آنانی که مایه و شوق نویسندگی دارند، کودک و نوجوان را می شناسند، به او عشق می ورزند، خود در کودکی فراوان کتاب خواندهاند و از دشواری ها و لذتهای خواندن و بهرهگیری از کتاب در دوران خردسالی آگاهند و فرزندی دارند یا سر و کارشان بیش تر با کودک و نوجوان است، می توانند نویسنده ی موفقی برای خردسالان باشند. نوشتن برای کودک و نوجوان به مهر و فداکاری مادرانه نیاز دارد. به همین سبب، بیش تر نویسندگان بنام و موفق ادبیات کودکان و نوجوانان در سراسر جهان از میان به ترین مادران و به ترین آموزگاران برخاستهاند. آنان که کودکان را «هیولاهای کوچک» و نوجوانان را «خردسالان بزهکار» می دانند، به تر است هرگز برای کودک یا نوجوان ننویسند.
نویسندهای که برای کودکان و نوجوانان می نویسد، باید بپذیرد که کار و وظیفهای بسیار پرارج و دقیق و دشوار را بر عهده گرفته است. باید چشمهایی آن قدر بینا داشته باشد که هر چه را که کودک یا نوجوان در دنیای درون و پیرامون خودش می بیند، ببیند. گوشهایی آن قدر شنوا داشته باشد که صداهایی را که کودک یا نوجوان در دنیای خویش می شنود، بشنود. آنقدر خود را دولا کند تا چشمش در دیدگاه، یعنی در همان سطح دید خواننده ی خردسالش، قرار بگیرد. دولا بشود، زانو بزند، بنشیند، روی زمین دراز بکشد، طاقباز و روی شکم بخوابد تا آن چه را که کودک می بیند بتواند ببیند ـ اسباببازی ها، علفها، سوسکها و همه چیز را. به یاد بیاورد که در کودکی سقفها چه قدر بلند بودند، سایهها چه قدر عمق داشتند، درختها چه قدر دراز بودند، و غمها، لبخندها، خندهها، خشمها، نفرتها، کینهها چه زود می آمدند و چه زود می رفتند!
نویسندهای که برای کودکان و نوجوانان می نویسد، باید از بُرد و تاثیر نوشتهاش آگاه باشد. باید همپای نوشتهاش به میان خوانندگان برود. از آنان، حتا اگر در دورترین روستاها زندگی می کنند، بیاموزد که چه بنویسد و چه گونه بنویسد تا بداند چه پیامی را چه گونه به خوانندهاش برساند. به چند کودکی که در خانه یا در میان آشنایان و خویشان و همسایگان و مدرسهای می یابد، بسنده نکند. این نمونهها کم تر می توانند بیانگر ویژگی های بیش تر آن خوانندگانی باشند که در دورترین شهرکها و روستاهای این سرزمین پهناور زندگی می کنند. اگر بدانیم خواننده ی ما کیست، در کدام خانواده، در کجا و در چه وضعیتی زندگی می کند و چه می داند و چه نمی داند، چه میخواند و چه گونه می خواند و چه برداشتی از نوشتهها دارد، آگاهانه برایش خواهیم نوشت.
ساده نویسی
کودک یا نوجوان هنگامی می تواند آن چه را که می شنود یا می خواند بفهمد که از پیش معنی و مفهوم جزءجزء آنها را بداند و با شنیدن و خواندن آنها به اندیشهای که در گفته یا نوشته پنهان است پی ببرد. به بیان دیگر، چون بُنمایه ی فهمیدن و فهماندن او که مجموعه ی واژههایی است که در زبان گفتار و نوشتار به کار می برد و دانش پایهای که در زمینه ی موضوع آن چه که می شنود و می خواند دارد، هر دو محدود است و کودک یا نوجوان به تدریج زبان می آموزد و دانش و بینشی گستردهتر می یابد، نوشتن برای او نیز جز از راه «سادهنویسی» بی هوده است. البته این نکته را نیز نباید ناگفته گذاشت که سادهنویسی بیش از حد و نابجا هم در پرورش ذوق ادبی و هنری کودکان و نوجوانان اثری منفی دارد و گاه برای آنان، به ویژه در دوران نوجوانی، اهانتآمیز است.
