت «اقشار» ساخته جامعه‌ی فارسی‌ زبان است‌. واژه‌ی «پاکت» انگلیسی در فارسی به صورت‌ «پاکات» جمع بسته شده است‌. نمونه‌های دیگر از این‌ دست را می‌توان صورت‌های جمعی دانست که به هنگام‌ ورود از عربی به فارسی مجددن جمع بسته می‌شوند‌.
«قیودات»، «کسورات»، «شئونات»، «جواهرات»،  «وجوهات»، «امورات» و جز آن مثال‌هایی از این مورند‌.
د-برخی از واژه‌های قرضی به دلیل شباهت آوایی با ساخت‌هایی از زبان قرض‌گیرنده، واژه یا ترکیبی بومی‌ تلقی می‌شوند و هویت اصلی خود را از دست می‌دهند‌.
برای نمونه واژه‌ی «پاکستان» را می‌توان مطرح ساخت که‌ ساخت اختصاری «پ» (پنجاب)، «ا» (افغان)، «ک» (کشمیر)، «س» (سند)، و «تان» (بلوچستان) است (-ک‌ ٢ ص ۵١١)‌. ولی میان فارسی‌زبانان متشکل از دو تکواژ «پاک» و «دستان» تصور شده است‌. واژه‌ی «خربزه‌«‌ی فارسی،  احتمالا ارتباطی به «خر»، «بز» یا «پوزه‌ی خر» ندارد، زیرا شکل تغییر یافته‌ی آوایی و معنایی «قاروز» ترکی است‌.
ذ- برخی از واژه‌های قرصی در زبان قرض‌گیرنده به‌ صورت آزاد به‌کار نمی‌روند و تنها در همنشینی با واژه‌های‌ دیگر استفاده می‌شوند‌. برای نمونه، واژه‌ی «هد» انگلیسی‌ به معنی «سر» در ساخت‌هایی چون «هد نرس»، «هد زدن»، «هد بند» و جز آن به‌کار می‌ررود. واژه «کار» انگلیسی‌ به معنی «اتومبیل» در ساختی چون «کارواش» دیده‌ می‌شود؛ واژه‌ی «بال» به معنی «توپ» از طریق واژه‌هایی‌ چون «بسکتبال»، «فوتبال»، «هندبال»، «والیبال» و جز آن‌ به فارسی راه یافته است و به صورت آزاد به‌کار نمی‌رود‌.
ر- واژه‌های قرضی در زبان قرض‌دهنده می‌توانند بسیط، مشتق، مرکب یا مشتق-مرکب باشند، این گروه از واژه‌ها به‌هنگام ورود به زبان قرض‌گیرنده بر مبنای‌ ملاک‌های واژه‌سازی زبان قرض‌گیرنده طبقه‌بندی‌ می‌شوند و در اکثر مواقع نوع آن‌ها تغییر می‌کند‌. برای مثال،  واژه‌ی «لامپ» در زبان انگلیسی و فارسی به عنوان زبان‌های‌ قرض‌دهنده و قرض‌گیرنده، بسیط به حساب می‌آید، ولی‌ واژه‌ای چون «تلسکوپ» در زبان انگلیسی از دو تکواژ «tele-» و «scope» تشکیل شده است و در آن زبان مشتق‌ به‌شمار می‌رود‌. درحالی‌که «تلسکوپ» در فارسی بسیط است، زیرا پیشوند«-tele» در زبان فارسی زایایی ندارد و تنها در ساخت‌هایی قرضی چون «تلفن»، «تلگراف»، «تله‌ کابین»، «تلویزیون» و جز آن استفاده می‌شود‌. با توجه به‌ نمونه‌هایی چون «آبدارچی»، «پستچی»، «گاری‌چی»، «درشکه‌چی»، و جز آن، چنین می‌نماید که پسوند «-چی» ترکی در زبان فارسی زایایی یافته است و می‌تواند برخلاف پیشوند «تله‌ی» انگلیسی در زبان فارسی تقطیع‌ گردد و به عنوان یک تکواژ در نظر گرفته شود‌. به همین‌ دلیل می‌توان ادعا کرد که «تلسکوپ» یا «تلویزیون» در فارسی بسیط هستند و «پستچی» یا «درشکه‌چی» مشتق‌ به حساب می‌آیند‌. به عنوان نمونه‌ای دیگر از تکواژهای‌ قرضی ‌زایا در زبان فارسی می‌توان «یّه» عربی را ذکر کرد که در فارسی به دلیل وجود نمونه‌هایی چون «رویّه»،  «آجودانیّه» و جز آن و کاربرد در همنشینی با تکواژهای‌ غیرعربی، زایایی یافته است‌.
از آن‌جا که بررسی حاضر صرفن به واژه‌های قرضی‌ محدود شده است، بحث درباره‌ی تکواژهای دستوری‌ قرضی از قبیل «-یت»، «الـ-»، «-یّه»، «-ا» و غیره‌ی عربی یا «-چی» و «-باشی» ترکی و جز آن که در فارسی زایایی‌ یافته‌اند یا عبارت‌های قرضی نظیر «بودورکه‌واردیر» ترکی‌ یا «تبارک اللّه احسن الخالقین»، «الاکرام بالاتمام»، «اللّه‌ اعلم» یا «انشا‌ اللّه» عربی و جز آن در این مختصر نمی‌گنجد و تنها به ذکر این نکته بسنده می‌شود که برخی‌ از تکواژهای دستوری موجود در واژه‌های قرضی، پس از ورود به زبان فارسی زایایی یافته‌اند و در واژه‌سازی‌های‌ این زبان به‌کار گرفته شده‌اند‌. وجود واژه‌هایی نظیر «رویّه»، «آبدارباشی»، «پستچی»، «خریّت»، «شمیرانات»، «دومن»،  «لاگلپایگانی»، «ابوالچپ» و جز آن در زبان فارسی، هر چند ممکن است به اعتقاد برخی از نظریه‌پردازان نادرست‌ نمایند، ولی عملن به‌کار می‌روند و می‌توانند مؤید این ادعا باشند‌.

