افعال مقاربه :
عمل افعال مقاریه به افعال ناقصه شبیه است .یعنی اسمشان مرفوع وخبرشان محلّاً منصوب است .
سؤال : چرا خبر افعال مقاربه محلّاً منصوب است ؟ زیرا خبر آنها باید حتماً یک فعل مضارع باشد و فعل مضارع نیز یک جمله است و جمله اعراب محلّی دارد . حال با کاربرد این فعلها آشنا شویم.
اللِّصُّ یهرُبُ. دزد فرار می کند. کادَ اللِّصُّ یهرُبُ. نزدیک بود دزد فرار کند.
المدرِّسُ یَمتَحِنُ. معلّم امتحان می گیرد. یکادُ المدرِّسُ یَمتَحِنُ. نزدیک است معلّم امتحان بگیرد.
افعال مقاربه از نظر معنی به سه گروه تقسیم می شوند:
افعال قُرب : (کادَ،) :نزدیک بود
افعال مقاربه: افعال رَجاء: (عَسَی): امید است .
افعال شروع (بَدَأ، شَرَعَ، أخَذَ، جَعَلَ) شروع کرد .
افعال قرب (کادَ )، نزدیک بودن انجام کاری را نشان می دهند و به هر دو صیغه ماضی و مضارع می آید. مانند : یکادُالبرقُ یخطفُ أبصارهم
در این مثال مضارع (کادَ ) به کار ر فته است .
افعال رجاء(عسی ) امید به انجام گرفتن کاری را بیان می کنند. وفقط به صیغه ماضی می آید .
و افعال شروع (بَدَأ، شَرَعَ، أخَذَ، جَعَلَ) به شروع کاری دلالت می کنند و فقط به صیغه ماضی می آیند.
حروف مشبّههٌ بالفعل عبارتند از:
إِنَّ : همانا، به راستی که لکِنَّ : ولی ، لکن
أنَّ : که، اینکه لَیتَ : کاش
کَأنَّ : گویا، مثل اینکه لَعَلَّ : شاید، امید است.
حروف مشبهه دقیقاً بر عکس افعال ناقصه عمل می کنند. افعال ناقصه خبر را منصوب می کردند امّا حروف مشبّهه اسم را منصوب می کنند.
﴿ و اللّـــــهُ غَفورٌ رحیمٌ ﴾ ﴿ وَ کانَ اللّـــــــهُ غَفوراً رحیماً ﴾ ﴿ إنَّ اللّـــــــهَ غَفورٌ رحیــــــمٌ ﴾
مبتدا مرفوع خبر مرفوع اسم کان مرفوع خبر کان منصوب اسم إنَّ منصوب خبر إِنَّ مرفوع
«إنَّ و أخواتُها» حروف مشبّهه نام دارند و بر سر جمله های اسمیّه می آیند و علاوه بر تغییر معنای جمله، «مبتدا» را به «اسم» تغییر نام می دهند و اعراب آن را منصوب می کنند. امّا خبر را همچنان بدون تغییر می گذارند.
العالمُ محترمٌ. إنَّ العالمَ محترمٌ .
مبتدا مرفوع خبر مرفوع اسم إن منصوب خبر إن مرفوع
انواع اسم و خبر حروف مشبههٌ بالفعل:
اسم ظاهر: ﴿ إنَّ اللهَ یأمُرُ بِالعَدْلِ و الاحسان﴾
اسم
ضمیر : ﴿ إنّا أنْزَلْناهُ قرآناً عَرَبیّاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ ﴾
مفرد: إنَّ المعلّمینَ محترمونَ.
خبر: جمله: ﴿إنَّ اللهَ یأمُرُ بِالعَدلِ و الاحسان﴾
شبه جمله: کَأنَّ جواداً فـﻰ الصَّفِّ.
نکته : خبر حروف مشبّهه در صورتی که شبه جمله (جارّ و مجرور) باشد؛ واسمش نیز نکره باشد واجب است بر اسم مقدّم شود . ( در اصطلاح می گویند :خبر، مقدّم می شود.)مانند : إنّ فـﻰ المدرسـهِ تِلمیـذٌ.
حروف مشبّهه ، خبرمقدّم إنّ منصوب ، اسم مؤخّر إنّ مرفوع
نکته : هرگاه بعد از حروف مشبّهه ((ما )) کافّه= باز دارنده بیاید ، دیگر آن حروف تأثیری در مبتدا و خبر ندارند .مانند :إنّما سعیدٌ شاعرٌ
مبتدا،مرفوع- خبر مرفوع
نکته : در دو صورت کسره دادن همزه إنّ لازم است
الف : (إنّ )اول جمله بیاید مانند :إنّه عالِمٌ
ب : بعد از فعل (قال ) ومشتقاتش بیاید .مانند : قالَ إنّه بقرهٌ
لای نفی جنس « لا النافیهُ للجنس»
حرف «لا» ی نفی جنس ، همان طور که از نامش پیداست وجود جنسی را نفی می کند.
لای نفی جنس به معنی « هیچ …………….. نیست » می باشد.
لا رَجُلَ فـﻰ الدّار. هیچ مردی در خانه نیست.
لا خیر فـﻰ وُدِّ امْرﺉٍ مُتَلَوِّن. هیچ خیری در دوستیِ فرد دورو نیست.
کار «لا» ی نفی جنس خیلی شبیه حروف مشبّههٌ بالفعل است.
