چکیده :
براى تعبیر اصحاب ائمه(ع) از کتابهاى رجال و درایه, تعریف دقیق و روشنى به دست نـمـىآیـد و اهـل رجـل مـعـیـار و ملاک صحابه بودن را به صورت روشن و گویا بیان نکرده انـد
متن مقاله :
براى تعبیر اصحاب ائمه(ع) از کتابهاى رجال و درایه, تعریف دقیق و روشنى به دست نـمـىآیـد و اهـل رجـل مـعـیـار و ملاک صحابه بودن را به صورت روشن و گویا بیان نکرده انـد, ولى در جاى جاى سخنان رجال شناسان, نکته ها و اشاره هایى وجود دارد کـه مـى تـوانـد در ارائه تعریفى براى اصحاب ائمه کار آمد باشد, از آن جمله شیخ طـوسى عـنـوان صحابه ائمه را به کسانى اختصاص داده است که بدون واسطه از ائمه نقل حـدیـث داشـته اند. او بر اساس این معیار, حتى کسى چون اشعث بن قیس را از اصحاب على (ع) شمرده و افزوده است: ((ثم صار خارجیا ملعونا)). پس از صحابى بودن, به خوارج پیوست و گرفتار لعنت شد.
مامقانى نیز کسانى که ربیعه بن عبد الرحمن (م۱۳۶:)را از اصحاب ائمه دانسته اند, مى گوید:((مقصود از صحابه بودن وى, معاصر بودن او با ائمه است و گرنه جدایى او از ائمه و روش آنان آشکار است.)).
بـا تـوجـه به دیدگاه شیخ طوسى و علامه مامقانى, مى توان عنوان اصحاب ائمه(ع) را این گونه تعریف کرد:عنوان اصحاب ائمه(ع) به کسانى اطلاق مى شود که افزون بر درک حضور ومحضرعلمى یک یا چـنـد امام و نقل روایت از ایشان, راه و روش امامان(ع) را پذیرفته و بر آن استوار باشند.
در صورتى که تعریف بالا را, متقن و برابر با واقع بدانیم(که هست) ناگزیر خواهیم بـود که برخى تعریفهاى دیگر را نپذیریم,از آن جمله تعریفى است که دایر المعارف تـشیع ارائه داده و نوشته است: ((بنابر قول صحیح, افراد مسلمانى را مى گویند که یک و یا چند امام را ملاقات کرده و بر آیین اسلام از دنیا رفته باشند)).و سپس مى افزاید:((مقصود از اصحاب ائمه(ع) در اصطلاح رجال و سیره دو معنى است:۱٫ کـسانى که محضر یک یا چند امام را درک نموده و دورانى را در خدمت ایشان بسر برده باشند هر چند که روایتى از آن امام نقل نکرده باشند. ۲٫ آنهایى که از امام حدیث شنیده و روایت کرده اند هر چند مدت کوتاهى محضر امام را درک کرده باشند.)).
تـصویرى که دایره المعارف تشیع از اصحاب ائمه ترسیم کرده است, با این اشکال رو به رو است که شرط همفکرى و هم اندیشى با راه و روش ائمه را نادیده گرفته است و نـاگـزیـر بـاید مخالفانى را که از ائمه نقل روایت کرده اند در شمار اصحاب ائمه دانست! در حالى که به یقین چنین نیست.
معروف ترین صحابه ائمه در فقه القرآن.
عـنوان اصحاب ائمه شامل گروه عظیمى از راویان, فقیهان و مفسران قرن اول, دوم و سوم مى شود که شمارى از آنان در شمار اصحاب پیامبر(ص) و تابعان نیز بوده اند. ایـن گـروه از دانـشـیان حدیث و اصحاب ائمه, به دلیل حضور در دو فضاى متفاوت و نـاهـمـگون (فضاى حاکم بر صحابه و تابعانى که جدا از تعالیم ائمه به برداشت از آیـات الاحـکـام روى آورده بـودنـد و فـضـاى صحابه و تابعانى که از مکتب فقهى و تـفسیرى معصومان بهره مى جستند) و مقایسه نزدیک و عینى این دو جریان با یکدیگر, آگـاهـى ژرف تـرى نـسـبـت بـه پـیـام و مـرام معلمان معصوم یافته و به عنوان پر آوازه تـریـن افـراد در حـوزه تـدریس و تفسیر قرآن و فتوا بر اساس آیات الاحکام, شناخته شده اند.