انواع واژه‌های قرضی غیرضروری
به‌طورکلی می‌توان واژه‌های قرضی غیرضروری را در دو گروه پایدار و ناپدار طبقه‌بندی کرد‌.
الف- برخی از واژه‌های قرضی غیرضروری در زبان‌ قرض‌گیرنده به صورت پایدار باقی می‌مانند‌. واژه‌هایی‌ نظیر«مرسی»، «نرس»، «فول تایم»، «ترم»، «دراگ استور» و جز آن را می‌توان در این گروه از واژه‌های قرضی‌ غیرضروری مطرح ساخت‌.
ب- گروه دیگری از واژه‌های قرضی غیرضروری از شرایط ناپایدار برخوردارند و پس از کاربرد در محدوده‌ی زمانی مشخص، به حیات خود ادامه نمی‌دهند و به‌تدریج‌ از زبان قرض‌گیرنده حذف می‌شوند‌. واژه‌هایی نظیر «دوسیه»، «فونکسیون»، «پروبلم»، «ترادیسیون» و جز آن‌ می‌توانند نمونه‌هایی رد این مورد باشند‌.
مساله‌ی پایداری یا ناپایداری واژه‌های قرضی‌ غیرضروری در ارتباط مستقیم با معادل یا معادل‌های این‌ دسته از واژه‌ها در زبان قرض‌گیرنده قرار دارد‌. در نمونه‌های نوع الف، واژه یا واژه‌های معادل نسبت به واژه‌ی قرضی غیرضروری از برتری برخوردار نیستند و به همین‌ دلیل نمی‌توانند به حذف واژه‌ی قرضی غیرضروری‌ بینجامند‌. برای مثال، بسامد وقوع واژه‌ی «مرسی» نسبت به‌ معادل‌هایی چون «متشکرم»، «ممنونم»، یا «سپاسگزارم»، به دلیل ساخت هجایی کوتاه‌تر، در حدّی است که‌ می‌تواند به پایداری این واژه منجر شود‌. در نمونه‌های نوع‌ ب، واژه یا واژه‌های معادل نسبت به واژه‌ی قرضی‌ غیرضروری از برتری برخوردارند و همین برتری در بسامد وقوع، به حذف واژه‌ی قرضی غیرضروری می‌انجامد‌.
استفاده از«پرونده» به جای«دوسیه»، «نقش»، «عملکرد» و جز آن به‌جای «فونکسیون»، مساله به‌جای «پروبلم» و «سنّت»، به‌جای «ترادیسیون» مؤید این ادعا است‌.
در این‌جا باید به این نکته توجه داشت که معادل یک‌ واژه‌ی قرضی غیرضروری می‌تواند واژه‌ای قرضی یا بومی‌ باشد و از پیش موجود یا معادل‌سازی شده باشد‌. به این‌ مورد در پایین  اشاره خواهد شد‌.

