آدم پر تحرک a live wire
آدم کله گنده a big shot
آدم بلند پرواز و فعال a go-getter
خود ساخته a self-made
آدم متین و معقول level-headed
آزاد اندیش-روشنفکر-بی تعصب open-minded
دل رحم-مهربان-رئوف soft-hearted
کسی که در ابتدای کاری موفق نیست اما بعدا موفقیت زیادی به دست می آورد a late bloomer
آدم زود جوش و اجتماعی a good mixer
آدم جالب و خوش صحبت-آدم خوش مشرب good company
آدم بلند پرواز a high-flier
آدم سحر خیز an early bird
__________________________
آدم وراج-آدم پر چانه a windbag
آدم حال گیر-آئینه دق a wet blanket
آدم فضول a busybody-/ a nosy parker
بله قربان گو yes person/yes man/ yes woman
مایه دردسر a pain in the neck
آدم حواس پرت – گیج a scatterbrain
بچه ننه a mama’s boy
آدم ضعیف و هالو – آدم دهن بین a pushover
آدم دردسر درست کن a troublemaker
آدم جویای نام – جویای جاه و مقام a social climber
______________________
آدم کند و تنبل- آدم شل و ول a slowcoach
آدم خاله زنک-شایعه پخش کن a gossip
کسی که از این شاخه به آن شاخه میپرد a rolling stone
آدم تنبل a lazybones
آدم عصا قورت داده ( کسی که افکار و عقایدش بیش از حد رسمی یا قدیمی است ) a stuffed shirt
آدم کسل کننده a bore
آدم افاده ای a snob
مهمان ناخوانده-چتر باز ( مهمان بدون دعوت) a gatecrasher
کوته فکر-متعصب narrow minded
بی رحم-سنگدل hard -hearted
یکدنده-لجباز pig-headed
احمقانه-نسنجیده hare-brained
___________________
یک سر و گردن بالاتر بودن be/stand head and shoulders above
دارا بودن توانایی های لازم برای انجام کاری have what it takes
منطقی و با هوش بودن – معقول بودن-عقل سلیم داشتن have a good head on one’s shoulders
روی پای خود ایستادن stand on one’s own two feet
برای کاری ساخته شدن be cut for s.th/to be s.th
تسلط داشتن- احاطه داشتن have a good command of something
برگ برنده را در دست داشتن have an ace up one’s sleeve
مایه دار بودن- پولدار بودن be well off
لنگه نداشتن- بی نظیر بودن be one in a million
آدم نازنینی بودن be the salt of the earth
مجلس گرم کن the life of the party
در سلامت کامل بودن be in the best of health
______________________
در وضعیت خوب-خوش هیکل و قوی-سالم و محکم be in good/great/perfect shape
سالم و سر حال- سر و مر و گنده be alive and kicking
صحیح و سالم be safe and sound
پوست کلفت بودن – حساس و زود رنج نبودن be thick -skinned
عاقل-دانا be nobody’s fool
وجدان راحت داشتن – عذاب وجدان نداشتن have a clear / clean conscience
حق انجام کاری را داشتن have the right to do s.th
شبیه کسی بودن take after sb
_____________________
نخود هر آش بودن have a finger in every pie
چرند و پرند گفتن be full of hot air
تحمل یا جنبه شوخی نداشتن can’t take a joke
آینده نگر نبودن cant see beyond the end of one’s nose
آدم خام- کسی که دهانش بوی شیر میده a babe in the woods
آدم سر سخت a hard nut to crack
الکی خوش بودن live in a fool’s paradise
خام بودن- جوان و بی تجربه be wet behind the ears
( داشتن ) یک سر و هزار سودا have too many irons in the fire
کنایه از کسی که پول اندکی را صرفه جویی میکند اما در مقابل پول فراوانی را از دست میدهد
penny wise and pound foolish
زیر نفوذ و کنترل مادر/همسر….. بودن be tied up to one’s mother’s…apron strings
عضو خلاف/بد نام/ بد خانواده بودن be the black sheep of the family
نداشتن دلیل برای عقاید خود not have a leg to stand on
حال ندار بودن – مریض بودن be/feel under the weather
_____________________
سر حال بودن- سر کیف بودن feel like a million
ذوق کردن feel on top of the world
از خوشحالی پر در آوردن be on cloud nine / walk on air
حال کردن- کیف کردن- لذت فراوان بردن get a kick out of something
خیلی خوش گذشتن-کیف دنیا را کردن have the time of ones’s life
خیلی خوشحالم کردی you made my day
انگار آدم دیگه ای شدم i feel like a new person
خوشحال کردن- دلداری دادن- دلگرم کردن cheer s.b up
زیر خنده زدن- با صدای بلند خندیدن burst out laughing
سیخ شدن مو بر تن آدم در اثر ترس و هیجان و غیره get goose bumps
حال چیزی یا انجام کاری را داشتن be in the mood for s.th / to do s.th