لای نفی جنس نیز اسم و خبر دارد . امّا اسم آن نکره و مبنی بر فتح است، در حالی که خبر آن درست مثل خبر حروف مشبّههٌ بالفعل مرفوع است.لا بَلـــــــیّهَ أصعـــــَبُ مِنَ الجَهْل. هیچ بلایی سخت تر از نادانی نیست.
اسم لای مبنی بر فتح خبر لا مرفوع
به انواع «لا» دقّت کنید:
۱- «لا» ی ناهیه (یعنی لای نهی)لا تَنتَخِبْ: انتخاب نکن لاتَتَأمَّلْ: درنگ نکن
۲- «لا» ی نافیه (یعنی لای نفی)لا تَنتَخِبُ: انتخاب نمی کنی لا تَتَأمَّلُ: درنگ نمی کنی
۳-«لا» ی نافیهٌ لِلْجِنس (یعنی لای نفی جنس)لا أحَدَ موجودٌ: هیچ کسی نیست.
اسم و خبر لای نفی جنس
نکته : اسم وخبر لاء نفی جنس همیشه نکره هستند بدین سبب هرگز « ال» نمی گیرد..پس نمی گوییم : لا التلمیذَ الکسلانُ غالباً مبنی بر فتح است و بدین خاطر تنوین نمی گیرد.
خبر لای نفی جنس مانند خبر مبتداست.
مفرد :لا جَهَلَ أضَرُّ مِنَ العُجْب.
جمله :لا نصیحهَ تنفَعُ العنود.
شبه جمله: لا إکراهَ فـى الدّین
نکته : خبرلاء نفی جنس گاهی خبرِ « لا» محذوف است.لا إلهَ إلّا اللهُ ( لا إلهَ موجودٌ إلّا اللهَ) لا شَکَّ ( لا شَکَّ موجودٌ)
نکته : هیچ گاه خبر لاء نفی جنس بر اسمش مقدّم نمی شود .پس نمی گویی: لا فیه ریبَ
قواعددرس هشتم انواع مفاعیل عبارتند از:
۱- مفعولٌ به ۲- مفعول مطلق (تأکیدی – نوعی – عددی ) ۳- مفعولٌ له ۴- مفعولٌ فیه
|
مفعولٌ به اسمی منصوب است و غالباً عامل آن فعل است. مانند:
یَمسَحُ الطالبُ السَّبّورهَ.
عامل مفعول به و منصوب
گاهی عامل اسمی مشتقّ است. مثال:اُحِبُّ الذاکرینَ اللهَ.
و گاهی عامل ،مصدر است. مثال:أکْرَهَهُمْ بِقَتْلِهِمُ الأنبیاءَ بِغَیرِ الحَقّ.
گاه عامل در جاهایی حذف می شود. از آن جمله در تحذیر و اغراء است.
تحذیر :تحذیر بر حذر داشتن مخاطب است بر ترک کاری ناپسند تا از آن دوری کند و به سه صورت می آید.
إیّاکَ و الکِذْبَ. نَفْسَکَ و الکِذْبَ. الکِذْبَ الکِذْبَ.
به ترکیب « إیّاکَ و الکِذْبَ » دقّت کنید:
إیّاک و الکِذْبَ
مفعولٌ به برای معطوف بر ایّاک
فعل محذوفِ در
تقدیر « اُحَذِّرُ »
اِغراء:اِغراء : تشویق و برانگیختن مخاطب است بر کاری پسندیده تا آن را انجام دهد و به سه صورت می آید. مثال:
الکَرَمَ الاجتهادَ، الاجتهادَ الصِّدْقَ و کَرَمَ الخُلقِ
به ترکیب « الاجتهادَ، الاجتهادَ» دقّت کنید:
الاجتهادَ ، الاجتهادَ
مفعولٌ به برای فعل تأکید برای الاجتهاد اوّل
محذوفِ مقدّر « اِلْزَم»
مفعول مطلق : مفعول مطلق مصدری منصوب از جنس فعل جمله است که برای تأکید و بیان نوع یا عدد فعل به کار می رود.
اقسام مفعول مطلق : ۱- تأکیدی ۲- نوعی ۳- عددی
الف : هرگاه مفعول مظلق آخرین کلمه جمله باشد ، مفعول مطلق تأکیدی است . مانند :اِحْتَرَمَ الطلّابُ معلِّمَهُم احتراماً.
ب : هرگاه مفعول مطلق دارای صفت یا مضاف الیه باشد؛ مفعول مطلق نوعی نامیده می شود. مانند :
یُُعَلِّمُ مجیدٌ صدیقَهُ تعلیماً جَیِّداً. یعیش البخیلُ فی الدنیا عیشَ الفقراءِ .
صفت مضاف الیه
( تعلیماً و عیشَ )در این دو مثال، مفعول مطلق نوعی نامیده می شوند.
ج : مفعول مطلق عددی : به این مثال دقت کنید: دَقَّ الضَّیفُ بابَ المنزل دَقَّتَینِ : مهمان دوبار به در خانه زد.
در این مثال دَقَّتَینِ مفعول مطلق است و به منظور نشان دادن دفعه انجام فعل آمده است. به این نوع مفعول مطلق ، عددی گفته می شود.
تذکّر۱: همه این کلمات می توانند مفعول مطلق باشند.(صَبْراً )، (حقّاً : به راستی ) ، (أیضاً: همچنین)، (جِدّاً)، (مَعاذَ اللّهِ: پناه بر خدا) ، (عَفْواً)، (حتماً)، (شُکْراًَ)، (سَمْعاً و طاعهً)، (سبحانَ اللّهِ : خدا پاک است) ، (حَمْداً لِلّه)،(حتماً)، (مَهْلاً: مهلت بده، آهسته)
این مصدرها به تنهایی و بدون فعلِ خود، در جمله می آیند. مثلاً: شُکْراً به جای أشْکُرُ شُکْراً
در این مفعول مطلق ها نیازی به بیان نوع آن نیست وفقط می گوییم مفعول مطلق برای فعل محذوف .