طبقه‌بندی واژه‌های قرضی در زبان فارسی

به‌طور کلی می‌توان بر اساس موارد ذکر شده در پیش، واژه‌های قرضی موجود را در زبان فارسی در دو گروه واژه‌های قرضی ضروری و غیرضروری طبقه‌بندی کرد.
واژه‌های قرضی ضروری بر اساس نمونه‌های یادشده‌ در پیش به دو گروه تقسیم‌ می‌شوند‌. گروه نخست واژه‌هایی را تشکیل می‌دهند که‌ پس از ورود به زبان قرض‌گیرنده، معنی اصلی خود را حفظ کرده‌اند و گروه دوم، آن دسته از واژه‌های قرضی‌ ضروری‌یی را شامل می‌شوند که با ورود به زبان‌ قرض‌گیرنده، تغییر معنایی یافته‌اند‌. این تغییر می‌تواند به‌ تغییر کامل معنایی، تعمیم معنایی، تخصیص معنایی یا تغییر بازمعنایی واژه‌های قرضی در زبان قرض‌گیرنده‌ منجر شود.
واژه‌های قرضی ضروری در زبان فارسی می‌توانند بر مبنای نمونه‌های مطرح شده در پیش از بیش از یک زبان و با صورت‌های آوایی مختلف وارد فارسی شده باشند‌. در چنین شرایطی نیز حفظ معنی‌ اصلی یا تغییر در معنی اصلی می‌تواند ملاکی برای‌ طبقه‌بندی باشد.
باید توجه داشت که واژه‌های «کلوپ» فرانسه و «کلاب» انگلیسی پیش از به‌کارگیری واژه‌ی «باشگاه» به‌ فارسی راه یافته‌اند و واژه‌ی «باشگاه» نتوانسته است‌ جانشین مطلق این واژه‌های قرضی باشد‌.
بر مبنای نمونه‌های به دست داده شده‌ی پیشین، واژه‌های قرضی ضروری بر اساس حفظ یا تغییر صورت آوایی اصلی در زبان قرض‌گیرنده به دو گروه‌ تقسیم می‌شوند.
تغییر در تلفظ اصلی واژه‌های قرضی به دلیل عدم‌ انطباق ساخت آوایی واژه‌ی قرضی با نظام آوایی زبان قرض‌گیرنده صورت می‌پذیرد‌. برای مثال، واژه‌ی فرانسوی‌ timbre می‌بایست در فارسی به‌صورت ‌[tambr] تلفظ می‌شده است، اما از آن‌جا که وقوع خوشه‌های سه‌‌همخوانی مانند [mbr-] در پایان هجا، با ساختمان‌ هجایی زبان فارسی مغایرت دارد، واژه‌ی مذکور با وجود حفظ صورت آوایی اصلی در نوشتار فارسی، یعنی «تمبر» به صورت‌ /tamr/ تلفظ می‌گردد‌. در این میان نمونه‌هایی‌ نیز وجود دارند که به دلیل نارسایی‌های خط فارسی (- ک ٨ صص ١۷-٨۶)‌ از تلفظ چندگانه برخوردار شده‌اند‌.
نمونه‌ای از این دست که پیش‌تر مطرح شد، واژه‌ی freezer انگلیسی است که ‌[frizer] و [fereyzer] تلفظ می‌شود‌.
باید توجه داشت که واژه‌های قرضی موجود در زبان‌ فارسی الزامن در نقطه‌ای معین و قطعی قرار نمی‌گیرند‌. برای مثال واژه‌ی «سوپر» باید در دو سطح‌ واژگانی و معنایی مورد بررسی و طبقه‌بندی قرار گیرد‌.
حذف «مارکت» از ساخت اصلی «سوپر مارکت» در سطح‌ واژگانی قابل تبیین است، در حالی که تغییر معنایی واژه‌ی «سوپر» در سطح معنایی امکان بررسی و طبقه‌بندی‌ می‌یابد‌. واژه‌ی «دوقلو» ابتدا تحت فرایند تغییر آوایی قرار گرفته است و سپس تغییر معنایی یافته است تا پس از گذر از این تغییر در شرایطی قرار گیرد که بتواند در سطح‌ واژگانی عامل قیاس برای ساخت واژه‌هایی چون «سه‌ قلو»، «چهارقلو» و جز آن باشد‌. طبقه‌بندی فوق از نارسایی‌های دیگری نیز برخوردار است‌. برای نمونه،  واژه‌های قرضی از نظر عوامل برون‌زبانی و دورن زبانی طبقه‌بندی نشده است‌. واژه‌های‌ قرضی آمیخته، یعنی آن دسته از نمونه‌هایی نظیر «ماشین‌ تحریر» یا «درشکه‌چی» که با همنشینی تکواژهای قرضی‌ زبان‌های مختلف ساخته شده‌اند، می‌بایست طبقه‌ای ویژه‌ از واژه‌هایی را تشکیل دهند که در سطح واژگانی قابل‌بررسی‌اند‌. مسلمن نارسایی‌های دیگری نیز وجود دارد که از ذهن نگارنده‌ی این سطور به‌دور مانده‌ است، ولی آن‌چه در این میان اهمیت دارد، طبقه‌بندی دقیق‌ واژه‌های قرضی نیست، بلکه طرح این واقعیت است که‌ واژه‌های قرضی در هر زبان از نظامی خاص خود برخوردارند و این نظام چیزی جز بخشی از کل نظام زبان‌ نیست‌.