در سادهنویسی توجه به چند نکته، اساس و پایهی نویسندگی است که هر یک می تواند موضوع بحث کتابی جداگانه باشد. در این جا ما فقط به برخی از آنها ـ واژگان پایه، دانش پایه، زبان و بیان، طول نوشته، شیوهی خط، شیوهی نقطهگذاری و ارزیابی و ویراستاری نوشته – که می تواند راهنمایی برای نویسنده و ویراستار کودکان و نوجوانان باشد، اشاره می کنیم:
١- واژگان پایه
هنوز در کشور ما دربارهی زبان پایهی ِ گفتاری و نوشتاری ِ گروههای سنی کودکان و نوجوانان ـ و گروههای دیگر ـ پژوهشی علمی نشده است تا نشان دهد که خردسالان، در هر گروه سنی، به چند واژه و چه واژههایی نیاز دارند تا در گفت و شنود یا خواندن و نوشتن، با استفاده از آنها منظورها را بفهمند و بفهمانند. اگر چنین پژوهشی ـ که کاری است بس دقیق و فنی ـ انجام شده بود، هم پدر و مادر و مربی و معلم درمی یافتند که در گفت و شنود خود با خردسالان و در زبانآموزی، در هر گروه سنی، چه واژههایی باید به کار ببرند و چه گونه آنها را به کار ببرند تا به تدریج بر دامنه ی واژه های مورد نیاز آنان بیافزایند، و هم راهنمایی می شد برای نویسندگان کتابهای درسی و کتابها و مجلههای گوناگون، تا پیام خود را در قالب واژههایی به کودک یا نوجوان برسانند که فهم و درک آن متناسب با هر گروه سنی باشد.
کودک، هنگامی که وارد دبستان می شود، بیش تر قواعد دستوری زبان را به تجربه می داند و با تلفظ و معنی شمارهای از واژهها آشناست و آنها را در زبان شفاهی خود به کار می برد. آن چه مدرسه و آموزش و تربیت رسمی و غیر رسمی به کودک می آموزند، بیش تر گسترش واژگان و کاربرد زبان است تا فهمیدن و فهماندن از راه شنیدن و گفتن و خواندن و نوشتن برای کودک آسانتر شود. این کار باید با آگاهی و روشنی درست و بر مبنای واژگان پایهی هر کودک انجام پذیرد.
پژوهشی درباره ی واژگان پایه ی کودکان و نوجوانان درفرانسه نشان داده است که فرزندان خانوادههای متوسط و مرفه و با فرهنگ، در دو سالگی هزار، در چهار سالگی دو هزار، در هفت سالگی پنج هزار و در چهارده سالگی بیست هزار واژه می دانند. در همین کشور شماره ی واژگان پایهی بزرگسالان را بیست و پنج هزار دانستهاند. این گونه برآوردها فقط معیاری به دست می دهند که هر کس در هر سن و میزانی از سواد به چند واژه برای فهمیدن و فهماندن نیاز دارد. به درستی کسی نمی داند که هر کس در هر مرحله از عمر خود چند واژه می داند، ولی این نکته روشن است که هر چه شماره ی این واژگان بیش تر باشد، فهمیدن و فهماندن و یادگیری و مطالعه آسان تر و عمیق تر است.
به طور کلی واژگانی را که هر کس می داند، می توان در دو گروه اصلی فهرست کرد:
١- واژگانی که آن ها را همیشه در گفتن و نوشتن به کار می بریم.
٢- واژگانی که آنها را در گفتن و نوشتن به کار نمی بریم، ولی اگر آنها را بشنویم یا بخوانیم، معنی و مفهوم آنها را درمییابیم. برای مثال ما به طور طبیعی می گوییم یا می نویسیم: «اشکش سرازیر شد» . ولی اگر بشنویم یا بخوانیم: «سرشکش سرازیر شد» ، می دانیم که معنی و مفهوم «اشک» و «سرشک» یکی است.
اگر بخواهیم این واژگان را دقیق تر بررسی کنیم، از نظر کاربرد در چهار گروه قرار می گیرند:
١- آن چه در گفتن به کار میبریم.
٢- آن چه در شنیدن درمی یابیم ولی خود در گفتن به کار نمی بریم.
۳- آن چه در نوشتن به کار می بریم.
۴- آن چه در نوشتههای دیگران می خوانیم و درمی یابیم، ولی خود نمی نویسیم .