این گونه است که کسانى که چون ابن عباس (م: ۶۸) جابر بن عبد الله انصارى که از صحابه بـوده انـد و کـسـانـى هـمـچـون طـاووس بن کیسان یمانى (م۱۰۶:) زید بن اسـلـم(م۱۳۶:),مـحمد بن مسلم زهرى(م: ۱۲۴) میثم تمار(م۶۰:) سعید بن جبیر(م۹۵:) سعیـد بـن مـسیب(م۹۲: یا ۹۵)سدى (م۱۲۷:)عطیه بن سعید (م۱۱۱:) و جابر بن یزید جـعـفى, که از اصحاب امام سجاد یا امام باقر یا امام صادق(ع) یا چندتن از آنان بوده و جزو تابعان نیز هستند, از پایه گذاران بنام فقه قرآنى به شمار مىآنید و پس از عصـر تـابـعـان نـیـز اشخاصى چون سفیان بن عیینه(م۱۹۶:) از اصحاب امام صـادق(ع), عـبـد الـرزاق صنعانى(م: ۲۱۱) و مقاتل بن سلیمان (م۱۵۰: ه) از اصحاب صادقین (ع) در ردیف مشهورترین عالمان به قرآن بشمارند.
اهتمام ائمه(ع) به تبیین معارف قرآنى و از آن جمله تفسیر و تثبیت آیات الاحکام, سـبـب شـد تـا در شمار پیشگامان تفسیر و تدوین آیات الاحکام, چهره اصحاب ایشان, نمـایان و شاخص باشد و کسانى چون سعید بن جبیر, محمد بن سائب کلبى(م۱۴۶:), از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) و مقاتل بن سلیمان در آن میان حضور داشته است.
اصحاب ائمه و تفاوت خط مشی ها
آنچه در این مقطع نمى توان از نظر دور داشت,تفاوت دیدگاهها و خط مشى اصحاب ائمه اسـت. ایـن تفاوت تا آن جا جدى و سوال انگیز است که در نتیجه آن, پایبندى برخى از اصحاب به اصول مسلم مذهب امامیه در هاله اى از ابهام فرو رفته است!.
فـقـیـه پاکباخته اى چون سعید بن جبیر, از یک سو شهید راه اهل بیت است و از سوى دیـگـر آراى فـقهى او به گونه اى است که مورد استناد عالمان اهل تسنن قرار گرفته اسـت. این در حالى است که اگر آراى سعید بن جبیر با آراى امامیه تفاوت نمى داشت مورد توجه اهل تسنن قرار نمى گرفت. از آن جمله در آیه((و لا تنکحوا المشرکات حتى یومن)) بقره ۲۲۱/. با زنان مشرک ازدواج نکنید مگر زمانى که ایمان آورند.علامه طبرسى پس از نقل آراى مختلف, نظر سعید بن جبیر را آورده است که مى گوید:((آیـه فقط شامل زنان کافر غیر کتابى مى شود و اما ازدواج زنان اهل کتاب (مسیحى و یهودى) ممنوع نیست.)).
طبرسى در ادامه این سخن مى نویسد:((آیـه بر ظهور و عمومش باقى است و شامل همه زنان غیر مسلمان مى شود, بنابر این ازدواج مـسـلـمان با زن غیر مسلمان جایز نیست, چه کتابى باشد و چه غیر کتابى و این نظر, موافق مذهب شیعه است.)).
ایـن تنها موردى نیست که نظر سعید بن جبیر با نظر امامیه فرق دارد بلکه در آیه ۲۲۲ بـقـره در معناى ((محیض)) و نیز آیه ۲۲۸ بقره در معناى ((قروء)) و آیه ۱۷۳ بـقـره در معناى ((باغ)) و ((عاد)) آراى ناهمگون با نظر امامیه را اظهار داشته است.
در کـوتـاه سـخـن مى توان ادعا کرد که شاید کمتر آیه اى از آیات الاحکام را بتوان یـافـت که همه تابعان از اصحاب ائمه, نظر واحد و همسانى در باره آن اظهار کرده بـاشـنـد, بلکه در میان آراى ایشان مى توان شاهد آرایى بود که مورد استقبال اهل تسنن قرار گرفته است.
بـا سـپـرى شـدن عـصر تابعان,این روند با تغییر اساسى رو به رو مى شود, یعنى در اصحاب ائمـه پس از عصر تابعان, کمتر چهره هایى دیده مى شوند که مورد پذیرش اهل تسنن قرار گرفته باشند و آراى اشان مورد استناد عامه واقع شده باشد.درمیان اصحاب ائمه,پس ازعصر تابعان, چهره هاى انگشت شمارى چون صنعانى, سفیان به عیینه و مقاتل بن سلیمان را مى توان یافت که على رغم پیوند آنان با ائمه, از سوى عامه نیز جزو مشاهیر علما شمرده شده اند.