برخورد با واژه‌های قرضی
سخن‌گویان بسیاری از زبان‌های قرض‌گیرنده، به ویژه‌ آن دسته از فرهیختگان نیمه متخصصی که با واقعیت زبان‌ آشنایی کامل ندارند و به زبان به گونه‌ای احساسی‌ می‌نگرند و آن را تنها نشانه‌ی فرهنگ خود می‌پندارند، نسبت به ورود واژه‌های قرضی به زبان بومی خود ناراضی بوده و معتقدند که واژه‌های قرضی، زبانشان را خراب کرده است و از شکوه و جلال آن می‌کاهد‌.
مقاومت در برابر واژه‌های قرضی در میان افراد یک جامعه‌ی زبانی به یک اندازه نیست و در میان جوامع زبانی مختلف‌ نیز متفاوت است‌. سخن‌گویان برخی زبان‌ها نسبت به‌ ورود واژه‌های قرضی حساسیّت بیش‌تری از خود نشان‌ می‌دهند ولی در واقع علی‌رغم تمامی مقاومت‌ها و نارضایتی‌ها، تمامی زبان‌ها قرض می‌گیرند و قرض‌ می‌دهند و این امر مستقیمن به ویژگی اجتماعی زبان‌ مربوط است‌. به اعتقاد باطنی، «موضوع قرض‌دادن و قرض‌گرفتن واژه در درجه‌ی اول، یک مساله‌ی اقتصادی- اجتماعی است و این انعکاس نفوذ فرهنگی است که به‌‌صورت واژه‌های قرضی در زبان ظاهر می‌شود‌. بنابراین‌ مساله‌ی واژه‌های قرضی را نباید به عنوان یک مساله‌ی زبانی‌ صرف تلقی کرد، بلکه باید آن را در چهارچوب وسیع‌تر نفوذ فرهنگی از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر مورد مطالعه‌ قرار داد» (-ک ٨ ص ٨٠)‌.
در چند دهه‌ی گذشته، جامعه‌ی آلمانی زبان نمونه‌ی بارز مقاومت در برابر واژه‌های قرضی به‌شمار می‌رفت‌.
آلمانی‌زبان‌ها به‌ویژه در دوران حاکمیت رایش دوم و رایش سوم، به دلیل اعتقاد به برتری نظامی و فرهنگی‌ خود، سعی بر آن داشتند تا به هر شکل ممکن از ورود واژه‌های قرضی به زبان خود جلوگری کنند‌. آلمانی‌زبان‌ها برای دست‌یافتن به این هدف، از فرایند ترجمه‌ی واژگانی بهره می‌گرفتند و حتا برای واژه‌هایی بین المللی‌ نظیر «تلفن» نیز به معادل‌یابی می‌پرداختند‌. واژه‌ی Fernsprecher معادل مناسبی برای واژه‌ی قرضی «تلفن» به شمار می‌رفت، که خود از هم‌نشینی پیشوند یونانی‌ Tele (دور) و phone (صدا) ساخته شده بود‌. اما پس از چندی احساس شد که این واژه برای اطلاق به مفهوم‌ »تلفن کردن» یا «تلفن زدن» کارآیی ندارد‌. به همین دلیل، سخن‌گویان آلمانی‌زبان برای مفهوم «تلفن کردن»، ساخت‌ telefonieren را به‌کار گرفتند و از این طریق واژه‌ی telefon را نیز به زبان خود راه دادند‌. در سال‌های پس از جنگ‌ جهانی دوم، ورود واژه‌های قرضی به زبان آلمانی با چنان‌ سرعتی همراه شد، که امروزه می‌توان زبان آلمانی را به‌ عنوان یکی از نمونه زبان‌های قرض‌گیرنده‌ی افراطی مطرح‌ ساخت‌.
معمولن در زبان‌های قرض‌گیرنده سعی بر آن است که‌ از طریق معادل‌یابی برای واژه‌های قرضی، از هجوم‌ بی‌دلیل این دسته از واژه‌ها کاسته شود‌. تجربه نشان داده‌ است که معادل‌یابی برای واژه‌های قرضی باید پیش از متداول‌شدن این‌گونه واژه‌ها در زبان قرض‌گیرنده صورت‌ پذیرد، زیرا جامعه‌ی زبانی پس از کاربرد واژه‌ی قرضی، همانند واژه‌های بومی خود، با این‌گونه واژه‌ها انس می‌گیرد و در چنین شرایطی نسبت به معادل‌های دیگر آن واژه واکنش‌ و مقاومت نشان می‌دهد‌. نمونه‌ای از این مورد می‌تواند واژه‌ی قرضی «کامپیوتر» و معادل فارسی «رایانه» باشد که به‌ دلیل کاربرد بیش‌تر واژه‌ی «کامپیوتر»، معادل فارسی آن از بسامد وقوع بسیار کم‌تری برخوردار شده است، در حالی‌ که معادل‌های فارسی واژه‌های‌ software و hardware انگلیسی، یعنی «نرم‌افزار» و «سخت‌افزار» در جامعه‌ی فارسی‌زبان پذیرفته شده‌اند و بسامد وقوعشان به‌مراتب‌ بیش از معادل‌های قرض‌شان است‌.
برای معادل‌یابی واژه‌های قرضی می‌توان از فرایندهای مختلفی بهره گرفت‌. در این‌جا به ذکر چند امکان‌ معادل‌یابی بسنده خواهد شد‌.