تذکر ۲ : درمفعول مطلق نوعی جایز است مفعول مطلق نوعی را حذف نموده و صفتش را جایگزین آن کنیم
مانند : إجتهدْتُ کثیراً به جای إجتهدْتُ إجتهاداً کثیراً
مفعولٌ لَه (مفعولٌ لِأجلِه) به این عبارت دقّت کنید:
أصلّی و أصومُ قُربهً إلی اللهِ.به خاطر نزدیک شدن به خدا، نماز می خوانم و روزه می گیرم.
معلم: در این عبارت چه کاری انجام شده است؟
دانش آموز: نماز خواندن
معلم: « قُربهً» چه نوع کلمه ای است؟
دانش آموز: مصدر است.
معلم: « قُربهً » چه مفهومی را بیان می کند؟
دانش آموز: علّت انجام فعل
نتیجه اینکه : « قُربهً » مصدری است که علّت نماز خواندن را بیان کرده است.
به تعریف مفعولٌ لَه یا مفعولٌ لِأجْلِه توجه کنید:
مفعولٌ لَه یا مفعولٌ لِأجله مصدری منصوب است که علّت انجام گرفتن فعل را بیان می کند.
مفعولٌ له در جواب سؤال ((لِماذا ))می آید: برای چه؟مثلاً: المؤمنُ یترُکُ المعصیهَ.مؤمن گناه را ترک می کند.برای چه؟
المؤمنُ یترُکُ المعصیهَ حیاءً مِن الله.مؤمن به خاطر شرم از خدا گناه را ترک می کند.
در ترجمه مفعولٌ له از کلماتی مانند «برایِ، به خاطر، به جهتِ» استفاده می شود.
المفعولُ فیه « الظرف» :
مفعولٌ فیه یا ظرف اسمی منصوب است که معنای حرف جرّ « ﻓﻰ » را به همراه دارد و نشان دارد و نشان دهنده زمان یا مکان وقوع فعل است. همه این ها می توانند به شرط همراه داشتن ((فی )) مفعولٌ فیه واقع شوند :
همه این کلمات ظرف زمان هستند:
الآنَ: اکنون – الیومَ: امروز- غَد: فردا – أمْسِ: دیروز -صباحَ: صبح – مَساءَ: بعدازظهر – لیلَ: شب- نَهارَ: روز – قَبلَ: پیش -بَعدَ: پس حینَ: هنگامی که – إذا: هنگامی که -لَمّا : هنگامی که – یَومَ: روز- سَنَهَ: سال – عِندَ: هنگامی که
همه این کلمات نیز ظرف مکان هستند:
فَوقَ: بالای -تَحتَ: زیر-أمامَ: روبه رو -وراءَ: پشت سر- بَینَ: میان -وَسَطَ: وسط -عِندَ: نزد – قُربَ: نزدیک -جَنبَ: کنار – هُنا: اینجا خَلْفَ: پشت – یَمینَ: راست – أینَ: هر جا -أینَما: هرجا
دانش آموز: آیا می توان گفت که مفعول فیه یا ظرف همان قید مکان و قید زمان در فارسی هستند ؟معلم: بله ، می توان گفت .
به این دو جمله دقت کنید:
ذَهَبْنا إلی المکتبه صَباحاً. ذَهَبْنا إلی المکتبه ﻓﻰ الصَّباحِ.
معلم: در جمله اول اعراب صباحاً چیست؟
دانش آموز: مفعول فیه یا ظرف زمان است.
معلم: آفرین حال بگو اعراب ﻓﻰ الصباح در جمله دوم چیست آیا باز هم مفعول فیه است؟
دانش آموز: خیر دیگر مفعول فیه نیست بلکه جار و مجرور است.
معلم: چرا به مفعولٌ فیه این نام را داده اند؟
دانش آموز: چون ظرف ها معنای حرف جرِ< ﻓﻰ> را به همراه دارند. مثلاً< صباحاً> یعنی< ﻓﻰالصباح>
نکته : ظروف محدوده (دارای حد مکانی )مانند الدّار،المدَرسَه، البَلَد،الصَّفّ و المسجد، غالباً با حرف “فـى” مجرور می شوند.
جَلَستُ فـى الصَّفِّ. صَلَّیْتُ فـى المَسجدِ.
قواعد درس نهم : حال مفر د – جمله حالیه
تعریف حال مفرد :
ا سم ، مفر د، منصو ب ، نکره ، مشتقی که حا لت و چگو نگی ذوالحال را نشا ن می د هد . ما نند :
جا ءَ ا لحرُ نحوَ الا ما مِ نا د ماً ر ا یت فا طمهَ مسر ور هً خُلِقَ ا لا نسا نُ ضعیفاً
ذو ا لحا ل ، فا عل حا ل مفر د ، منصو ب ذو ا لحا ل ، مفعو ل حا ل مفر د ، منصوب ذو ا لحا ل، نا ئب فا عل حا ل مفر د ، منصو ب
نکته ( ۱ ) : ذو ا لحا ل یک نقش نیست و نقش های متفاوت (فاعل و مفعولٌ به و نائب فاعل …….. ) می گیر د .
نکته ( ۲ ) : ذ و ا لحا ل همیشه معر فه ، و حا ل مفر د همیشه نکر ه ا ست .