شـافعى مى گوید: در تفسیر قرآن همه ریزه خوار مقاتل بن سلیمان هستند و سفیان بن عـیـیـنه را نیز یکى از دو نفرى مى داند که علم حجاز را حفظ بوده اند, اما بیشتر اصـحـاب ائمـه کـه پـس از تـابـعـان به تفسیر قرآن و یا تفسیر آیات الاحکام دست یـازیـده اند در حقیقت راوى روایات تفسیرى ائمه (ع) بوده اند و نه اهل استنباط و اجـتـهاد.و این تفاوت آشکارى است که میان خط مشى و دیدگاه اصحاب ائمه(تابعان و پس از تابعان) دیده مى شود. اصل احتیاط در سیره این دسته از اصحاب, جاى اجتهاد و اظهار نظر شخصى را مى گیرد و بـر هـمین اساس اگر در برابر سوالى قرار مى گرفتند, بدون درنگ به ائمه مراجعه کرده و در حل مشکل فقهى قرآنى از آنان مدد مى گرفتند.
داود رقـى از اصـحـاب امام صادق(ع) است, زمانى که برخى از خوارج از او در باره حـلال و حـرام چـار پایان که در آیه ۴۲ و ۴۳ سوره انعام مطرح شده است, مى پرسند, او از اظهار نظر شخصى سرباز مى زند و تنها به نظر امام تکیه مى کند.
ابـو جعفر احول نیز از اصحاب امام صادق (ع) است, زمانى که در باره تعدد همسران کـه در آیه ۳ و آیه ۱۲۹ سوره نسا… مطرح است, مورد سوال قرار مى گیرد, مى گوید من جـوابـى نداشتم, مدینه رفتم و از امام صادق(ع) پرسیدم که نسبت میان این دو آیه چیست.
۱٫ ((فـانـکـحـوا مـا طاب لکم من النسا… مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحده)) نسا… ۳/. پـس ازدواج کـنید با دو یا سه یا چهار تن از زنان پاک و اگر بیمناکید که عدالت را رعایت نکنید پس به یک همسر اکتفا کنید.
۲٫ ((و لـن تـسـتـطیعوا ان تعدلوا بین النسا…)) نساء ۱۲۹/ هرگز نمى توانید میان زنان عدالت بر قرار کنید.
امام صادق در پاسخ فرمود:((امـا قـولـه:((فان خفتم الاتعدلوا…)) فانما عنى به النفق و اما قوله ((و لن تـسـتطیعوا ان تعدلوا بین النسا… فانما عنى به الموده فانه لا یقدر احد ان یعدل بین امراتین فى الموده)).در آیه:((فان خفتم…))مقصود(عدالت) نفقه است و در آیه:((و لن تستطیعوا…)).مـقـصود محـبت است و کسى توان این را ندارد که در دوست داشتن دو زن عدالت را رعایت کند. افـزون بـر ایـن مـوارد کـه یـاد شد, آثار به جاى مانده از اصحاب پسین ائمه(ع) مـانـنـد: تـفسیر على بن ابراهیم قمى, تفسیر فرات کوفى و تفسیر استرابادى گواه ایـن اسـت کـه روش ایـن گروه از اصحاب ائمه(ع) نقل روایات تفسیرى وارده از سوى ایـشـان بـوده است, مثلا لعى بن ابراهیم که زمان امام حسن عسکرى(ع) را درک کرده روایـات تـفـسـیرى ائمه را توسط پدرش ابراهیم بن هاشتم از اصحاب امام رضا(ع) و ابـن ابى عمیر از اصحاب امام صادق(ع) نقل مى کند. در این روایات از خود ابراهیم و ابن ابى عمیر اظهار نظرى به چشم نمى خورد.
در تـفـاسـیـر یاد شده, عمدتا آیات الاحکام برابر نظر شیعه تفسیر شده است و شرح مـخـتـصـرى کـه گـویا از خود على بن ابراهیم است, ذیل روایات آمده که آنها نیز برابر فقه شیعه است. ابـن ابى عمیر (که بخشى از روایات تفسیر قمى را روایت کرده است) تاکید دارد که بـه دلایـلى فقط روایات خاصه را نقل مى کند و ذهبى ادعا دارد که تفسیر استرابادى معروف به تـفـسـیـر امام حسن عسکرى (ع) در زمینه هاى فقهى از فقه شیعه پیروى مى کند.
راز تفاوتها و تمایز خط مشیها
در این جا باید دو موضوع را از هم جدا کرد و به طور مجزا مورد بررسى قرار داد.