انتخاب معادل تیره
اصطلاح «واژه‌ی تیره» ١١ به آن دسته از واژه‌هایی‌ اطلاق می‌گردد که تشخیص معنی آن‌ها از طریق صورتشان‌ امکان‌پذیر نیست‌. برای مثال، واژه‌ی «کتاب» در زبان فارسی‌ از جمله واژه‌های تیره است و معنی آن باید بر اساس‌ قراردادهای زبان یاد گرفته شود‌. واژه‌ی «خانه» نیز واژه‌ای‌ تیره به حساب می‌آید و از ویژگی واژه‌ی «کتاب» برخوردار است، ولی واژه‌ی «کتابخانه» تیره نیست، زیرا با دانستن‌ معنی دو واژه‌ی «کتاب» و «خانه»، معنی آن را می‌توان‌ حدس زد‌. زبان‌شناسان برای این دسته از واژه‌ها از اصطلاح «واژه‌ی شفاف» ٢١   استفاده می‌کنند‌.
یکی از روش‌های معادل‌یابی برای واژه‌های قرضی، استفاده از معادل تیره است‌. معادل‌یابی تیره می‌تواند از دو طریق معادل‌یابی در زمانی یا معادل‌سازی هم‌زمانی‌ صورت پذیرد‌.

معادل‌یابی در زمانی
به‌هنگام معادل‌یابی در زمانی، ساختی که در گذشته‌ در زبان به‌کار می‌رفته است و از سوی سخن‌گویان زبان به‌ دست فراموشی سپرده شده است، از میان متون کهن‌ استخراج می‌شود و به عنوان معادلی برای واژه‌ی بیگانه‌ پبشنهاد می‌گردد‌. معادل‌هایی نظیر «کژدیسه» برای‌ distorted (-ک ١١ ص ۷۶) یا «ناهم‌برز» برای‌ discrete-level (-ک ١١ ص ۶۶) نمونه‌هایی از این‌ دست هستند‌.

معادل‌سازی هم‌زمانی
به هنگام معادل‌سازی هم‌زمانی، واژه‌ای ساخته‌ می‌شود که جدید است و کاربرد در زمانی نداشته است‌.
معادل‌هایی نظیر «برنوا» برای‌ acute (-ک ١١ ص ۴) یا «برین» برای‌ higher (-ک ١١ ص ١٠۵) می‌توانند نمونه‌هایی از این دست باشند‌.

انتخاب معادل شفاف
معادل‌یابی شفاف تحت فرایندهای مختلفی صورت‌ می‌پذیرد‌. در این‌جا به مهم‌ترین این فرایندها اشاره خواهد شد‌.

ترجمه‌ی واژگانی
در ترجمه‌ی واژگانی یا گرته‌برداری تکواژهای واژه‌ی بیگانه به زبان قرض‌گیرنده ترجمه می‌شود‌. مواد اولیه‌ای‌ که برای این نوسازی به‌کار برده می‌شود، در زبان بومی‌ موجود است (-ک ٨ ص ۴٨) و می‌تواند بومی یا قرضی از پیش موجود باشد‌. معادل‌هایی نظیر «آسمان‌ خراش» برای‌ skyscraper، «بلندگو» برای‌ speaker-loud یا اصطلاحی تخصصی چون «ساخت‌ واژ-واجی» برای‌ morpho-phonemic struture نمونه‌هایی از این ‌دست هستند‌.

تعبیر واژگانی
در تعبیر واژکانی، واژه‌ی خارجی تعبیر می‌شود و بر مبنای کاربرد و خاصیت عنصر فرهنگی قرض گرفته شده،  واژه‌ای در زبان بومی ساخته می‌شود (-ک ٨ ص ۵٨)‌.  معادل‌هایی چون «ماشین‌نویس» برای‌ typist یا «ضبط صوت» برای‌ tape-recorder نمونه‌هایی از این دست‌ هستند‌.

ترجمه و تعبیر واژگانی
در این نوع فرایند معادل‌یابی، بخشی از ساختمان‌ واژه‌ی خارجی ترجمه می‌شود و بخشی دیگر تعبیر می‌گردد‌. معادل‌یابی «هواپیما» برای‌ aerophlane یا «فضانورد» برای‌ space-man نمونه‌هایی از کاربرد این‌ فرایندند (-ک ٨ ص ۵٨)‌.

آمیزه‌ی واژگانی
معمولن پس از ورود واژه‌ای قرضی به زبان قرض‌ گیرنده، برای جلوگیری از ورود ترکیبات قرضی دیگری که‌ از طریق آن واژه ساخته شده‌اند، از فرایند آمیزه‌ی واژگانی‌ استفاده می‌شود‌. در این فرایند، واژه‌ی قرضی به عنوان واژه‌ی هسته در نظر گرفته می‌شود و وابسته‌هایی از زبان بومی‌ در هم‌نشینی با آن قرار می‌گیرد‌. «فیلم‌برداری»، «رادیویی»، «اتفاقی»، «عکس برگردان»، «نظم‌پذیر»، «مبل‌فروشی»، «رادیوساز» و جز آن نمونه‌هایی از این دست هستند‌.
آمیزه‌ی واژکانی می‌تواند از طریق هم‌نشین‌سازی واژه‌ها یا تکواژهای قرضی نیز صورت پذیرد‌. «ماشین تحریر»، «پستچی»، «تلفنچی»، «آجودان‌باشی» جز آن‌ نمونه‌هایی در این موردند‌.