اسم معر فه : معار ف شش بود ، مضمر، اضا فه علم ، ذ وا للا م ، مو صول و اشاره |
ا سم نکره : هر اسمی که جزء شش دسته فو ق نباشد نکره ا ست . |
نکته ( ۳ ) : بر ا ی ا ینکه به حا ل مفر د پی ببر یم ، کا فی است سو ا ل (( کیفَ )) ر ا در آ غا ز جمله قر ار دهیم
و علا مت سو الی قبل از ا سم مشتق بیا ور یم ،آ ن اسم مشتق جواب سوا ل (( کیفَ )) با ید با شد . ما نند :
کیفَ جا ءَ ا لحرُ نحوَ ا لا ما مِ ؟ نا دِ ماً
حا ل مفر د ، منصو ب
نکته (۴) حا ل مفر د د ر جنس ( مذ کر، مو نث ) و عد د ( مفر د ، مثنی ، جمع ) تا بع ذ و ا لحا ل ا ست .
مذ کر مو نث
جا ءَ ا لتلمیذ ضا حکاً جا ءَ تِ ا لتلمیذ ه ضا حکه
ذو ا لحا ل حا ل مفر د ، منصو ب ذو ا لحا ل حا ل مفر د ، منصو ب
جا ءَ ا لتلمیذ ا نِ ضا حکینِ جا ءَ تِ ا لتلمیذ تا نِ ضا حکتینِ
ذو ا لحا ل حا ل مفر د ، منصو ب به یا ء ذو ا لحا ل حا ل مفر د ، منصو ب به یا ء
جا ءَ ا لتلا میذ ضا حکینَ جا ءَ تِ ا لتلمیذ ا تُ ضا حکا تٍ
ذو ا لحا ل حا ل مفر د ، منصو ب به یا ء ذو ا لحا ل حا ل مفر د ، منصو ب به کسر ه
تعر یف جمله حا لیه : ا لجُمَلُ بعدَ ا لمعا رفِ احوا لٌ ( به جمله های اسمیّه یا فعلیّه که بعد از اسم معر فه می آیند جمله حا لیه می گویند. )
ما نند : جا ءَ ا لا نبیا ءُ ، یبشّر و نَ ا لنا سَ ( پیا مبرا ن آ مد ند درحا لی که مر دم را بشا رت می د ا د ند)
ذو ا لحا ل ، اسم معر فه جمله حا لیه ، محلّاً منصو ب
نکته : د ر تر جمه فا رسی جمله حا لیه ا ز (( در حا لی که )) استفا د ه می کنیم .
نکته : جمله حا لیّه همیشه(( محلّاً منصو ب)) ا ست .
تعر یف جمله و صفیه : الجمل بعدَالنکراتِ صفاتٌ ( جمله های بعد از اسم نکر ه وصفیّه است) ما نند :
جاء رجلٌ یدرّس فی المد رسهِ ( مر دی آ مد که د ر مد رسه د رس می دا د .)
مو صو ف ، جمله و صفیه محلاً مر فو ع
نکته : در تر جمه جمله وصفیّه از ( که ) استفاده می گردد . مردی آمد که در مدرسه درس می دا د.
نکته : جمله وصفیه اعراب محلی دارد و تا بع همان ا سم نکره است .
مانند : رایتُ ظبیاً یمشی بهدوءٍ : ( آهو یی را دیدم که به آرا می را ه می رفت . )
مو صو ف جمله و صفیه محلاً منصو ب
و ما نند : سلّمتُ علی رحلٍ یدعو فی المسجدِ ( به مر دی سلا م کرد م که در مسجد دعا می کرد) مو صو ف جمله و صفیه محلاً مجر ور
نکته مهم : در دو مورد جمله حالیه همر ا ه با (( واو حا لیّه )) به کا ر می رود .
ا لف : جمله حا لیّه ، ((ا سمیّه)) با شد . لا تکذ بو ا وَ ا نتم تعلمو نَ
ذو ا لحا ل وا و حا لیّه جمله حا لیّه ، محلّاً منصو ب
ب- جمله حا لیه با (( قَدْ )) شرو ع شده با شد .
خر جت ا لطا لبهُ و قد قر ا تْ در سَها
ذ و ا لحا ل وا و حا لیّه جمله حا لیّه ، محلّاً منصو ب
تعر یف تمییز : ا سم ، مفر د ، منصو ب ، نکر ه ، جا مد ی که ا ز کلمه یا جمله ای ر فع ا بها م می کند .
اقسا م تمییز :
ا لف – تمییز مفر د : که ر فع ابها م از یک کلمه می کند . ما نند : جا ءَ عشر و نَ ر جُلاً کلمه مبهم تمیز مفر د ، منصو ب
ب- تمییز نسبت یا جمله : که ر فع ابها م از یک جمله می کند . ما نند :
تقدّ مَ علیّ در ساً علیّ ا فضلُ ا خلا قاً
جمله مبهم تمیز نسبت ، منصو ب جمله مبهم تمیز نسبت ، منصو ب
تمیز مفر د بعد از چها ر کلمه مبهم به کا ر می رو د .