هنر سادهنویس در این است که نخست بداند واژگان پایه ی خوانندهاش چیست و بیش تر آنهایی را به کار ببرد که او در گفتن و نوشتن خود به کار می برد، سپس از واژگانی استفاده کند که او معنی و مفهوم آنها را درمییابد، گر چه در شمار واژگان گفتاری و نوشتاری او نیست. این بدان معنا نیست که ما از به کار بردن واژهای که در این گروه نیست پرهیز کنیم، چون قصد و هدف این است که بر شماره ی واژگان آشنای خواننده ی خردسال بیافزاییم. اگر دو گروه اصلی واژگان پایه را که در بالا نام بردیم بشناسیم، به یاری آنها می توانیم واژههای دیگر را نیز در نوشته به کار ببریم و معنی و مفهوم آنها را در جمله برای خواننده ی جوان روشن کنیم. نکته ی دیگر در به کار گرفتن واژههای تازه و ناآشنای خواننده، تکرار آنها در سراسر متن است تا رفته رفته در شمار واژگان پایه و آشنای خواننده درآیند.
با توجه به اینکه زبان رسمی و زبان آموزش و رسانههای همگانی، از جمله کتاب و مجله و روزنامه، در کشور ما زبان فارسی است و هنوز نمی دانیم که یک کودک یا نوجوان کرد، بلوچ، ترکمن، گیلک، ترک زبان، عرب زبان، لر و … چه میزان و کدام واژههای فارسی را در گفتار و نوشتار می داند، نوشتن برای این گروهها (همچون گفتن) دشوار و همانند گام برداشتن در تاریکی است. به همین سبب، به ندرت می توان نوشتهای را یافت که همه ی کودکان ونوجوانان در سراسر کشور، یکسان بتوانند آن را بخوانند و به معنی و مفهوم آن پی ببرند. شاید تنها راه چاره این باشد که فهرست واژگان کتابهای درسی هر سال تحصیلی و پیش از آن را واژگان پایه ی آن گروه از کودکان و نوجوانان بدانیم و آنها را اساس و پایه ی نوشتن قرار دهیم. این چارهاندیشی درست می نماید، زیرا بیش و کم می توانیم اطمینان داشته باشیم که کودکان و نوجوانان کشور ما در هر کلاس، خواه ناخواه، کتابهای درسی را می خوانند و معنی واژههای به کار رفته در آن کتابها را یکسان در سراسر کشور می دانند. بر این اساس، کودکی که به مدرسه ی راهنمایی راه می یابد در حدود هشت هزار واژه که در کتابهای درسی دبستان آمده است می داند، که نزدیک به دو هزار واژه ی آن علمی و فنی است. به یاری این واژهها میتوان در بسیاری از زمینهها برای کودکان و نوجوانان نوشت و اطمینان داشت که فهم و درک نوشته برایشان دشوار نخواهد بود.
٢- دانش پایه
هر نوشته از موضوعی سخن می گوید و پیامی دارد که درک و فهم آن نیاز به میزانی از دانش پایه در آن زمینه دارد. بی گمان آن کودکان و نوجوانانی که با مادر و پدر و نزدیکانی با سواد و علاقهمند به مطالعه دمخورند، بیش تر با آنها گفت و گو می شود، به کنجاوی هایشان پاسخ درست تر و کافی داده می شود، زبان گفت و شنودشان فارسی است، برایشان قصه و داستان می گویند و کتاب می خوانند، از کتابهای تصویری و کتابها و نوشتههای خاص سن خود و رادیو و تلویزیون بهره می گیرند، و به مهدکودک و کودکستان و مدرسه راه می یابند، دانش پایه ی گستردهتری دارند. ولی با این همه نابرابری های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی، کودکان و نوجوانان ما چه گونه خواهند توانست به دانش پایهی برابری دست بیابند؟
آگاهی از کم و کیف دانش ِ پایهی هر کودک یا نوجوان در زمینهای که نویسنده می خواهد در آنباره بنویسد، اساس و پایهی نوشتن برای خردسالان است. چنین پژوهشی نیز در کشور ما تاکنون به عمل نیامده است تا بدانیم کودکان و نوجوانان در هر سنی در هر زمینهای چه میزانی از دانش پایه را دارند. به همین سبب، باز به ناگزیر می توان کتابهای درسی هر گروه سنی را اساس کار دانست و در آنها به جست و جو پرداخت تا به معیاری مشخص و یکسان در سراسر کشور رسید.
نکته ی مهم این است که بدانیم بیش تر کودکان و نوجوانان کشور ما به تنهایی کتاب می خوانند و برایشان میسر نیست که پاسخ درست کنجکاوی ها و دشواری هایشان را در فهم مطالب نوشته از مادر و پدر و کسان خویش دریافت کنند. از این گذشته، چون واژهنامه و فرهنگ نامههای خاص مراحل گوناگون رشد فکری کودکان و نوجوانان در دسترس نداشتهاند و ندارند، نمی توانند خود یابنده ی پاسخ پرسشهایشان باشند. به همین سبب، اگر قرار است فرهنگ نامهای برای آنان نوشته شود، ضمن آن که باید خواننده را به کنجکاوی و مراجعه به منابع آن نوشته برانگیزد، به تر است خودکفا و پاسخ گوی بسیاری از پرسشهای جوانان باشد.