۱٫ چـرا صـحـابـه تابعى ائمه مورد توجه و اعتماد اهل تسنن قرار داشته اند,ولى در دوره هاى پس از ایشان چنین ارتباط و اتکایى دیده نمى شود؟.
۲٫ چـرا از بـرخـى اصحاب ائمه فتاوایى نقل شده است که با اصول و ملاکهاى امامیه سازگار نیست؟.
در زمینه پرسش نخست باید گفت:
اولا, آن گروه که از تابعان در شمار اصحاب ائمه بوده اند به دلیل بهره ورى از سنت پیامـبر(ص) و درس آموزى از مکتب اهل بیت به چنان غنا و رشدى رسیده بودند که حذف شخصیت علمى آنان از نظام فقه و معارف اسلامى میسر نبود.
ثـانـیا, به خاطر پراکندگى سنت پیامبر و مدون نبودن بسیارى از آن و دور ماندگى برخى عـالمان از مکتب اهل بیت که مفسر و مبین سنت بودند, هر کس در صدد شناخت فـقـه و تـفـسیر بود ناگزیر به این شخصیتهاى علمى شناخته شده مراجعه داشت و از ایشان کسب دانش و نقل حدیث مى کرد.
ثـالـثـا,در دوره تابعان, هنوز مرز بندى جدى و تمایز یافته اى میان اصول شیعه و بـاورهاى اهل تسنن در زمینه مسائل فقهى صورت نگرفته بود و خطوط سیاسى در قلمرو مباحث اعتقادى و عملى,نفوذ گسترده اى نیافته بود و به این دلیل, آنان که در صدد شناخت معارف دینى بودند از اصحاب دانشمند ائمه نقل حدیث و کسب علم مى کردند.
در دوره هـاى بـعـد هـمـه این شرایط تفاوت یافت و در برابر اصحاب ائمه و اندیشه امامیه صف بندیها صورت پذیرفت و مانع از آن شد که عالمان اهل تسنن همچون گذشته به آراى اصحاب ائمه رو کنند و از ایشان نقل حدیث کنند.
احمد بن حنبل مى گوید:((سعید بن جبیر به دست حجاج به شهادت رسید, در حالى که کسى در روى زمین وجود نداشت, مگر این که به دانش سعید نیازمند بود.)).
قتاده اظهار داشته است: ((کسى را دانشمندتر از سعید بن مسیب نمى شناسد.)).
على بن مداینى مى گوید:((مـیـان تابعان,دانشمندتر و ارجمندتر از سعید بن مسیب سراغ ندارم و او بود که جایزه فرمانروایان را نمى پذیرفت.)).
لیث بن سعد مى گوید: ((دانشمندى جامع تر از زهرى ندیده ام.)).
ذهبى اعتراف مى کند:((شـمـار زیادى از تابعین و تابعین آنان که لباس دیانت, تقوا و صداقت را به تن داشـتـنـد, تـشیع را پذیرفتند, بنابر این اگر حدیث آنان(شیعیان) پذیرفته نشود, قسمت عمده اى از آثار پیامبر(ص) از بین مى رود.)).
رشـد عـلمى اصحاب تابعى ائمه از یک سو و نیازمندى و تهیدستى عالمان اهل تسنن در آغـاز, از سـوى دیـگـر بـه تـابـعان از اصحاب ائمه جایگاهى داده بود که دیگران ناگزیر بودند از ایشان کسب دانش کنند.
دلیلهاى صدور فتاواى ناهمسو, ازسوى اصحاب ائمه(ع)
ایـن کـه چرا از اصحاب ائمه, روایات ناهمسو و گاه نامتجانس به آراى امامیه نقل شده است, دلیلهایى دارد که مى توان از آن جمله به موارد ذیل اشاره کرد.
۱٫ تنگناهاى سیاسى و فتاواى تقیه اى .جـامـعـه اسـلامـى, هـر اندازه که از عصر پیامبر فاصله مى گرفت, گرفتار تنگناهاى شدیدتـر و اخـتناقهاى سنگین تر مى شد و بیش از دیگران, ائمه و اصحاب ایشان تحت فـشـارهاى سیاسى قرار گرفته و به حبس و قتل و شکنجه تهدید مى شدند. این زمینه ها کـار عـلـمـى فـقـهـا و مفسران پیرو مکتب اهل بیت (ع) را به مشکل جدى رو به رو مـى سـاخـت, اصـحـاب ائمه(ع) در این دوره ها نیز به عنوان عالمان و فقیهان, مورد سـوال تـوده مـردم قـرار داشتند, ولى نمى توانستند آراى شیعه را بى پرده و براى همگان نقل کنند,از این رو به تقیه تمسک مى جستند.