احساس خاصی داشتن/گمان کردن / حدس زدن have a feeling/hunch
احساس راحتی و آرامش کردن / راحت بودن/ خودمانی بودن feel at home
وعده چیزی را به خود دادن/ در آرزو و منتظر چیزی بودن have one’s heart set on s.th
______________________
جان به لب رسیدن-خسته و بیزار بودن از be fed up with(s.b/s.th
بیزار بودن be sick and tired of (s.th/s.b
جان به لب رسیدن have had it up to here(with s.b/s.th
طاقتم طاق شده- دیگه کشش ندارم be at the end of one’s rope
بریدن-از پا در آمدن (جسما” یا روحا ” در اثر فشار ) to crack up
خسته و مرده بودن ( کنایه از خستگی بیش از حد ) be dead on one’s feet
رنجیدن-دلخور شدن- بر خوردن – ناراحت شدن get hard/ upset/offended
اگر افعال بالا بدون be یا get به کار روند معنی آنها بر عکس خواهد شد
برخوردن- به خود گرفتن take it personally
احساس گناه کردن- احساس گناه داشتن to feel guilty/to have a sense of guilt
ناراحت و معذب بودن /احساس غربت کردن like a fish out of water
حسادت کردن- سوختن دل to eat one’s heart out
از حسادت ترکیدن be green with envy
خیلی هیجان زده شدن-دیوانه شدن-(قادر به کنترل احساسات خود نبودن) get carried away
در دل خود نگه داشتن-توی خود ریختن to bottle up your emotions/feelings/problems
بد جوری شوکه شدن/از تعجب خشکم زد get the shock of one’s life
چت شده؟ چته؟ چرا اینجوری رفتار میکنی؟ what’s gotten into you
دیگر تحملش را ندارم/دیگر طاقتم طاق شده i cant take it anymore
______________________
مایه گذاشتن-به خود زحمت دادن go out of one’s way
مثال: پت بهترین دوست من است.ماه پیش وقتی مریض بود او یک هفته مرخصی گرفت و از من مراقبت کرد واقعا برای کمک به من از خودش مایه گذاشت
Pat is my best friend .last month when i was sick she took one week off an looked after me.she really went out of her way to help me
سنگ تمام گذاشتن go whole hog
مثال: بیا اینهم منوی غذا. چی میخواهی بخوری؟
بیا سنگ تما بگذاریم. استیک و خرچنگ سفارش بده
here’s the menu.what do you want to eat
let’ go whole hog.order steak and lobster
نهایت سعی خود را کردن give it one’s best shot
مثال: میتونی ماشینم را تعمیر کنی؟ روشن نمیشه
من مکانیک چندان خوبی نیستم ولی نهایت سعی خود را میکنم
can you fix my car.. it wouldnt start
i’m not much of a mechanic but i’ll give it my best shot
خود را به زحمت انداختن ( bend over backwards(to do s.th
مثال: خیلی زحمت کشیدم تا کمکش کنم اما او حتی یک تشکر درست و حسابی هم نکرد. خیلی نا سپاس است
i bent over back wards to help him but he didnt even thank me properly.he’s so thankless
مثل خر کار کردن work like a horse
مثال: تمام آخر هفته را مثل خر کار کردم i worked like a horse all weekend
_____________________
عمل کردن take action
مثال: وقت آن رسیده که دست از حرف زدن برداریم و عمل کنیم
it’s time to stop talking and take action
در شرف(انجام کاری) بودن be about to do s.th
مثال: داشتم میرفتم بخوابم i was about to go to bed
تجربه کردن-تحمل کردن(سختی و دردسر) go through s.th
مثال: سه هفته بستری بودم نمیدونی چی کشیدم
i was in the hospital for 3 weeks. you dont know what i went through
متوجه شدن- دیدن take notice of (s.b /s.th
مثال: متوجه نشدم i didnt take notice
علاقه داشتن take an interest in s.b / s.th
مثال: ای کاش علاقه بیشتری به درسهایش نشان میداد
i wish he took more interest in his studies
کاری را سر فرصت انجام دادن take one’s time
مثال: عجله نکن take your time
در مسیر درست بودن- در جهت صحیح قرار داشتن be on the right track
( کنایه از حالتی که شخص هنوز به هدف نرسیده و یا پاسخ صحیح را نیافته ولی فکر یا عمل وی در جهت صحیح است)
مثال: در مسیر درست هستی اگر کمی بیشتر فکر کنی حتما جواب را پیدا میکنی
you are on the right track . if you think a little more you ‘ll surely find the answer
دم را غنیمت دانستن- در لحظه زندگی کردن live for the moment
مثال: دوست جدیدت چطور آدمی است؟
آدم باحالی است. هیچوقت نگران آینده نیست . فقط در لحظه زندگی میکند.
what’s your new friend
he’s a cool guy. he never worries about the future. he just live for the moment.