۱- و زن : ۰( مثقا ل ، کیلو ، مَن ، غِرا م ) اِ شتر یتُ مثقا لاً ذَ هباً
کلمه مبهم تمیز مفر د ، منصو ب
۲- عد د : ( ا ز سه تا بی نها یت ) را یتُ احدَ عشرَ کو کباً
کلمه مبهم تمیز مفر د ، منصو ب
۳- مسا حت : ( مِتر ، کیلو متر ، شِبر ، هِکتا ر ، ذِرا ع ) اشتر یتُ مِترَ یْنِ قُما شاً
کلمه مبهم تمیز مفر د ، منصو ب
۴- پیمانه : ( کا سه ، قد ح ، کو ب ) ا کلتُ کا ساً لبناً اَ کلتُ کو باً شا یاً
کلمه مبهم تمیز مفر د ، منصو ب کلمه مبهم تمیز مفر د ، منصو ب
نکته: جایز است تمییز وزن و مقدار و مساحت با حرف «مِن» مجرور شود. مثال:
اِشتَرَیتُ کیلوَینِ مِن التفّاح. شَرِبتُ کوباً مِن الشّاى. اِشْتَرَیتُ متراً مِن القُماش.
تمیز نسبت در دو مو رد به کا ر می رو د :
ا لف : بعد از اسم تفضیل ( در مذ کر بر وز ن اَ فعل د ر مو نث بر وز ن فُعلی )
کا نَ ر سو لُ ا للهِ ا صدَ قُ ا لنا سِ لسا ناً
ا سم تفضیل تمیز نسبت ، منصو ب
ا سم تفضیل + ا سم منصو ب ما نند : ← علیٌ افضلُ در ساً
بر وزن ا فعل تمیز نسبت بر وزن ا فعل تمیز نسبت
ب- بعد از فعل ها ی مبهم : ( اِ متلاَ ، طا بَ ، تقدّ مَ ، حَسُنَ ، زا دَ ، اِ طما نَّ ، مُلِئَ ،وَ سِعَ ، کَثُرَ ، اِ ستقرَّ ، فَجّرَ )
ما نند : حَسُنَتِ ا لمو منهُ خُلقاً
فعل دار ای ا بها م تمیز نسبت
نکته ا ول : در تر جمه تمیز نسبت غا لباً (( ا ز نظر ، از جهت ، ا ز لحا ظ ) به کا ر می رو د .
طا بَ سعیدٌ نَسَبَاً = سعید پا کیز ه ا ست ا ز نظر نژا د
جمله مبهم تمیز نسبت ، منصو ب
نکته : د و کلمه ( خَیر) و ( شَرّ ) هر گا ه به معنی ( بهتر ) و( بد تر ) با شند ، ا حتیا ج به تمیز نسبت دا رند . و از نظر ( تحلیل صر فی = تجز یه ) مشتق هستند . ما نند :
ا لبا قیا تُ ا لصا لحا تُ خَیْرٌ ثو اباً علیّ شرٌ ا خلا قاً
تمیز نسبت ، منصو ب تمیز نسبت ، منصو ب
«کَمْ اسفهامی چیست و تمیزش چگونه است ؟ »
جواب : کَمِ استفهامی به معنی «چند» یا «چقدر» است و عدد مبهمی را سؤال می کند. مثال:کَمْ طالباً فـى السّاحه؟
چند دانش آموز درحیاط است؟
نکته : تمییز کمِ استفهامی « مفرد و منصوب» است. مثال:کَمْ وردهً فـى الحدیقه؟چندگل در باغ است؟
قواعد درس دهم : استثناء :
استثناءعبارتست از خارج کردن اسم ،پس از إلّا ،ازحکم ماقبلش ، مانند:جاءَ القومُ إلّا سعیداً–
که((القومُ ))مستثنی منه (از او جدا شده ) و ((زیداً))مستثنی (جدا شده ) نامیده می شود .
تعریف مستثنی : به اسمی که بلافاصله بعد از ((إلّا )) می آید ، مستثنی می گویند .
در هر استثناء سه رکن وجود دارد : ادات استثناء – مستثنی – مستثنی منه
|
انواع مستثنی: ۱- متصل ، ۲- مفرّغ
۱- متصل آن است که مستثنی از جنس مستثنی منه باشد. مثال: جاءَ الضیوفُ إلّا أخا ک.
مستثنی منه مستثنی متصل و منصوب
نکته : مستثنی متصل همیشه منصوب است .
۲- مفرغ :در آن مستثنی مِنْه حذف شده است .
در استثنای مفرّغ، مستثنی مطابق با نقشی که در جمله پیدا می کند – با فرض اینکه إلّا موجود نباشد – اعراب می گیرد.
مستثنای مفرّغ غالباً با ادوات نفی یا استفهام (هل )همراه است.
لا یُقالُ إلّا الکذبُ. بدون إلّا نائب فاعل برای لا یُقالُ
ما جاءَ إلّا مسعودٌ . بدون إلّا فاعل برای ماجاءَ.
لَیسَ القصدُ إلّا النَّجاحَ. بدون إلّا خبر برای لیس
در استثنای مفرّغ معنای حصر و اختصاص وجود دارد. یعنی : منفی در منفی مثبت است
لَمْ أقرَأ إلّا درسَ التاریخ. (درسَ ) : مستثنی مفرّغ و منصوبٌ بإعراب مفعول به لِـ « لَمْ أقرَأ»
جز تاریخ درسی را نخواندم. یعنی : فقط درس تاریخ را خواندم.
نکته : ادات استثناء معمولاً «إلّا» است.
حکم مستثنی به « غیر»
حکم مستثنی به غیر، مجرور به اضافه است و امّا اعراب کلمه غیر، مانند اسمِ بعد از إلّا است. مانند:
نَجَحَ الطّلابُ إلّا الکسلانَ.
نَجَحَ الطلّاب ُ غیرَ الکسلانِ.
ما نَجَحَ إلّا المجتهدُ.
ما نَجَحَ غیرُ المجتهدِ.