در روایـتـى از امـام باقر(ع) نقل شده است: ((اما یحیى بن طویل… طلبه الحجاج فـقال تلعن اباتراب و امر بقطع یدیه و رجلیه و قتله و اما سعید بن المسیب فنجا عـن الـحـجـاج و غـیره و ذلک انه کان یفتى بقول العامه… فنجا و اما ابو خالد الکابلى فهرب الى مکه و اخفى نفسه فنجا…)) … یـحـیـى بـن طـویل, یکى از اصحاب امام سجاد(ع),را حجاج فرا خوانده و از وى خـواست که على (ع) را لعن کند و دستور داد که دستها و پاهایش را قطع کرده و وى را بـه قـتـل رسـانـنـد و امـا سعید بن مسیب به دلیل این که طبق نظر عامه فتوا مـى داد, از دسـت حـجاج و غیر او جان سالم بدر برد و اما ابو خالد کابلى به سوى مکه گریخت و با زندگى مخفیانه, جانش را خفظ کرد.
معاذ بن مسلم نحوى, از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع), نقل مى کند: ((امـام صـادق به من فرمود: به من گزارش رسیده که در مسجد مى نشینى و براى مردم فتوا مى دهى؟.
عرض کردم که قصد داشتم دراین مورد ازشما کسب تکلیف کنم!من در مسجد مى نشینم و کـسـى مىآید و از من سوال مى کند, اگر بدانم که او از مخالفان شماست, به گونه اى که آنان عـمل مى کنند به وى پاسخ مى دهم و اگر بدانم که از دوستان شماست شماست نـظـر شما را براى او باز مى گویم, و چنانچه آن مرد را نشناسم, مى گویم: از برخى این گونه نقل شده است و از برخى دیگر این این گونه و نظر شما را در بین گفته ها مى گنجانم.
حضرت فرمود:((اصنع کذا فانى کذا اصنع)).همین شیوه را پیشه ساز که من نیز این گونه عمل مى کنم.)).
رهـیـافـت ایـن گونه آثار تقیه اى در روایات اصحاب ائمه,سبب شده است که برخى از نقلهاى آنان ناهماهنگ با اصول فقهى امامیه شناخته شود.
۲٫ ناآگاهى به مکتب فقهى ائمه(ع).
یکى دیگر از دلایل وجود آراى متفاوت در میان اصحاب ائمه این است که چه بسا برخى از ایـشـان بـه دلـیلهاى گوناگون, هنوز آگاهى کامل به همه دیدگاههاى ائمه پیدا نکرده بودند.
دلـیل این ناآگاهى در دوره هاى گوناگون, فرق مى کند, زیرا اگر موضوع یاد شده, در دوره تـابـعـان مورد بررسى قرار گیرد, مى تواند دلیل ناآگاهى صحابه این باشد که بـسـیارى از سنتها و آراى فقهى ائمه به تدریج مى بایست بیان شود و همه آن مواضع و آرا… بـراى تابعان, هنوز مبین نبوده است و اگر موضوع را نسبت به دوره هاى بعد از عـصـر تـابـعان مورد توجه قرار دهیم, دلیل ناآگاهى برخى اصحاب از راى و نظر ائمـه (ع) وجود تنگناهاى سیاسى علیه شیعه و جدا ماندن اصحاب ائمه (ع) از ایشان و عدم امکان دسترسى عالمان شیعى به ائمه خویش در موارد بسیار بوده است.
۳٫ نسبتهاى نادرست به اصحاب ائمه(ع).
در پـاره اى از موارد امکان داشته است که به دلیل شهرت و نیک نامى صحابه تابعى, دروغ پـردازان و سازندگان احادیث تقلبى,آراى خود را به کسانى چون سعید بن مسبب و سـدى نـسـبت داده باشند. خصوصا با توجه به این که کتابت ممنوع بوده و کسى از ناقلان حدیث, مدرک نوشتارى نمى طلبیده است.
۴٫ اشتباه روایتگر یا شنونده.
حفظ و نقل نظریات عامه و خاصه توسط پیشینیان از اصحاب ائمه,بویژه در شرایطى که نـقـل و دریـافـت احـادیث, سینه به سینه صورت گرفته و نوشتن و نگارش آن جرم به حـسـاب مـىآمـده است,زمینه این گونه اشتباه ها را فراهم مىآورده است که یا راوى حـدیـث گـرفـتار اشتباه در نقل شود و نظر غیر امامى را به امامى نسبت دهد و یا شنونده چنین خطایى را مرتکب گردد.
