آلن پیرز، در سال ۱۹۸۲، به نوعی سرطان مبتلا شد و بعد از چند سال متوجه شد که علاوه بر سرطان اولی، سرطان دیگری هم در وجودش ریشه دوانده است. یک آدم معمولی در این شرایط چه واکنشی نشان می دهد؟ آلن پیرز با بی توجهی به بیماری اش و شاد زیستن و مثبت اندیشی توانست بر آن غلبه کند؛ چیزی که باعث تعجب فراوان پزشکان شد. آلن پیرز، در سال ۱۹۸۴، پس از غلبه بر بیماری اش وارد تجارت شد. او توانست در مدتی کوتاه فردی ثروتمند شود، ولی در اثر یک معامله ی اشتباه بیست میلیون دلار از دست داد و ورشکست شد. این اتفاق باعث قوی شدن دوباره آلن شد و قدرت نفوذ او را بر حل مشکلات افزایش داد؛ به گونه ای که آلن پیرز در سال ۲۰۰۰ میلادی توانست پرفروش ترین کتاب جهان را در حوزه ی موفقیت بنویسد.او بعد ها توانست کتاب پر فروش دیگری نیز به چاپ برساند. او می گوید:« هر گاه خبرنگاران با من مصاحبه می کنند و می پرسند چه چیز بیشتر از همه به شما کمک کرد که این مقدار دانش و آگاهی را درباره ی زندگی داشته باشید، پاسخ می دهم: تجربه ی دردناک!»
آسان نیست که لحظه ها و اوقات دشوار را موهبت به شمار آوریم، نه مجازات های ناعادلانه. هنگامی که انسان در بطن مصیبت یا دل شکستگی قرار دارد، چنین به نظر می رسد که خداوند او را برای رنج کشیدن و بدبختی، از میان دیگران جدا کرده است. روح انسان از درون فریاد می زند: اصلا برایم مهم نیست که درون این درد درسی بزرگ نهفته است، تنها می خواهم درد پایان یابد. دوست نداشتن اوقات دشوار به معنای آن نیست که ایمانی کمتر دارید، یا کمتر به بینش و بصیرت دست یافته اید، بلکه معنایش این است که بسته ی هدیه را به طور کامل باز نکرده اید. هر گاه با دشواری رو به رو شدید، این مطلب را به خاطر بیاورید که باد با شدت و قدرت به نهال های جوان می وزد، نه به قصد آسیب رساندن به آن ها، بلکه برای آن است که محکم به زمین چسبیدن را به ریشه های آنها بیاموزد.