تعریف منادی : به کلمه ای که بلا فاصله بعد از حرف نداء ((یاء )) می آید ،مندی می گویند .
اقسام منادی :
۱- منادی عَلم : یا الله
۲- منادی نکره مقصوده یا طالبُ، اُسْکُتْ
۳- منادای مضاف یا صاحبَ السیّاره
چه کسی می داند « عَلَم» یعنی چه؟دانش آموز :«عَلَم» همان است که در فارسی «اسم خاص» گفته می شود یعنی نامِ مخصوصِ کسی یا چیزی یا حیوانی، مانند: کورش ، حجرالاسود، رخش
معلم: حالا چه کسی می تواند حدس بزند « نکره مقصوده» یعنی چه؟
دانش آموز: همان طور که از نامش پیداست یعنی شخص ناشناسی که گوینده او را به اسم نمی شناسد امّا او را صدا می زند. به عبارت دیگر هر گاه منادا، عَلَم نباشد ولی مخاطبِ معیّنی باشد؛ به چنین منادایی اصطلاحاً « نکِره مقصوده» گفته می شود. مثلاً معلم به دانش آموزی که سر و صدا می کند؛ می گوید: (یا طالبُ، اُسْکُتْ.)
معلم: مضاف یعنی چه؟ دانش آموز: هر گاه اسمی به اسم دیگر اضافه شود اسم اوّل را مضاف و اسم دوم را مضافٌ الیه می نامیم.
نکته : هرگاه منادی مخاطب ما باشد ، جایز است حرف نداء ((یا )) را حذف کنیم . مانند : ربّنا آتنا ……….. ( در اصل :یا ربّنا بوده است )
به این عبارت ها توجه کنید:یا أیُّها الرَّجُلُ یا أیَّتُها المَرأهُ
هر گاه منادا دارای « ال» باشد؛ قبل از آن برای مذکّر « أیُّها» و برای مؤنّث «أیَّتُها» را می آوریم.
در این عبارت ها منادا « أیُّـ » و « أیَّتُـ » است. «ها » حرف تنبیه است. [تنبیه در لغت یعنی آگاه کردن] و اسم بعد از« ها» از نظر اعراب، تابع منادا است و چون منادا در این حالت ﻣﺒﻨﻰّ بر ضم است آنها نیز بنابر تابعیّت مرفوعند. أىُّ و أیَّهُ منادای نکره مقصوده هستند.
نکته : کلمه بعد از ((أیّها ))و ((أیّتها )) اگر جامد باشد ،نقش ((عطف بیان)) دارد و اگر مشتق باشد نقش ((صفت)) دارد .
نکته : «اللهم» به جای «یا الله» است و این حالت فقط در مورد کلمه « الله» است . اللّهمَّ = یا اللّهُ
نکته : « یا» بر سر کلمه دارای « ال» نمی آید؛ امّا « الله» استثنا است.
نکته : هرگاه منادا مضاف به« ى» متکلم باشد؛ جایز است که ضمیر « ى» حذف شود وبه جای (ضمیر یاء ) کسره بیاوریم .
مانند : ﴿ رَبِّ زِدْﻧﻰ عِلْماً﴾پروردگار من،دانشم را بیفزا.
« رَبِّ » در اصل « رَبِّى» بوده است.رَبِّ = رَبّى واین نوع منادی (ربِّ ) منادای مضاف و تقدیراً منصوب است .
فعل از نظر حروف اصلی یا مادّه فعل یا « معتل» است و یا « صحیح» .
معتل آن است که در حروف اصلی آن از حروف واو ،الف و یاءباشد. به سه حرف واو و الف و یاء حروف علّه می گویند. اگر حرف اول اصلی حرف عله باشد آن را مثال و اگر حرف دوم اصلی حرف عله باشد آن را اجوف و اگر حرف سوم اصلی حرف عله باشد آنرا ناقص می نامیم. و اگر دو حرف از حروف اصلی حرف علّه باشد آن را « لفیف » می نامیم. چنانچه دو حرف عله از هم دور بودند مانند« وَلَّی » آن را لفیف مفروق و اگر کنار هم بودند مانند« سَوَّی» آن را لفیف مقرون می نامیم.
