سوال: سلام. وقت بخیر. جهت مشاوره ازدواج مزاحم می شوم. دختری ۳۰ ساله هستم. کارشناس اقتصادی. درون گرا. دو سال پیش در جریان یک همایش تخصصی با آقای محترمی آشنا شدم که ایشون ساکن شهر دیگری بودند. خوشبختانه روابط ما هم از راه دور و هم از راه نزدیک (سفر ایشان به تهران و سفر من به شهر ایشان) ادامه یافت. مشکل عمده ای در این دو سال نداشتیم و خوشبختانه هم از منظر طرز فکر و سبک زندگی همسان بودیم و هم از نقطه نظر فرهنگی و اقتصادی. ایشان فرزند آخر خانواده هستند و پدرشان را در عنفوان کودکی از دست داده اند. از این رو به مادرشان وابسته هستند و مادرشان نیز به همچنین. البته خانواده ها از همان ابتدا در جریان آشنایی ما بودند اما تصورشان این بود که این آشنایی تنها در حد نگارش مقاله یا کار پژوهشی باقی می ماند. حدود سه ماه قبل مسأله ازدواج با من در خانواده ایشان مطرح شد. مادر ایشان مخالفت نمودند و دلیل شان را این مسأله عنوان کردند که ازدواج با تهرانی ها مشکل ساز است! شخصاً تصور می کنم که به دلیل وابستگی خانوادگی مادر ایشان از دوری وی هراس دارد. تلاش نمودم تا به طرق مختلف تصور مادرشان را نسبت به خود تغییر دهم اما ایشان حتی حاضر به ملاقات من نیست. شاید هم مشکل اصلی خود آقا پسر باشد که به دلیل مخالفت مادرش دچار تردید شده است. از طرفی فکر می کنم که در شرایط کنونی بهترین تصمیم کنار کشیدن از این ماجراست و از دیگر سو نمی دانم در این سن و با ویژگی ها و سبک خاصی که در زندگی دارم آیا فرد مناسب دیگری خواهم یافت؟ آیا باید بیش از این منتظر ماند؟