تعمیم معنایی
در این فرایند، معنی واژه‌ای بومی گسترش می‌یابد تا بتوانند معنی واژه‌ی خارجی را نیز به دست دهد‌. برای نمونه، واژه‌ی «یخچال» که پیش‌تر به معنی محل طبیعی تهیه‌ی یخ در کوهستان به‌کار می‌رفته است، تعمیم معنایی یافته تا بتواند معنی واژه‌ی انگلیسی‌ refrigerator را نیز در بر گیرد (-ک‌ ٨ ص ۴٨)‌. واژه‌ی «دفتر» تعمیم معنایی یافته است تا معنی‌ واژه‌ی office را نیز در بر گیرد‌. واژه‌ی «سوزن» نیز برای کاربرد به جای «آمپول» تعمیم معنایی یافته است که به گونه‌ای که‌ به جای «آمپول زدن» می‌توان از «سوزن زدن» استفاده کرد‌.

معادل‌سازی قیاسی
با ورود مجموعه‌ای از واژه‌ای قرضی، ساخت این‌ دسته از واژه‌ها به عنوان الگو در نظر گرفته می‌شود و می‌تواند به معادل‌سازی بر حسب قیاس منجر شود‌. ورود واژه‌هایی چون «رقّاص»، «حمّال»، «بقّال»، «رمّال» و جز آن از عربی به فارسی باعث شده است تا این الگوی‌ واژه‌سازی عربی بتواند از «کفش» فارسی، واژه‌ی «کفاش» را به وجود آورد و از «قند» ترکی «قنّاد» را بسازد‌.

نتیجه‌گیری
پیش‌تر به این نکته اشاره شد که تماس جوامع زبانی با یکدیگر به نفوذ فرهنگی آن‌ها بر یکدیگر و ورود واژه‌های‌ قرضی خواهد انجامید‌. حساسیّت جوامع زبانی نسبت به‌ واژه‌های قرضی و مقاومت در برابر ورود این دسته از واژه‌ها از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر متفاوت است‌. هر جامعه‌ی زبانی در برابر این پدیده‌ی اجتماعی واکنشی خاص‌ خود دارد‌. انگلیسی‌زبانان واژه‌ها را مستقیمن قرض‌ می‌گیرند؛ عربی‌زبانان پس از قرض‌گیری واژه‌ها، آن‌ها را در قالب تصریفی زبان خود می‌ریزند و شکلی معرب از آن‌ها پدید می‌آورند‌. جوامع زبانی هندوستان، حتا از کاربرد جملات کامل انگلیسی در زبان خود باکی ندارند‌. هجوم‌ واژه‌های قرضی انگلیسی نمونه‌ی بارزی از نفوذ جوامع انگلیسی‌زبان و تفاخر به این امر از سوی جامعه‌ی ترکی‌زبان ترکیه‌ است‌. مقاومت در برابر ورود واژه‌های قرضی و استفاده از مجموعه‌ای از اصطلاحات وابسته به این عنصر مادی را وارد فارسی کرده است‌. «پی سی»، «دیسک»، «هارد»، «رم»، «مانیتور»، «بیت»، «بایت»، «ماوس»، «کی‌برد»، «پرینتر»، «پرینت» و جز آن از جمله واژه‌های قرضی‌ هستند که با ورود کامپیوتر به ایران به زبان فارسی راه‌ یافته‌اند‌.