امّا فعل مضاعف آن است که در اولین صیغه ماضیِ مجردِ آن دو حرفِ همجنس وجودداشته باشد. مانند، « مَدَّ » که حروف اصلی آن
« میم دال دال» است. به این جدول دقت کنید:
الماضی | المضارع | المضارع المجزوم | الأمر | ||||||
قبل الإدغام | بعد الإدغام | قبل الإدغام | بعد الإدغام | قبل الإدغام | بعد الإدغام | قبل الإدغام | بعد الإدغام | ||
سَرَرَ سَرَرَتْ سَرَرَا سَرَرَتا سَرَروا سَرَرْنَ سَرَرْتَ سَرَرْتِ سَرَرْتُما سَرَرْتُما سَرَرْتُم سَرَرْتُنَّ سَرَرْتُ سَرَرْنا | سَرَّ سَرَّتْ سَرّا سَرَّتا سَرّوا سَرَرْنَ سَرَرْتَ سَرَرْتِ سَرَرْتُما سَرَرْتُما سَرَرْتُم سَررْتُنَّ سَرَرْتُ سَرَرْنا | یَسْرُرُ تَسْرُرُ یَسْرُرانِ تسْرُرانِ یَسْرُرونَ یَسْرُرْنَ تَسْرُرُ تَسْرُرینَ تَسْرُرانِ تَسْرُرانِ تَسرُرونَ تَسْرُرْنَ أسْرُرُ نَسْرُرُ | یَسُرُّ تَسُرُّ یَسُرّانِ تَسُرّانِ یَسُرّونَ یَسْرُرنَ تَسُرُّ تَسُرّینَ تَسُرّانِ تَسُرّانِ تَسُرّونَ تَسْرُرْنَ أسُرُّ نَسُرُّ | لم یَسْرُرْ لم تَسْرُرْ لم یَسْرُرا لم تَسْرُرا لم یَسْرُروا لم یَسْرُرْنَ لم تَسْرُرْ لم تَسْرُرى لم تَسْرُرا لم تَسْرُرا لم تَسْرُروا لم تَسْرُرْنَ لم أسْرُرْ لم نَسْرُرْ | لم یَسْرُرْ- لم یَسُرَّ لم تَسْرُرْ – لم تَسُرَّ لم یَسُرّا لم تَسُرّا لم یَسُرّوا لم یَسْرُرْنَ لم تَسْرُرْ- لم تَسُرَّ لم تَسُرّى لم تَسُرّا لم تَسُرّا لم تَسُرّوا لم تَسْرُرْنَ لم أسْرُرْ – لم أسُرَّ لم نَسْرُرْ – لم نَسُرَّ |
اُسْرُرْ- سُرُّ سُرّى سُرّا سُرّا سُرّوا اُسْرُرْنَ |
اُسْرُرْ- سُرَّ سُرّى سُرّا سُرّا سُرّوا اُسْرُرْنَ |
بادقّت در جدول در می یابیم که:
الف : هرگاه فعل ماضی به تاء فاعل یا «نا» با نون جمع مؤنّث متصل شود فَکِّ ادغام می شود.[ فکّ در لغت یعنی باز شدن] مثال:سَرَرْتَ ، سَرَرْنا، سَرَرْنَ
امّا اگر به الفِ مثنی یا واو جمع متصل شوند ادغام می شود.مانند: سَرّا، سَرّوا
ب : هر گاه مضارع و امر به نون جمع مؤنّث متصل شوند فکّ ادغام صورت می گیرد. مانند: یَسْرُرْنَ، اُسْرُرْنَ
امّا اگر به الف مثنی یا واو جمع و یا یاء مخاطبه متصل شود ادغام صورت می گیرد. مانند: یَسُرّانَ- یَسُرّونَ، تَسُرّینَ
ج : در صیغه های مفردِ فعل های مجزوم و امر دو وجه جایز است فکِّ ادغام و ادغام . مثال:
لَم یَسْرُرْ ،لَم یَسُرَّ اُسْرُرْ، سُرَّ
فعل مهموز
فعل مهموز فعلی است که در ریشه آن یا به عبارت دیگر در اولین صیغه ماضی مجرّد آن همزه وجود داشته باشد. مانند:
أمِنَ ،سألَ ، قَرَأ
در صرف کردن فعل مهموز تغییرات چندانی روی نمی دهد و تقریباً فرقی میان صرف فعل مهموز و فعل سالم وجود ندارد.
دانش آموز: فعل سالم چه نوع فعلی است؟
معلم: فعلی که در حروف اصلی آن نه حرف عله و نه دو حرف همجنس و نه همزه هیچ کدام وجود ندارند .مانند :ضَرَبَ
تنها در چند صیغه فعل مهموز تغییراتی وجود دارد. دقّت کنید:
هو یأمُرُ للمتکلم وحده أنا آمُرُ [ به جای أنا أأمُرُ]
أنتَ تأمُرُ الأمر اُومُرْ [ به جای اُؤمُرْ ]
أنتَ تأذَنُ الأمر اِیذَنْ [ به جای اِئذَنْ]
در بعضی از صیغه های وزن مزید نیز تغییراتی وجود دارد. مثال:
أمِنَ باب الإفعال آمَنَ [ به جای أأمَنَ]
آمَنَ المجهول اُومِنَ [ به جای اُءمِنَ]
به تغییرات ماضی ،مضارع و مصدرِ < أمِنَ > از باب إفعال دقّت کنید:
آمَنَ یؤمِنُ إیمان
أأمَنَ إئمان
به نحوه ی تغییر همزه دقت کنید:
أأ آ
اُأ اُو
إِأ إِ یـ
قواعد نوشتن همزه :
الف : همزه ساکن در وسط کلمه بر کُرسیِ مناسب با حرکتِ ما قبلِ آن نوشته می شود: مثال:
مَأوَی مَأمَن
مُؤمن یُؤْتَی
جِئتَ قارِئ
ب : همزه ی پایان کلمه اگر بعد از حرف ساکن واقع شد؛ بدون کُرسی نوشته می شود. مثال:
جزْء، شىْء، سوء، ماء
ج :همزه متحرّک اگر بعد از حرکت ضمّه واقع شود یا مضموم باشد و پیش از آن ساکن یا مفتوح باشد؛ بر کُرسی واو نوشته می شود.
مانند: مُؤَلِّف، یُؤَدِّى، سُؤال، رُؤوس، رَؤوف، مسْؤول، یملَؤونَ
اسلوب ها و روش هایی برای بیان غرض و هدف آدمی وجود دارد . از میان این اسلوب ها به این موارد می توان اشاره کرد:جمله های خبری ، جمله های استفهامی ، جمله های طلبی ، نداء ، استغاثه ، ندبه ، تعجب ، مدح وذمّ ، جمله های شرطیه ، إغراء و تحذیر …….
جمله های خبری:از جمله های خبری برای رساندن خبر استفاده می شود و به صورت اسمیه و فعلیه آورده می شود. مثال: شَعبُ إیرانَ لایستَسلِمُ أمامَ الطُّغاه .