شـاذان بـن خـلـیل نیشابورى از ابن ابى عمیر که هیچ گاه روایات اهل تسنن را باز نمى گفت, پرسید:بـا ایـن که مشایخ اهل تسنن را درک کرده اى, چرا از آنان چیزى نشنیده اى و دریافت نکرده اى؟.
ابن ابى عمیر پاسخ مى دهد:((من از آنان روایت شنیده ام ولى از آن جا که مى بینم بسیارى از اصحاب ما روایات اهـل سنت و امامیه را با هم دریافت کرده اند و در باز شناسى آنها گرفتار اشتباه شـده انـد, نـخـواسـتـم که من نیز به چنان مشکلى گرفتار آیم و از همین رو تصمیم گرفتم, جز آراى شیعه و ائمه(ع) چیزى را نقل نکنم.)).
از مجموع آنچه آوردیم, این نکته آشکار گردید که اگر در مواردى آراى اصحاب ائمه بـا اصول و ملاکها و آراى امامیه, تفاوت دارد, این دلیل جدایى آنان از مکتب اهل بـیـت نـیـست و شخصیت شیعى آنان را نباید مخدوش سازد و در هاله ابهام فرو برد, بلکه این ناهماهنگى دلیل دیگرى دارد که به برخى از آنها اشارت رفت.
آراى همسو و هماهنگ:
بهترین دلیل پایدارى اصحاب ائمه در همه ادوار, بر اصول و مبانى فقهى شیعه و سر بـرنـتـافتن آگاهانه و مغرضانه آنان از فقه اهل بیت این است که بسیارى از آراى فـقـهـى آنان همسو و هماهنگ با فقه شیعه است و اگر نبود دلبستگى و اعتقاد آنان بـه مـکـتب اهل بیت(ع) در آن همه مسائل,راه ایشان را نمى پیمودند و نظر به گونه دیگر ابراز مى داشتند.
مـواردى کـه آراى اصحاب ائمه(ع) بویژه در دوره تابعان, همسو با نظر شیعه بوده, فـراوان اسـت و یـاد کـرد هـمه آنها از مجال این نوشته بیرون, ولى به یاد آورى موارد ى اکتفا مى کنیم.
۱٫ سـعـیـد بن مسیب در آیه:((یا ایها النبى اذا طلقتم النسا… فطلقوهن لعدتهن)) (طلاق۱/), از آیه برداشتى دارد که هماهنگ نظر امامیه است.
۲٫ در آیـه:((و الـذیـن یـرمون المحصنات…)) (نور۴/)عالمانى چون زهرى, مسروق, عـطا… بن ابى ربار, طاووس, سعید بن جبیر و شعبى همان نظر را اظهار داشته اند که امام صادق و امام باقر(ع) اظهار کرده اند.
۳٫ طـبرسى در ذیل آیه:((انما جزاوا الذین یحاربون الله و رسوله…))(مائده۳۳/) مى نویسد:((ابـن عـبـاس, سعید بن جبیر, قتاده, سدى و ربیع, در زمینه آیه و فهم آن بیانى دارند که برابر نظر امام باقر و امام صادق(ع) است.)).
یاد آور مى شود قتاده بن دعامه سدوسى را از شیعیان على (ع) شمرده اند.
اصحاب غیر تابعى ائمه و آیات الاحکام
نمى توان انکار کرد که پس از صحابه تابعى,برداشتهاى فقهى اصحاب ائمه(ع) از آیات تـشریع رو به کاهش نهاد و در برابر آن رجوع به ائمه و سوال از ایشان در اولویت قـرار گـرفـت بـر هـمین اساس در کتابهاى تفسیر شیعه و سنى از آن دسته از اصحاب ائمـه کـه مـفـسـر قرآن شناخته شده اند, مانند: ابان بن تغلب, سکونى و ابو حمزه ثـمـالـى و… نـظـر و فـتوایى دیده نمى شود و کسى از آنها استنباط فقهى- قرآنى روایت نکـرده اسـت. و آنـچـه بـه چـشم مى خورد روایات تفسیرى ائمه است که نقل کرده اند.
علت این خط مشى را مى توان در موارد ذیل خلاصه کرد که پیش از این نیز به برخى از آنها اشاره شد:
۱٫ گسترش یافتن دامنه موضوعها و مسائل مستحدثه و نوپیدا.
۲٫ فراهم نیامدن زمینه گسترده براى آموزش مبانى استنباط به اصحاب.
۳٫ تنگناهاى سیاسى و پراکندگى اصحاب ائمه از اطراف ایشان و در نهایت عدم تضلع آنان بر شیوه اجتهاد و استنباط.