پیش‌تر گفته شد که واکنش افراد یک جامعه‌ی زبانی‌ نسبت به نوع واژه‌های قرضی و حتا زبان قرض دهنده‌ متفاوت است‌. برخی از فارسی‌زبانان تنها نسبت به‌ واژه‌های قرضی عربی از خود واکنش نشان داده‌اند و برخی دیگر نست به واژه‌های قرضی اروپایی مقاومت‌ نشان می‌دهند و چنین می‌نماید که مقاومت‌هایی از این‌ دست بیش‌تر جنبه‌ی سیاسی دارند تا آن‌که منطبق بر فرایندهای معادل‌یابی نیز در تمامی جوامع زبانی به یک‌ شکل نیست‌. جامعه‌ی آلمانی زبان تا چند دهه‌ی گذشته در برابر ورود واژه‌های قرضی مقاومتی شدید از خود نشان‌ می‌داده است، اما امروزه مستقیمن واژه قرض می‌گیرد و در شرایطی خاص استفاده از فرایند ترجمه‌ی واژگانی را برای‌ معادل‌سازی ترجیح می‌دهد‌. فارسی‌زبانان به هنگام‌ مقاومت در برابر ورود واژه‌های قرضی از تمامی‌ فرایندهای معادل‌سازی فوق‌الذکر استفاده می‌کنند، ولی‌ امروزه به ویژه به‌هنگام معادل‌سازی برای واژه‌های‌ تخصصی علوم، فرایند ترجمه‌ی واژگانی یا گرته‌برداری را ترجیح می‌دهند‌.
واکنش افراد یک جامعه‌ی زبانی در برابر قرض‌گیری‌ واژه‌ها متفاوت است‌. برای مثال، جوامع انگلیسی زبان در برابر ورود واژه‌های قرضی فرانسه مقاومت چندانی از خود نشان نمی‌دهند، ولی در مقابل واژه‌های قرضی‌ روسی شدیدن مقاومت می‌کنند‌.
این امکان نیز وجود دارد که در دوره‌ای خاص، زبانی‌ به شدت از زبانی دیگر واژه قرض کند و در دوره‌ای دیگر این قرض‌گیری را متوقف سازد و حتا نسبت به آن‌ واکنش منفی نشان دهد‌. برای مثال، زبان فارسی تا قرن‌ چهارم هجری به‌شدت از زبان عربی واژه قرض می‌گرفته‌ است‌. در دوران حکومت غزنویان، سلجوقیان تا پایان‌ دوره‌ی صفویه قرض‌گیری واژه‌ها بیش‌تر از زبان ترکی بوده‌ است‌. در دوران قاجار قرض‌گیری از زبان ترکی ادامه‌ داشته است و به‌تدریج قرض‌گیری از زبان فرانسه نیز آغاز شده است‌. در دوره‌ی معاصر، مجموعه‌ای از واژه‌های‌ قرضی عربی که پیش‌تر وارد فارسی شده بودند و به دلیل‌ عدم کاربرد از میان رفته بودند، احیا‌ گردیدند‌. جدا از این‌ مجموعه‌ی محدود، انبوهی از واژه‌های انگلیسی نیز به زبان‌ فارسی راه یافته‌اند که عمومن به‌دلیل ورود عناصر مادی‌ جدید، به‌کار گرفته شده‌اند‌. برای نمونه، ورود کامپیوتر به‌ ایران و استفاده‌ی عمومی‌تر از انواع شخصی آن، واقعیت‌های فرهنگی جامعه‌ی فارسی زبان هستند.