مستقیما با مشکل درگیر شدن take the bull by the horns
مثال: ما باید مستقیم با مشکل درگیر شیم و یکبار برای همیشه قضیه را فیصله دهیم
we have to take the bull by the horns and settle this matter once and for all
افتخار کردن- بالیدن take pride in
مثال: من به خانواده ام افتخار میکنم i take pride in my family
گوش دادن- گوش فرا دادن lend an ear to s.b
مثال : هیچ کس نخواست به حرفهایم گوش دهد.
nobody was willing to lend an ear
سراپا گوش دادن be all ears
مثال: بگو سراپا گوشم go ahead i’m all ears
_________________________
بوسیدن و آشتی کردن kiss and make up
مثال: هیچوقت با زنت بگو مگو کردی؟
خیلی به ندرت بگو مگو میکنیم ولی اگر هم این کار را کنیم در اولین فرصت همدیگر را میبوسیم و آشتی میکنیم
do you ever argue with your wife
we hardly ever argue and if we do we try to kiss and make up soon as possible
آبروی خود را حفظ کردن save one’s face
مثال: چرا مربی تان استعفا داد؟
خوب داشتیم مسابقه مان را میباختیم این کار را کرد تا آبرویش را حفظ کند
why did your coach resign
well we were losing our matches.he did it to save his face
جان خود را نجات دادن-نجات دادن از شرمساری یا مجازات save one’ skin/neck
مثال : تو جانم را نجات دادی you saved my skin
زیر سبیلی رد کردن- به روی خود نیاورن take it on the chin
مثال:
شوهرت خیلی آدم خوبی است
واقعا همینطوراست گاهی اوقات سرش داد میزنم یا به او توهین میکنم ولی اغلب به روی خودش نمی آورد
your husband is a very nice person
he really is. sometimes i shout at him or insult him but he often takes it on the chin
پارتی بازی کردن-اعمال نفوذ کردن pull strings
مثال: من درآن شرکت یک آشنا دارم . میتواند برایت پارتی بازی کند
i have a connection in that company . he can pull strings for you
واجد شرایط بودن meet the requirements
مثال: او مدرک خوب و تجربه مفید فراوانی دارد . او واجد شرایط است
he has a good degree and a lot of useful experience . he meets the requirements
قاپیدن فرصت-معطل کردن- از فرصت استفاده کردن jump at the chance
مثال: اگر به جای تو بودم معطلش نمیکردم if i were you i’d jump at the chance
مکتوب کردن- روی کاغذ نوشتن put s.th down in black and white
مثال: میخواهید قرارداد امضا کنید؟are you going to sign a contract
بله مذاکراتمان تمام شده و قصد داریم هفته آینده آنرا روی کاغذ بیاوریم
yes we’ve done all the negotiations and we ‘re going to put it down in black and white next week
خاتمه دادن- پایان دادن put an end to s.th / put a stop to s.th
مثال: تصمیم گرفتم به دوستیمان خاتمه دهم i decided to put an end to our friendship
عادت داشتن be used to s.th / doing s.th
مثال: من به رانندگی در چنین ترافیکی عادت ندارم i’m not used to driving in such heavy traffic
خیلی کم کردن- به حداقل رساندن cut to the bone
مثال: سیگار را ترک کرده ای؟ have you cut out smoking
نه هنوز هم میکشم ولی خیلی کم کرده ام no i still smoke but i’ve cut it to the bone
_________________________
خود ستایی کردن toot one’s own horn
استفاده کردن take advantage of
لو دادن- پته را به آب دادن let the cat out of the bag
فقط حرف چیزی را زدن(بدون عمل کردن) pay lip service (to s.b
زود نتیجه گیری کردن- قضاوت عجولانه کردن jump to conclusions
دیوانه کردن- اعصاب کسی را خرد کردن drive s.b crazy/ mad
دیوانه شدن- خل شدن- عقل از سر کسی پریدن go bananas/go nuts
کسی را دعوا کردن – به کسی پریدن jump on s.b/jump all over s.b
اذیت کردن-ناراحت کردن- کلافه کردن get in s.b’s hair
دوپا را در یک کفش کردن-سماجت کردن put one’s foot down