دلـم از دیــدن روی تــو ای مهتــاب مـن ، وا شـد
چنـان یعقوب وقتی یـوسف اش در مصـر پیـدا شد
خیــال روی تــو چـون بـود مهمــانِ ســرم عمـری
بـه هــر سویـی نگـه کردم ، جمـال تـو هویــدا شد
بهشت آنجاست مردم را که دارد حوریان در صف
مـرا هـر جـا که دارد عطر گیسوی تـو ، طوبـی شد
بـه دل گفتم کـه فـردا خواهد آمـد مهربــان یـارت
چو دادم وعده ی وصل تـو ، شب نگذشته فردا شد
مــرا گفتنــد گــردد آب ، کـــوه ار بشنـود نــامت
اگـرچـه نیست آســان آب گـردد کــوه ، امــا شد
چـو معشوقـم تویـی ، مشهور عالـم می شوم روزی
زلیخـا چون کـه یـوسف بـود معشوقش ، زلیخا شد
مـعیـن شعــری بــرای دلبــرت گــو و نگه دارش !
بــه امّیــدی کــه شـایـد تـوشــه ی روز مبـادا شـد
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد عزیز.یه سوال داشتم استاد،شما برای حرفه ای شدن در شعر چه فعالیت هایی انجام دادید؟چون شعراتون بسیار زیبا و تاثیر گذار و با معانی والایی هست.
سلام بر شما عزیز دل . راستش من از زمان بچگی شعر مینویسم ولی مطالعه آثار بزرگان و مطالعه قواعد شعری میتونه خیلی مفید باشه