۴٫ پیدایش شـیوه هاى نادرست استنباط و گرم شدن بازار استحسان و قیاس و هشدار ائمه به اصحاب جهت فرو نیفتادن آنان در گرداب تفسیر به راى.
۵٫ درهـم آمـیختگى ملیتها و فرهنگهاى گوناگون و راهیابى سلیقه ها در فهم دین که خود مى توانست به انحراف کشیده شود.
اگـر همه این زمینه ها را در نظر بگیریم و هشدارهاى روشن ائمه را نیز مورد توجه قـرار دهـم, به آسانى در مى یابیم که چرا پس از عصر تابعان, اصحاب ائمه تا بدین پایه از اظهار نظر دورى جسته و به نقل احادیث ائمه بسنده کرده اند.
در این میان روایات هشدار دهنده را مى توان مهم ترین عامل به شمار آورد. برخى از این روایات از قرار زیر است:
۱٫ معلى بن خنیس مى گوید: امام صادق(ع) فرمود:((مـا مـن امـر یـخـتـلف فیه اثنان الاوله اصل فى کتاب الله و لکن لا تبلغه عقول الـرجـالز موضوعى نیست که مورد اختلاف دو نفر قرار گیرد, مگر این که براى آن در کتاب خدا اصلى وجود دارد, اما عقل مردم بدان راه نمى یابد.
۲٫ ابى جارود از امام باقر(ع) نقل کرده است:((اذا حـدثـتـکم بشى… فاسالونى عن کتاب الله,ثم قال فى حدیثه:((ان الله نهى عن القیل و القال و فساد المال و کثره السوال,فقالوا:و این هذا من کتاب الله؟قال:ان الله عزوجل یقول فى کتابه:((لا خیر فى کثیر من نجواهم)) (نسا… ۱۱۴/)و قال:((لا توتوا السفها… اموالکم))(نسا… ۵/),و قال:((لا تسالوا عن اشیا… ان تبد لکم تسوکم)) (مائده ۱۰۱/).)).
هر گاه مطلبى را براى شما گفتم, دلیل قرآنى آن را از من بپرسید. سپس فرمود:خداوند از بگو و مگو, به هدر دادن دارایى و پرسش زیادى نهى کرده است. اصحاب پرسیدند:اى فرزند رسول خدا این سخن در کجاى قرآن آمده است؟ امـام بـاقر(ع) فرمود: خداوند در قرآن مى گوید: در بسیارى از نجواهاى آنان خیرى نـیـسـت. و مـى فـرمـایـد: اموال خود را به دست سفیهان نسپارید و فرموده است:از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد, مایه ناراحتى شما مى شود.
۳٫ عـبـدالاعلى مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم در اثر افتادن به زمین, ناخنم قطع شده و بر آن پارچه اى بسته ام براى وضو چه کنم؟ امام فرمود: ((یـعـرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزوجل قال الله((ما جعل علیکم فى الدین من حرج))(حج ۷۸/)فامسح علیه.)) (حکم) این مورد و مانند آن,از کتاب خداوند فهمیده مى شود و خداوند مى فرماید:خداوند درمسایل دین, حکم سنگین وطاقت فرسا بر شما واجب نساخته است پس برهمان پارچه مسح کن.
۴٫ حسن بن جهم مى گوید: امام رضا(ع) به من فرمود: ((اى ابـا محمد! نظر تو در باره ازدواج مرد مسلمان با زن مسیحى چیست, با این که زنى مسلمان داشته است؟.
عرض کردم: در مـحضر شما نظر من چه ارزشى دارد! فرمود: اگر نظرت را بگویى, راى مرا خواهى فهمید! عرض کردم:ازدواج مرد مسلمان با زن مسیحى جایز نیست, چه این کـه زن قـبلى وى مسلمان باشد یا غیر مسلمان. امام فرمود: چرا جایز نیست؟ گفتم: به دلیل آیه((و لا تنکحوا المشرکات حتى یومن)) (بقره ۲۲۱/).
امام (ع) فرمود: در باره این آیه چه مى گویى ((و احل لکم… و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم))(مائده ۵/)؟ گفتم: آیه ((لا تنکحوا المشرکات…))این آیه را نسخ کرده است.امام تبسمى کرد و دیگر سخنى نفرمود.)).