۳- زبان و بیان
نوشتهی مهرآمیز، ساده و بی پیرایه، آسان و روان، گیرا و زیبا و دور از هر گونه دشواری را هر خوانندهای می پسندد. کودک و نوجوان تشنهی خواندن، چنین نوشتهای را تا به پایان می خواند و از آن لذت می برد و نکتهها می آموزد. اگر جز این باشد، عجیب نیست که نوشته ناخوانده یا درک نشده بماند. توجه به نکتههای زیر می تواند راهنمایی برای نوشتن بر این پایه باشد:
الف- گفتهاند که کوتاه ترین فاصله میان دو نقطه یک خط راست است. کوتاه ترین فاصله میان دو مغز نیز یک جمله ی کوتاه و درست و زیباست. هر چه جملهها کوتاه تر باشد، خواندن و فهم و درک نوشته برای کودک یا نوجوان آسانتر است. برای کودکان نوخوان جملههای بیش از چهار تا پنج کلمه دشوار می نماید. برای خوانندگان ِ فرهنگ نامه به تر است از نوشتن جملههای بیش از ده تا دوازده کلمه، پرهیز کنیم. جملهها باید گیرا و رسا، مربوط به هم و کامل کنندهی یکدیگر باشند تا خواننده آنها را باعلاقه بخواند و دنبال کند. ساخت و بافت نوشته باید طوری باشد که اگر خواننده جملهای از آن را از نظر بیاندازد، نوشته معنا و گیرایی اش را از دست بدهد.
ب- باید برای بیان مفاهیم، واژههای ساده و آسان که بیش از سه چهار بخش و تلفظ دشوار نداشته باشند، به کار ببریم. این واژهها از لحاظ خواندن و درک معنا باید بر اساس واژگان پایهی خواننده یا واژههایی باشند که یقین داریم کودکان و نوجوانان تلفظ و معنی آنها را به درستی میدانند. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که گاهی چند واژهی آشنا با هم ترکیب می شوند و عبارت یا جملهای دشوار و دور از ذهن کودک و نوجوان پدید می آورند. پس، در ترکیب آنها نیز باید به سادگی معنا توجه داشته باشیم.
پ- روی واژههای تازه و ناآشنای کودک و نوجوان باید اِعراب بگذاریم. گاه تلفظ درست واژهای که کودک و نوجوان برای نخستین بار شکل نوشته شده ی آن را میبیند به او کمک می کند که به معنی آن پی ببرد، یا به او فرصت می دهد که با تلفظ درست از دیگری بپرسد و معنی آن را دریابد. گذاشتن اِعراب بر روی واژههایی که در ترکیب، خواندن را دشوار می کنند، خاصه در شعر، نیز ضرورت دارد.
ت- تا آن جا که ممکن است باید نوشته را به زبان گفتاری درست نزدیک کنیم. این بدان معنا نیست که واژهها و عبارتها را به زبان مردم عوام و شکسته بنویسیم. کودک در کتابهای درسی خود شکل درست این واژهها را دیده است و با آنها آشناست. از این گذشته، واژهها و عبارتها را مردم سراسر کشورمان یکسان نمی شکنند و کودک و نوجوانی که فارسی را به صورت زبان دوم از راه خواندن و در کلاس درس یاد گرفته است فقط شکل نوشته شده ی آنها را می شناسد. اگر در متنی، چون نمایش نامه یا گفت و شنود، برای نشان دادن طبقهی گوینده و معرفی او نیاز به شکستن واژه یا عبارتی باشد، می توان برای نوجوانان آنها را شکسته نوشت و روی آنها اِعراب گذاشت، یا شکل درست آنها را هم در پانویس صفحه یا در پرانتز آورد.
• توجه به نکتههای زیر به نزدیک کردن زبان نوشته به زبان گفتاری و آسان کردن خواندن و درک آن کمک می کند :
١- در زبان گفتاری هرگز فعل وصفی به کار نمی بریم. در سادهنویسی نیز باید از به کار بردن فعل وصفی پرهیز کنیم. یعنی نمی گوییم: «معلم آمده درس را شروع کرد» بلکه می گوییم: «معلم آمد و درس را شروع کرد».
نمی گوییم: «مادربزرگ برخاسته به خانه رفت» می گوییم: «مادربزرگ برخاست و به خانه رفت» (به جای «برخاست» هم در زبان گفتاری «بلند شد» را به کار میبریم).
نمی گوییم: «پدر به بازار رفته لباس خرید» می گوییم: «پدر به بازار رفت و لباس خرید ».
٢- در زبان گفتاری معمولن برخی از فعلها را که در برخی از نوشتهها می آید به کار نمی بریم:
به جای «است» فعل «می باشد» نمی گذاریم. می گوییم: «لیوان روی میز است» نمی گوییم: «لیوان روی میز می باشد»
به جای «کرد» فعلهای «نمود» و «ساخت» نمی گذاریم. می گوییم: «نسرین مادرش را خوشحال کرد» نمی گوییم: «نسرین مادرش را خوشحال نمود» یا «نسرین مادرش را خوشحال ساخت».
به جای «گذاشت» فعل «نهاد» به کار نمی بریم. می گوییم: «نام فرزندنش را افسانه گذاشت» نمی گوییم: «نام فرزندش را افسانه نهاد».
به جای «شد» فعلهای «گشت» یا «راهی دبستان گردید» یا به جای «شود» فعل «گردد» نمی گذاریم. می گوییم: «به تر است این کتاب خوانده شود» نمی گوییم: «به تر است این کتاب خوانده گردد» در سادهنویسی از به کار بردن این گونه فعلها که آن ها را معمولن در زبان گفتاری به زبان نمی آوریم باید پرهیز کنیم.
۳- در زبان گفتاری از آوردن فعلهای مشابه در یک جمله یا جملههای پی د ر پی پرهیز نمی کنیم. در سادهنویسی نیز به تر است از همین روش پیروی کنیم. به این چند جمله از صادق چوبک، که از نوشته ی او با عنوان «عدل» نقل می شود توجه کنید. فعل «بود» در این جا بارها تکرار شده است ولی هرگز از روانی و زیبابی و گیرایی نوشته نکاسته است:
« . . . اسب درشکهای توی جوی پهنی افتاده بود و قلم دست و کاسه زانویش خرد شده بود. کاملن دیده می شد که استخوان قلم یک دستش از زیر پوست حناییاش جا به جا شده بود و از آن خون آمده بود و فقط به چند رگ و ریشه که تا آخرین مرحله وفاداریشان را از دست نداده بودند گیر بود. سم یک دستش ـ آن که از قلم شکسته بود ـ به طرف خارج برگشته بود. و نعل براق ساییدهای که به سه دانه میخگیر بود، روی آن دیده می شد. آب جو یخ بسته بود. تنها حرارت تن اسب یخهای اطراف بدنش را آب کرده بود. تمام بدنش توی آب گلآلود خونینی افتاده بود . . . ».
به این جملهها نیز که از کتابهای کودکان و نوجوانان و گفتار رادیو نقل می شود نگاه کنید. در این جملهها حذف فعل به درستی صورت نگرفته است، زیرا در صورتی می توان فعلی را از جملهای حذف کرد که فعل حذف شده یکسان باشد، گر چه در سادهنویسی حذف فعل به قرینه را هم مجاز نمی دانیم :
– آموزگار به دسبتان وارد شد و به کلاس رفت.
– هوشنگ به اتاق وارد شد و فریدون از جای خود برخاست.
– سه سنگر دشمن منهدم شد و شش تن از مزدوران به هلاکت رسیدند.
– خود را با مدارک یاد شده معرفی کنند تا به خدمت اعزام شوند.
– می بایست این جریان ریشهیابی شود و از میان برود.
۴- در زبان گفتاری تاریخ رویدادها را به طور کامل به زبان می آوریم، مثلن نمی گوییم: « ١٨/٩/۶٠ » بلکه می گوییم: « ١٨ آذرماه ١۳۶٠». اینگونه مختصرنویسی تاریخ رویدادها ویژه ی برخی از ادارهها یا سازمانهاست که برای صرفهجویی در وقت به خلاصهنویسی می پردازند. در سادهنویسی درست این است که این گونه تاریخها به صورت کامل نوشته شوند، و گر نه فهمیدن آن بی تأمل ساده نیست و ممکن است که خواننده فوری نتواند دریابد که نهمین ماه سال آذر است .
۵- در زبان گفتاری عددهای مشخصکننده ی ساعتهای شبانهروز را همراه با واژههایی که قید زمان را می رسانند به زبان می آوریم، مثلن می گوییم: «ساعت ١٠ صبح» ، «ساعت ۷ بعدازظهر» ، «ساعت ١١ شب»، نمی گوییم: «ساعت ١٠» ، «ساعت ١٩» ، «ساعت ٢۳». در سادهنویسی نیز درست این است که اینگونه ساعتها را به شیوه ی زبان گفتاری بنویسیم، زیرا خواننده ی جوان ممکن است فوری نتواند دریابد که ساعت ١٩ همان ساعت ۷ بعدازظهر و ساعت ٢۳ همان ساعت ١١ شب است.
۶- در زبان گفتاری، زبان و بیانی سادهتر، گویاتر، گیراتر، و رساتر به کار می بریم. جملههایمان کوتاه تر است و از پیچیدگی سخن پرهیز می کنیم، توجه درست به این شیوه ی زبان و بیان، نوشته را بی گمان ساده خواهد کرد.
۷- واژههایی برگزینیم که به درستی معنی و مقصود را برسانند و ابهامی برای خواننده باقی نگذارند.
٨- از آوردن سخنان زاید و تا آن جا که ممکن است عبارتها و جملههای معترضه پرهیز کنیم .
٩- از نوشتن جملههای مرکب که در آنها احساسات و عواطف و معانی و مفاهیم و صفتها و قیدهای گوناگون به کار رفته است، بپرهیزیم. از بازی با واژههایی که فهم سخن را پیچیده می کنند و از به کار بردن واژههای مترادف و تشبیهها و استعارههای نابجا، که بیان نوشته را از روشنی و سادگی می اندازند، خودداری کنیم. فهم چنین جملههایی برای کودک یا نوجوان اغلب دشوار است. جمله باید ساختمانی چنان ساده و روشن و استوار داشته باشد که اگر واژهای از آن بیرون کشیده شود، معنی و مفهوم جمله فرو بریزد.
١٠- قلم در دست ما چون قلم مو و تخته ی رنگی است در دست یک نقاش هنرمند. از آن به گونهای هنرمندانه استفاده کنیم تا خواننده همان تصویری را ببیند که در تصور ماست. برای این که تصویری درست به خواننده بدهیم، به گسترهای از واژهها نیاز داریم. برخی از واژهها بیش و کم یک معنی را می رسانند، ولی کمی با هم تفاوت دارند. این واژهها سایه روشنهایی از معنی دیگری را به دنبال می آورند و تصویر ذهنی را کاملتر می کنند. مانند سایه روشنهایی هستند که نقاش در اثرش به کار می برد تا تصویری را کاملتر به دست بدهد. این گونه واژهها در شمار مترادفها نیستند که در سادهنویسی باید از به کار بردن آنها پرهیز کرد.
١١- دور از هرگونه تکلف و صورتسازی و به زبان امروزی بنویسیم. یکی از سببهایی که برخی از نوشتهها ناخوانده می مانند این است که گروهی از نویسندگان زبان زنده و زایای امروز را از زبان نوشتاری گذشتگان باز نمی شناسند، و زبانی در نوشتههایشان به کار می برند که نویسندگان قرنها پیش به کار می بردند. زبان و بیان آشنا، ساده، آسان، روان، گیرا، روشن، صریح و منظم و دقیق را همگان می پسندند و نوشتهای با چنین زبان و بیان را آسانتر می خوانند و می فهمند. لفاظی و فضلفروشی و تکلف در نویسندگی و راز و رمزهای دشوار نوشته، خواننده ی خردسال را از خواندن بیزار می کند. از آزمایش نویسندگی و بدعتگذاری روشی تازه یا به کار بردن شیوههای نامانوس در نویسندگی و زبان و بیان عالمانه و ادبیانه و صنایع بدیعی زبان و نثر فاخر نیز باید پرهیز کنیم. در نوشتن برای کودک و نوجوان باید توجه داشت که خود ِ نوشته در خواننده اثر بگذارد، نه آرایش های نابجا ی کلام. این بدان معنا نیست که نوشته هنرمندانه نباشد؛ ساده نویسی هنری ویژه ی خود دارد.
١٢- تا آن جا که می توانیم از آوردن واژهها و اصطلاحها و عبارتهای بیگانه که برابرهای آشنا و رایج فارسی دارند و نوساختههای نادرست فارسی پرهیز کنیم. واژهها و اصطلاحهای نوساخته ی درست فارسی را هم که هنوز در زبان ما جا نیافتادهاند و به هیچ واژهنامهای راه نیافتهاند، باید به گونهای به کار ببریم که درک معنی و مفهوم آنها برای خواننده ی خردسال دشوار نباشد. هر مطلب یا مفهوم تازه را باید در پاراگرافی تازه بنویسیم. کودکان و نوجوانان نوشتهای را که بجا بریده شود و بیش تر سر سطر برود آسان تر می خوانند.
١۳- تا آن جا که ممکن است باید از آوردن پانویس صفحه برای تشریح و توضیح مطالب لازم خودداری کنیم. این تشریح و توضیح را، اگر خیلی لازم باشد، می توانیم در خود متن نوشته بیاوریم .
١۴- از درس دادن، غلو کردن در خوشبیانی، پیچیده و نامهفوم و یکنواخت نوشتن، حاشیهپردازی، بیثباتی و ناهماهنگی و در هم آمیختن مسایل جدی با شوخی و بذلهگویی باید پرهیز کنیم. کودکان و نوجوانان باید بیاموزند که مطالب جدی را در یک متن جدی بخوانند.
١۵- مهرآمیز بنویسیم و خودمان را از خواننده جدا ندانیم. بگذاریم احساس کند که با او و رو در روی او هستیم. هرگز نباید او را ابله ونادان و بی اهمیت بدانیم و از بالا به او نگاه کنیم. نه فرمان بدهیم و امر و نهی کنیم، نه آن قدر فروتن باشیم و خود را دست کم بگیریم که سخن ما در باورش نگنجد و بی اعتبار جلوه کند. نوشته باید گویای این باشد که نویسنده دوست و دلسوز خواننده است. کودکان و نوجوانان دوست دارند شخصیت آنها را بشناسیم و مانند دو انسان برابر و رو در رو با آنها حرف بزنیم، نه انسانی برتر و بزرگ تر با انسانی همیشه کودک !
۴- طول نوشته
میزان هر نوشته به موضوع آن، توانایی خواندن و درک و فهم و دانش پایه ی خواننده و حوصله و مدت تمرکز حواس خواننده در هر دوره از کودکی یا نوجوانی بستگی دارد. نوشتههای غیر داستانی هر چه کوتاهتر باشند آسانتر خوانده می شوند. در هر صورت، نوشته نباید آن اندازه طولانی باشد که خواننده شوق به پایان رساندن آن را از دست بدهد.
می توانیم با استفاده از راز و رمزهای سادهنویسی، به کاربردن درست شیوه ی خط و شیوه ی نقطهگذاری، توضیح و تشریح اصطلاح های علمی و فنی و واژهها و ترکیب هایی که یقین داریم خواننده ی خردسال معنی و مفهوم آن ها را به آسانی درک نمیی کند، آوردن توضیحها و تشریحها در کادری مشخص و جدا در صفحه و یاری گرفتن از تصویرهای ساده و شوقانگیز و متناسب با موضوع، یک نوشته طولانی را کوتاهتر جلوه دهیم. شگردهای صفحهآرایی و چاپ و هنر گرافیک نیز به این قصد یاری می دهند.
۵- شیوه ی خط
در نوشتن برای کودکان و نوجوانان باید همان شیوهای را به کار ببریم که خواننده خردسال در کتابهای درسی با آنها آشنا شده و خو گرفته است. بدعت های شخصی را در نوشتن برای کودکان و نوجوانان باید کنار بگذاریم، زیرا کودک و نوجوان آن ها را غلط می پندارد و خواندن و درک معنی نوشته برایش دشوار می شود. دانشآموزی که با این شیوه خواندن و نوشتن را آموخته است، اگر در نوشتهای با آن چه چشمش با آن ها آشنا نیست روبهرو شود، آن ها را غلط می پندارید و از بازشناسی آنها در نخستین نگاه باز می ماند و به کندخوانی کشانده می شود. اتاقی که او در آن زندگی می کند «اتاق» است نه «اطاق»، تشتی که مادرش در آن لباس می شوید «تشت» است نه «طشت» و توفانی که او از آن هراس دارد «توفان» است نه «طوفان».
آبپاشی که او با آن گل ها را آب می دهد «آبپاش» است نه «آبپاش». برای او «لاک» لاکپشت از پشتش جدا نیست و لکلکی که بر مناره ی مسجد نزدیک خانهاش لانه می سازد از دو «لک» جدا از هم نام نگرفته است و «می» را جدا از فعل و «به» حرف اضافه را جدا از واژه. این ها و ده ها نکته ی دیگر که او در شیوه ی خط فارسی مدرسهاش آموخته است و با آن ها خو گرفته است، ما را بر آن می دارد که در نوشته ی خود همان شیوه را به کار بگیریم که او با آن ها آشناست و دست اندازهایی بر سر راه او پدید نیاوریم. (اکنون در شیوهنامهی کتاب های درسی اصل بر جدانویسی است و به کار بردن یای میانجی نیز مانند “خانه ی من” پذیرفته شده است).
۶- شیوه ی نقطهگذاری (نشانه های نگارشی)
در به کاربردن نشانههای نقطهگذاری باید دقت کنیم که راز و رمز کاربرد کدام نشانهها را پیش از این کودکان و نوجوانان در کتابهای درس خود فراگرفتهاند و هر یک از این نشانهها چه کاربردی دارند. این نشانهها، با اینکه آسانکننده ی متن برای خواندن و درک معنی هستند، اگر فراوان و نابجا به کار روند، خود آفرینندهی دشواری اند. از میان این نشانهها، تا آن جا که می توانیم، اگر از به کار بردن نقطه ویرگول (؛)، خط فاصله و خط پیوند (-) در میان جمله ی مرکب و واژههای مرکب و بخشی از یک واژه در پایان سطر و بخش دیگرش در اول سطر بعد، و کروشه ( [] ) خودداری کنیم، خواندن نوشته را برای کودک یا نوجوان آسان تر کردهایم.
۷- ارزیابی و ویرایش نوشته
به سبب اثر پایداری که هر نوشته در ذهن کودک یا نوجوان بر جای می گذارد، ناگزیریم درباره ی درستی آن چه که می نویسیم (موضوع، محتوا، زبان، طرز بیان و شکل نوشته) بیش تر دقت و شک کنیم. بسیارند نویسندگانی که خودشان نمیی توانند ویراستار نوشته ی خود باشند و بسیارند ویراستارانی که نمی توانند نویسنده ی موفقی باشند. نویسنده و ویراستار در پدید آوردن یک نوشته یا کتاب خوب اثری انکارناپذیر دارند. همکاری و کاردانی این دو در ارزیابی، نقد و بررسی و ویرایش نوشته یا کتاب، می تواند یک اثر چاپی را به به ترین و درستترین صورت ممکن درآورد .هر نویسنده می تواند خود ارزیاب و ویراستار نوشته ی خود باشد. این بدان معنا نیست که از همکاری ویراستاران موضوعی و ویراستاران زبان و بیان بی نیاز باشد.
توجه به نکتههای زیر در ویرایش نوشته به نویسنده کمک می کند:
الف- یک بار نوشته را با صدای بلند برای خود یا دیگری بخوانیم تا معایبش را از راه گوش بیابیم. این همان کاری است که خواننده ناخودآگاه انجام خواهد داد، زیرا خواندن هم نخست تبدیل رمز نوشتاری به گفتاری است. چون از کودکی بیش تر شنیدهایم و کم تر نگاهخوانی کردهایم، گوش ما سخن درست از نادرست را به تر از چشم تشخیص میدهد.
ب- درباره ی هر واژه، هر اصطلاح و هر مفهوم و نکته ی آموزنده ای که در نوشته به کار رفته است شک کنیم. از واژهنامهها و کتابهای مرجع و معتبر دیگر برای اطمینانیافتن از درستی آن چه نوشتهایم یاری بگیریم. دقت کنیم که اصطلاحهای ادبی، تاریخی، جغرافیایی، علمی، فنی، حقوقی، دینی، اجتماعی، هنری و مانند آن همان باشد که کودک و نوجوان در کتابهای درسی خود خوانده است یا در آینده می خواند، یا در منابع معتبر آمده است. اگر اصطلاح تازهای است، از کارشناسان آن رشته یا نوشته های آنان یاری بگیریم تا اصطلاح نادرستی در نوشته به کار نبریم.
پ- نوشته را به دقت از نظر دستور زبان فارسی، املا، انشا، سادهنویسی، شیوه ی خط، و نقطهگذاری بررسی کنیم تا هیچگونه اشتباهی در آن بر جای نماند.
ت- نوشته را بارها با صدای بلند برای گروه نمونه ی خوانندگان بخوانیم و همچنین در اختیارشان بگذاریم تا خودشان بخوانند و به یاری واکنشها و نظرهای آنان به ویرایش آن بپردازیم.
ث- نوشته را در اختیار گروهی از صاحبنظران ادبیات کودکان و نوجوانان و کسانی که به موضوع نوشته تسلط و در آن زمینه دستی دارند بگذاریم و انتقادپذیر باشیم و راهنمایی های سودمندشان را در ویرایش نوشته به کار ببریم.