لایستسلم شعبُ إیرانَ أمامَ الطُّغاه .
ملّت ایران در برابر طاغوت تسلیم نمی شوند
جمله های استفهامی :
از جمله های استفهامی برای سؤال کردن از چیزی یا کسی استفاده می شود: مثال:
مَتَی تَقِفُ طُموحاتُ الإنسان؟
بلند پروازی های انسان چه موقع متوقّف می شود؟
خوب است با اسماء استفهام آشنا شوید:
أینَ:کجا ،مَتَی: چه موقع، ماذا، ما: چه چیز ، مَن:چه کسی کَیفَ: چگونه أىّ: کدام کَمْ:چند،چقدر
جمله های طلبی: جمله هایی که در آن فعل امر یا نهی به کار می رود . مانند :
اُطلُبِ العِلْمَ ولا تَکسلْ
فعل امر فعل نهی
جمله های نداء:اگر دوست داشته باشیم کسی یا کسانی را صدا کنیم پیش از اسم آن شخص یا اشخاص ادات ندا را به کار می بریم .یا اللهُ یا مُسلِمى العالَم
امّا ندبه : ندای انسانی است که دچار مصیبتی شده است.ندبه نوعی از نداء است .
به این مناداهای مندوب دقّت کنید و با صیغه منادای مندوب آشنا شوید:
وا محمّدا وا محمّداه یـا ولـداه
با دقّت در مثال در می یابیم که نحوه ساختن منادای مندوب چنین است:
ادات ندای «واو» و «یا» + اسم مندوب مختوم به الف یا الف و هاء
تعجّب:
اسلوب تعجب برای اظهار تعجّب از چیزی به کار می رود. و دارای دو صیغه « ما أفْعَلَ» و « أفْعِلْ بِـ » می باشد. مانند: ما أحسَنَ الأخلاقَ الحَسَنَه! أحْسِنْ بِالأخلاقِ الحَسَنَهِ!
همانطور که دیدید فعل تعجّب بر وزن اسم تفضیل است. امّا هر گاه شرط لازم را نداشت مصدر کلمه مورد تعجّب را به صورت منصوب پس از أکْثر یا أشَدَّ
می آوریم. مثال:ما أکْثَرَ اجتهادَک!
راههای دیگری نیز برای بیان تعجّب وجود دارد. مانند:
یا لَهُ مِن مَقامٍ! چه مقامی!
یا لَهُ مقاماً ! چه مقامی!
لِلّهِ دَرُّه کاتباً!
[ لِلّهِ دَرُّهُ در لغت یعنی « کار خوب او برای خداست» و برای بیان شگفتی از کار خوب کسی و تحسین او به کار می رود.]
أسلوبُ المدحِ و الذَّمّ
مدح یعنی ستایش کردن و ذَم یعنی نکوهش کردن، پس مدح و ذم همان ستایش و نکوهش است.
• به این دو عبارت که اسلوب مدح و ذم دارند دقت کنید:
نِعْمَ الجلیسُ الکتابُ! کتاب، نیکو همنشینی است!
بِئسَ الصدیقُ الجاهلُ! نادان، بد دوستی است!
معلم: کدام یک از این دو جمله مدح و کدام ذم است؟
دانش آموز: جمله اول مدح و جمله دوم ذم است.
به این عبارت دقّت کنید و دو ترکیب جمله مدح وذم را بدانید :
نِعْمَ الشّیمهُ الصّبرُ !
فعل مدح فاعل مدح مخصوص به مدح
نِعْمَ الشّیمهُ الصّبرُ !
خبر مقدّم مبتدای مؤخّر
نکته: دو فعل مشهور مدح « نِعْمَ» و «حَبَّذا» می باشند و دو فعل مشهور ذَم نیز « بِئسَ » و« لاحَبَّذا » هستند.
ضمناً در حبّذا فاعل اسم اشاره “ذا ” می باشد.
جملات شرط : جملاتی که بوسیله یکی از ادات شرط (إنْ –مَنْ – ما – متی – مهما – أینما ) دو فعل را مجزوم می سازند ، اوّلی به عنوان فعل شرط و ودوّمی به عنوان جواب شرط . مانند : إنْ تَصبِرْ تَظفَرْ ( اگرصبر کنی ، پیروز می شوی )
إغراء – تحذیر :
گاه عامل در جاهایی حذف می شود. از آن جمله در تحذیر و اغراء است.
تحذیر:تحذیر بر حذر داشتن مخاطب است بر ترک کاری ناپسند تا از آن دوری کند و به سه صورت می آید. مانند:
إیّاکَ و الکِذْبَ.
نَفْسَکَ و الکِذْبَ.
الکِذْبَ الکِذْبَ.
به ترکیب « إیّاکَ و الکِذْبَ » دقّت کنید: إیّاک و الکِذْبَ
مفعولٌ به برای معطوف بر ایّاک
فعل محذوفِ در
تقدیر « اُحَذِّرُ»
اِغراء:اِغراء ، تشویق و برانگیختن مخاطب است بر کاری پسندیده تا آن را انجام دهد و به سه صورت می آید. مثال:
الکَرَمَ
الاجتهادَ، الاجتهادَ
الصِّدْقَ و کَرَمَ الخُلقِ
به ترکیب « الاجتهادَ، الاجتهادَ» دقّت کنید:
الاجتهادَ ، الاجتهادَ
مفعولٌ به برای فعل تأکید برای الاجتهاد اوّل
محذوفِ مقدّر « اِلْزَم»