روایـاتـى از ایـن قـبیل تاکید بر این دارد, که با وجود جامع بودن قرآن و قدرت پـاسخ گویى آن به پرسشهاى مختلف فقهى,این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت کـه دسـتـیـابـى بر مراد واقعى خداوند کار ساده اى نیست و هر کسى توان برداشت و اسـتـنباط مستقیم احکام را از آیات قرآن ندارد, بلکه باید روش استنباط و مبانى و مـلاکهاى آن را در مـکـتـب ((اهـل ذرک)) فـرا گرفت اصحاب نیز پس از فراگیرى رهـنـمـودهاى ائمه(ع) در فهم آیات الاحکام, از شیوه آنان الگو گرفته و با رعایت احتیاط به بیان فقه و تفسیر آیات الاحکام پرداختند.
برهمین اساس مى بینیم که برداشت ابن حیان از آیه ۷۸ سوره حج, همان چیزى است که امام صادق(ع) بدان تصریح کرده است.
ابن حیان در توضیح آیه می گوید:((در دیـن تـکـلـیف واجبى وجود ندارد, مگر این که اجازه ترک آن در موقع اضطرار داده شده است و این گشایش و رحمت الهى است براى مومنان در دنیا.)).
طـبـیـعى است که تامین نظر ائمه و رعایت رهنمودها و نقطه نظرهاى معصومین(ع) از سـرعـت کـار اجتهاد بر اساس آیات قرآن مى کاهد و ظرافت و دشوارى کار و نیز لزوم احـاطه بر اصول کلى مذهب, اسباب نزول, روایات نبوى…, شهامت و جرات اجتهاد بر اساس قرآن را از بـسیارى مى زداید و در نتیجه صاحب نظران حوزه فقه قرآنى کاهش مى یابند.
ایـن چنین است که شیوه رایج در فقه قرآنى, از زمان امام باقر(ع) و پس از آن تا فـرا رسیدن عصر غیبت, شیوه روایت و نقل سخنان ائمه (ع) بوده است. و اصحاب, حتى مـعنى و مفهوم واژه ها و کلمات را نیز از امام مى پرسیده اند و آن را براى دیگران نقل مى کرده اند.
روش استنباطى اصحاب ائمه(ع)
در کـنـار شیوه نقلى, بنیاد اجتهاد راستین و استنباط صحیر از آیات قرآن نیز در عـصـر حـضور ائمه(ع) پى ریزى شد و بر اساس رهنمود و توصیه و تشویق خود ائمه(ع) بـرخى از اصحاب کار آزموده, وارد میدان تفقه در آیات الاحکام شدند و به تفریع و برابر سازى اصول بر موارد جزئى پرداختند. تـاکید بر نقل حدیث و پرهیز از استنباط فردى, رهنمودهاى مقطعى و مصلحتى بود,در حـالـى که تشویق به اجتهاد و استنباط و استفاده از عقل و نقل,اصلى کلى در مکتب امامیه شناخته مى شود.
امام صادق(ع) فرمود: ((انما علینا ان نلقى الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا)). بـرماست که اصول(قواعد کلى) را در اختیار شما قرار دهیم و شما فروع را از آنها به دست آورید.
امام رضا(ع) فرمود:((علینا القاء الاصول و علیکم التفریع))بر ما بیان اصول است و بر شماست که موارد جزئى را به دست آورید.
در میان صحابه غیر تابعى,فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا, امام جواد, امام على الـنـقـى و امام حسن عسکرى(ع), یونس بن عبد الرحمان از اصحاب امام کاظم و امام رضـا(ع)… زراره بـن اعـیـن از اصحاب امام باقر, امام صادق و امام کاظم(ع) در شـمـار طـلایـه داران فـقـه اجتهادى به حساب مىآیند و آنان با استفاده از مبانى اصـولـى, بـه بـیـان احـکام فقهى مى پرداخته اند که نمونه هایى از فتاواى متکى بر استنباط آنان در فروع کافى یاد شده است.بـرخـى از آنان در فقه قرآنى نیز توان بالایى داشته و با شیوه اى خاص به استنباط از آیات مى پرداخته اند.
شیوه بهره ورى اصحاب ائمه(ع) از آیات الاحکام
در یک نگاه مى توان گفت که اصحاب ائمه (تابعان و غیر تابعان) در برداشت از آیات الاحکام با وجود نقاط مشترک, هر یک روشى ویژه داشته اند. در استفاده از سیاق آیات, ظواهر قرآن, روایات نبوى, اسباب نزول, قواعد اصولى و نـاسـخ و مـنـسـوخ, بـراى فـهم و استنباط از آیات الاحکام همه با هم اشتراک نظر دارنـد, ولـى مـیـان اصـحاب غیر تابعى و تابعى در نحوه استنباط تمایزهایى وجود دارد که به برخى از آنها مى پردازیم.
۱٫ پـرهـیـز از اسـتـناد به سخن صحابه و تابعان در آراى تابعان