پانوشت‌ها:
(١)- F‌. de Saussure
(٢)- Linguistic relativity
(٣)- Linguistic Contact
(۴)- Upper Language
(۵)- Lower Language
(۶)- Interference
(۷)- Parole
(٨)- Langue
(٩)- Direct Borrowing
(١٠)- Indirect Borrowing
(١١)- Opaque Word
(١٢)- Transparent Word

کتاب‌نامه:
١‌. Bloomfield;Language,NewYork‌. Holt,Rinehart and Jovanovic;1933‌.
٢‌. Crystal;D‌. The Cambridge Encyclopedia of Language‌. Camb‌. Cambridge Univ‌. Press;1987‌.
٣‌. Grosjean;F‌. Life With Two Language‌. Camb‌.  Harvard Univ‌. Press;1982‌.
۴‌. Hartman;R‌. Stork;F‌. Dictionary of Language and Linguistics‌. London‌. Applied Science Publishers; 1972‌.
۵‌. Hock;H‌. H‌. Principles of Historical Linguistics‌.  ۲nd ed‌. Berlin‌. Mouton de Gruyter;1991‌.
۶‌. Romain;s‌. Bilingualism‌. Oxford,Basil Blackwell; 1989‌.
۷‌. Weinreich;U‌. Language in Contact,The Hague‌.  Mouton;1963‌.
٨‌. باطنی؛ محمد رضا‌. زبان و تفکر تهران‌. زمان؛۴۵٣١‌.
٩‌. مدرسی؛ یحیی‌. درآمدی بر جامعه‌شناسی زبان‌. تهران‌ مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی؛٨۶٣١‌.
١٠‌. همایون؛ سوسن‌. پژوهشی در زمینه‌ی واژه‌های قرضی (غیرعربی) در زبان فارسی‌. پایان نامه‌ی کارشناسی ارشد، دانشگاه‌ تهران؛٨۵٣١‌.
١١‌. همایون؛ همادخت‌.

از: مجله‌ی “نامه فرهنگ”، پاییز ١٣۷۴ – شماره ١٩ (از صفحه ٩۶ تا ١١١)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *